چرا دولتشهرهای یونانی کانون های اندیشه ورزی جهانی شدند؟

چرا دولت­شهرهای یونانی کانون­ های اندیشه­ ورزی جهانی شدند؟

دکتر یدالله کریمی پور  استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی


یکی از راز و رمزهای تاریخ فرهنگ و اندیشه جهان، میدان­ داری و بلکه یکه­ تازی پولیس­ ها یا دولت­شهرهای یونانی پیرامون اژه به­ ویژه آتن در این زمینه­ است. چنان­چه توان گفت: امروزه کم­تر اندیشه مدرنی است که ریشه در این جغرافیای کوچک نداشته باشد. بی­ گمان یونان در فلسفه، ریاضی، کیهان­ شناسی تئاتر و نمایش­نامه­ نویسی، ستاره ­شناسی، مجسمه­ سازی، منطق، هنر، معماری و شهرسازی، پزشکی، تاریخ­ نگاری و فلسفه تاریخ، جغرافیا و فلسفه سیاسی و ده­ ها رشته دیگر سرآمد یا یکی از سرآمدان روزگار بود؛ به­ گونه­ ای که امروزه پیشینه­ ی هنر، دانش و فلسفه، خواه­ ناخواه به همین جغرافیای کوچک حواله می­ شود. از دیدگاه شلی:

فاصلة زمانی میان زادن پریکلس و مرگ ارسطو (495 تا 322 پ.م) به­ جهت تأثیرگذاری بر فرهنگ و تمدن، گرانمایه ترین تاریخ دوره آدمی بود.

به­ راستی چه شد که این سرزمین خُرد با جزیره­ های پراکنده و دولت­های پراکنده­ تر، با اندک شهروندانی که تنها به­ هنگام جنگ متحد می­ ماندند و به­ هنگام صلح هریک ساز خود را می­ نواخت و در برابر شکوه و بزرگی امپراطوری هخامنشی و دولت مصر، کانون­ های اندیشه­ ورزی در زمینه­ های سیاست، دموکراسی، اقتصاد، تاریخ، زیست­ شناسی، فیزیک، منطق، الهیات و فلسفه، اخلاق و ورزش شدند؟!!!

از ماکیاولی تاکنون بیش از 300 پاسخ یا نظریه برای چنین پرسشی فراهم آورده شده است. گروهی برآنند که چنین برتری­ برخاسته از نبوغ ذاتی یونانیان بود. شماری دیگر برجسته­ شدن یونان در خرد و فلسفه را برخاسته از شمار فراوان اساطیر و اندیشه­ اسطوره­ای چیره بر فضای یونان و اوج­گیری قدرت تخیل ناشی از آن می­ دانند. برخی برتری جغرافیای یونان را در دسترسی همه­ جانبه به دریا و کسانی دیگر آن را در اقتصاد بازرگانی و دریانوردی آتنی­ ها جست­ و جو کرده­ اند. پیش از فراهم آوردن هر پاسخ دیگری یادآوری چند نکته تاریخی بایسته است:


1- نخست آن­که این برتری فرهنگی یا به­ عبارت­ دیگر زایش فرهنگی- هنری، فلسفی و علمی تنها در دوره کوتاه 495 تا 322 پ-م بود و پس از آن یونان آرام­ آرام به گوشه و کنار فرهنگ جهانی خزید؛

2- دوم آن­که این برتری و زایش فرهنگی – علمی، تنها در کرانه­ های دریایی و در میان دولت­شهرهای اژه ­ای چونان آتن، میلتوس، الئا، افه­ سوس، سیسیل، آبدارا و کوس نمود یافت و نه همه­ ی 150 تا 170 دولت­شهر دیگر؛ میلتوس، الئا و به­ ویژه آتن در این میان نقش محوری داشتند. آتن از 450 پ.م، کانون فرهنگی جهان یونانی شد و فلسفه از آن هنگام یعنی از سقراط در راهی تازه افتاد. آکادمی افلاطون و لایسیوم ارسطو در همین دولت­شهر شکل گرفت؛

3- سوم آن­که پس از چیرگی اسکندر و تبعید و سپس مرگ ارسطو، در همه دوران سه سده­ ای هلنیستی، یونان توان زایش فرهنگی، فلسفی و علمی خود را از دست داد و به فاز پیری رسید. پس از این فرهنگ التقاطی یا هم­جوشی آمیخته از اندیشه­ های یونانی، رُمی، بابلی، سوری و ایرانی شکل گرفت که گرچه کارآمدی خود را در ساحت تمدن رُمی- ایرانی (پارت­ها، ایرانیان) نشان داد، ولی دیگر چندان نوآفرین نبود. دیگر هرگز دموکریتوسی، افلاطونی و ارسطویی پیدا نشد. سهل است که آرام ­آرام با ظهور مسیحیت و کلیسا، جهان به­ سوی سده­ های تاریک میانه و هزاره­ ی قرون حاکمیت مذهی کلیسایی کشیده شد.

4- گرچه آتن پس از مرگ ارسطو هم­چنان مرکز فلسفه ماند و اسکندریه کانون ریاضیات، ستاره­ شناسی، زیست­ شناسی و پزشکی شد و رُم به کانون نظامی­ گری و استراتژی دریایی تبدیل شدند و این­ها همه و همه پایه­ ها و بنیادهای تمدن پرشکوه رُم را پی­ ریزی کردند، ولی دیگر زایشی علمی- فرهنگی در کار نبود. زین پس کلبیان، رواقیان، اپیکوریان، نوافلاطونی­ ها و عرفان شرقی یکی پس از دیگری هویدا شدند و به همراه مسیحیت آرام­ آرام زمینه و بستر ورود به سده­ های میانه را مهیا ساختند. سده­ هایی که دست­کم از دیدگاه  فلسفه آفرینندگی خود را برای یک هزاره فراموش کرد.

پس با این­ همه، چرا و چگونه یونان، تنها و تنها در فاصله 495 تا 322 پ.م، به قطب فرهنگی، علمی و فلسفی جهان تبدیل شد؟ قطبی که هنوز هم خواه­ ناخواه پیشینه­ ی فلسفه، هنر و شمار فراوانی از دانش ­ها را از آن آغاز می ­نمایند. به ­گمانم پاسخ منطقی این پرسش تاریخی را باید در سه بستر جست­ وجو نمود:

آزادی،  پیروزی  و  رفاه


1- آزادی

اندیشه­ ی فلسفی، هنری و علمی تنها در بستری شکل می­ گیرد، استمرار می­ یابد و پیش می­ رود که فرصت بروز و پیدایش داشته باشد. چنین فضایی تنها در میان دولت­ها و نظام­ های آزاد و نقدپذیر امکان ظهور می­ یابد. شیوه­ ی زندگی و حکمروایی یونانیان باستان کاملاً متمایز از شیوه­ ی زندگی اجتماعی و سیاسی همسایگان قدرتمندش در خاور بود. شکل منحصربه­ فرد سازمان سیاسی که یونانیان داشتند مبتنی بر «پولیس» بود. برخلاف امپراطوری­ های بزرگ ایرانی و مصری که شمار اندکی برای منافع خودشان بر آن­ها حکومت می­ راندند؛ پولیس یک نهاد کوچک و خودبسا بود که زندگی جمعی پرشور و هیجانی را فراهم می­ آورد (کلاسکو، 1381: 25). بی­گمان مردم ­سالاری مستقیم یونانی، دموکراتیک­ ترین صورتی بود که تمدن باستانی غرب به خود دید. روح سیاسی چیره بر پولیس چنان سایه افکنده بود که ارسطو در تعریف انسان، او را «حیوانی سیاسی» می­ دانست. از دیدگاه یونانیان، انسان­ها تنها با زیستن در پولیس بود که می ­توانستند همه ­ی توانایی­ خود را بروز دهند. از این دیدگاه شهر آموزگار شهروند بود. سقراط که خود بس منتقد نظام دموکراتیک آتن بود، می ­گفت: درختان بیرون شهر چیزی به من یاد نمی­ دهند. پیرامون مردم­سالاری یونانی یادآوری  چند نکته­ ی بس مهم  بایسته است:

الف- بیش­تر منتقدان و دشمنان دموکراسی یونانی خود در فضای همین دموکراسی، پرورش­ یافته و فرصت ظهور یافتند. سقراط، افلاطون، ارسطو و توکو دیدوس از این شمارند.

ب- پس از پایان عصر دموکراتیک یونانی، دیگر دروازه ­ی ورود و جلوه­ گری گروهی برای ظهور اندیشمندان بسته شد و تنها روزنه­ های کوچکی باقی ماند. چنان ­که از مرگ ارسطو تا رنسانس شمار ظهور فلاسفه بزرگ، کیهان­ شناسان، پزشکان و … بس اندک بود.

پ- منتقدان بزرگ این­ گونه دموکراسی که کارشان بس سترگ، جاوید و اغلب مستدل نیز هست، جایگزین نظام­ یافته ­ای جز شیوه­ ی دیگری از دموکراسی همچون جمهوری، جمهوری الیگارشیک، آریستوکراسی و یا حتی دسپوتیزم پیشنهاد نکردند. به­ ویژه آن­که اتوپیاهای آنان یا هرگز فرصت تبلور نیافتند و یا پس از پیدایی به سرعت فروپاشیدند. در سده ­ی نوزده نیز ساختن این اتوپیاها از سوی کسانی چون اوون، سیسموندی و پرودن، دیری نپائید.

ت- نقد امروزین دموکراسی به ­سان نوشتن تاریخ امروز می­ ماند که بسیار به این بیماری مبتلا شده­ اند. به­ عبارت دیگر نوشتن تاریخ دیروز با شاخص­ ها و ماهیت روزگار امروز تاریخ نگاری نیست، روزنامه نگاری است. دموکراسی مستقیم یونانی، ماهیت، ریشه­ ها، نمادها، بنیادها و پیامدهای آن را باید بر پایه­ ی شاخص های روزگار سده­ های 6 تا 4 پ.م سنجید. این­که کودکان، زنان، بیگانگان و بردگان در مرد­سالاری یونانی و آتنی جایی نداشتند، بس بیراه است. آن را می­ بایست با نظام­ های استبدادی خاوری و نظام مذهبی- الیگارشیک مصری سنجید.

از سوی دیگر، پولیس ­ها یا دولتشهرهای یونانی و آتنی دست­کم در عصر طلایی یونان آزمایش­ های سختی گذراند و اغلب پیروز از میدان بیرون آمد. پریکلس درستکار که 9 یا 10 نوبت از سوی آتنی­ ها به رهبری دموکراسی برگزیده شد، به­ خوبی ویژگی­ها و برتری­ های دموکراسی یونانی را در یک مراسم تدفین (حدود 2400 سال پیش) چنین بیان کرده است:

«ساختار حکومت­ ما دموکراسی خوانده می­ شود، زیرا قدرت نه در دست یک تن و یک اقلیت که در دستان مردم است. هنگامی­ که مسئله حل­ و­ فصل منازعات شخصی مطرح است، همگان در برابر قانون یکسان هستند. زمانی­ که مسئله نصب افراد در مسئولیت­ های همگانی مطرح است، آن­چه به حساب می­ آید عضویت در یک طبقه نیست، بلکه توانایی­ عملی فرد است. هیچ­کس تا هنگامی­ که در خود توانایی خدمت به دولت را می­ بیند، به ­دلیل نداری در سایه­ ی سیاست نمی­ ماند و فراموش نخواهد شد» (پیشین، 30).

این گفته را حتی چنان­چه تنها گفتار باشد که با سیستم حکومتی هخامنشی و مصری و چینی مقایسه نمایید، چه کسی است که شگفت­ زده نشود؟!

ازسوی­ دیگر در پرتو اتحاد همین دولت­شهرها بود که پیروزی بزرگ در سالامیس، پلاته و ماراتن علیه شاهان بزرگ هخامنشی بدست آمد: شگفت آن­که، کسانی از درون کوشش می ­کردند که دموکراسی آتنی را به هنگام جنگ با دشمنان از جمله اسپارت، با این و یا استدلال ضرورت رهبری واحد در برابر دشمن دستکم در هنگام جنگ تعطیل نموده و آن را تبدیل به گونه ­ای رژیم استبدادی یا الیگارشیک و فردی نمایند، ولی دموکراسی یونان در برابر این ایده ایستادگی کرد. شاگردان سقراط در این زمینه بیش­ترین فشار را بر دموکراسی نوپای آتن تحمیل می­ کردند.

چنان­ چه شیوه حکومت با ایران و مصر مقایسه شود، ارزش ­های آن بیش ­از پیش آشکار می­ شود. با وجودی که ایرانیان واجد حکومت پرشکوه، توانمند با مردمانی نجیب، درستکار، راستگو، راستکردار و با فرهنگ بودند ولی حکومت­های خود­کامه داشتند. به­ همین­ دلیل نیز هخامنشی و ساسانی به­ سان ببرهای کاغذینی به شمار می رفتند که با هجوم گروه بسیار کم­تر از ایران، همچون مقدونی­ ها به سرعت فرو پاشیدند. جدایی و شکاف میان حکومت و مردم همواره بزرگ­ترین چالش برای امنیت و ماندگاری و یکپارچگی سرزمینی و ملی ایرانیان بوده است. استقرار آزادی در دولتشهرهای پیرامون دریای ایونی(اژه) از چند منظر در فاصله زