فلسفه جغرافیای سیاسی

فلسفه جغرافیای سیاسی

نویسندگان:

دکتر محمدرضا حافظ‌نیا

دکتر مراد کاویانی‌راد

انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی 1393

از زمانی که کُنش و مَنش انسان سرشتی قلمرو محور یافت، جغرافیای سیاسی در عرصه عمل بنیاد نهاده شد. دست کم تا پیش از سده هیجدهم کنش متقابل جغرافیا و سیاست در قالب علوم مختلف و با نام‌های گوناگون ذهن بسیاری اندیشمندان و پژوهشگران را به خود جلب کرده بود. یافته‌های موجود نشان می‌دهند که ادبیات جغرافیای سیاسی در جهان با وجود دیرپایی مفهوم و موضوع دست کم طی یک صد سال اخیر با اُفت و خیزهای بسیار همراه بوده است که برایند نهایی آن در شکل ضعف و کم بُنیِگی بنیاد فلسفی این علم نمود یافته که البته ادبیات و ماهیت خود جغرافیا نیز در این باره مؤثر بوده است. این کتاب در عرصه ادبیات جغرافیای سیاسی در نوع خود کم مانند است و برای نخستین بار در این کتاب سویه‌های مختلف جغرافیای سیاسی از منظر تاریخی، فلسفی و کاربردی مورد واکاوی و تحلیل قرار گرفته است. از آنجا که این کتاب برای دانشجویان جغرافیا به ویژه جغرافیای سیاسی ماهیت درسی و مبانی دارد انتشار آن می‌تواند کاستی‌های موجود را تا اندازه قابل توجهی رفع کند.

داده‌ها و یافته‌های موجود در قالب نگاره‌های و نگاشته‌های کهن گویای کنش متقابل عوامل و عناصر جغرافیایی با کنش و منش جوامع انسانی بوده است. برای نمونه در بخش گاتهای اوستا و سنگ‌نوشته‌های تخت جمشید در حوزه قلمرو فرهنگ ایرانی می‌توان دیرپاترین نشانه‌ها و اندیشه‌های مربوط به مناسبات انسان و محیط جغرافیایی را دنبال کرد اما به گونه مدون و از منظر علمی، زایش اندیشه‌های جغرافیای سیاسی به نخستین آثار نوشته شده در حوزه فلسفه و جغرافیا به ویژه در یونان باستان باز می‌گردد. از زمان طرح دانش‌واژه جغرافیای سیاسی در سده هیجدهم توسط تورگو تا امروز بیش از دویست و پنجاه سال می‌گذرد. طی این مدت علم جغرافیای سیاسی، برخاسته از ماهیت علم جغرافیا و رویدادهای سیاسی و اجتماعی، فراز و فرود بسیاری پشت سر گذاشته است به گونه‌ای که بارها روند رشد طبیعی آن با آشفتگی‌ها و ایستایی‌هایی بی‌شمار همراه شد اما به طور مشخص از دهه 1960 به بعد این علم در جایگاه یکی از دیرپاترین رشته‌های علوم انسانی و قدیمی‌ترین رشته علم جغرافیا روند شکوفنده‌ای در پیش گرفته و آثار بسیاری در حوزه کاربردی و بنیادی آن منتشر شده است. گزاف نیست چنانچه گفته شود از این منظر پیشگام علوم جغرافیایی است. با این حال، آثار منتشر شده نتوانسته‌اند نیازهای فزاینده جامعه علمی و دانشگاهی و حوزه کاربردی را برآوَرند. فرایند جغرافیای سیاسی کشور ما نیز با وجود کوشش‌های علمی چند دهه‌ای جدای از روند پیش گفته نبوده است به ویژه آنکه در حوزه‌های مبانی و فلسفی، این علم در آغاز راه قرار دارد. کتاب حاضر با عنوان فلسفه جغرافیای سیاسی کوششی برای برآوَردن این نیاز است. بر بنیاد همین نیازها کتاب حاضر در شش فصل سامان یافته است:

در فصل نخست با عنوان کلیات، از منظر فلسفه علم به تبیین جایگاه معرفت شناسی جغرافیا پرداخته است. این فصل بر این انگاره استوار است که علم جغرافیا بر بنیادهای کمابیش ثابت و پایدار طبیعت (ژئو) و انسان جغرافیایی استوار است که طبیعت وجودی‌اش در حوزه نیازهای مادی و معنوی او را به نگارش و توصیف (گرافیا) پدیده‌‏های طبیعی سوق داده به گونه‌ای که فرایندهای پیچیده اجتماعی و زیست‌ ‌کالبدی که حوزه پژوهشی علوم جغرافیایی را از دیگر علوم انسانی متمایز کرده و سرشت ترکیبی این علم (انسان-محیط) جستارهای معرفت علمی آن را در پیوند با روش‌شناسی‌های مختلف اثبات‌گرایی و پسااثبات‌گرایی قرار داده به گونه‌ای که چنین ویژگی‌هایی از نیمه دوم سده بیستم تا کنون زمینه طرح انواع پژوهش‌های کمی و کیفی در مطالعات جغرافیایی را فراهم کرده است.

فصل دوم با عنوان تبیین فلسفی جغرافیای سیاسی که سرشتی اجتهادی دارد، بنیادهای فلسفی جغرافیای سیاسی به تفصیل بررسی شده است که افزون بر آن، جستارهای مربوط به توانمندی‌های جغرافیای سیاسی و وضعیت اشتغال و کارآفرینی جغرافیدانان نیز واکاوی شده و راه‌کارهای لازم پیشنهاد شده همچنین مسائل پژوهشی جغرافیای سیاسی و روش پژوهش این علم نیز تشریح شده است.

در فصل سوم با عنوان تاریخ تحول جغرافیای سیاسی، در دو بخش تکامل اندیشه در جغرافیای سیاسی و تاریخ تحول رشته جغرافیای سیاسی، تاریخ این علم با بهره‌گیری از اسناد نویافته بررسی شده است. یافته‌های موجود افزون بر بررسی دیدگاه‌ها و اندیشه‌های پیشگامان جغرافیای سیاسی به این نتیجه دست یافت که «آن روبرت ژاک تورگو» سیاست‌مدار و اقتصاددان فرانسوی نخستین کسی است که در نیمه نخست سده هیجدهم دانش‌واژه جغرافیای سیاسی را مطرح کرد و سرفصل‌هایی برای آن نوشت.

فصل چهارم با عنوان تعریف‌های جغرافیای سیاسی، افزون بر طرح تعریف‌های گوناگونی که تا کنون از این علم به عمل آمده است، تعاریف یاد شده در قالب دیدگاه‌ ربطی و علی، دیدگاه توصیفی،دیدگاه تحلیلی و دیدگاه پدیداری را واکاوی و بررسی کرده است.

فصل پنجم با عنوان مکتب‌های جغرافیای سیاسی، مکتب محیطی، مکتب ناحیه‌ای، مکتب فضایی، مکتب تعاملی و مکتب انتقادی را بررسی و از دیدگاه آنها ادبیات جغرافیای سیاسی تولید شده را تشریح کرده است.

فصل ششم با عنوان قلمروهای موضوعی جغرافیای سیاسی در دو بخش مفاهیم بنیادی در جغرافیای سیاسی و شاخه‌های تخصصی جغرافیای سیاسی بررسی و تبیین شده است. در بخش نخست، پرکاربردترین مفاهیم مورد استفاده در جغرافیای سیاسی به همراه زیرمجموعه‌های آنها تعریف شده‌اند که بسیاری از آنها از منظری نو بررسی و بیان شده‌اند. در بخش دوم نیز شاخه‌های تخصصی جغرافیای سیاسی شامل: ژئوپلیتیک،جغرافياي انتخابات، جغرافیای مرز، جغرافیای سیاسی شهر، جغرافیای سیاسی دریاها، جغرافیای سیاسی فضای مجازی و ژئواستراتژی (جغرافیای راهبردی) مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته‌اند.

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا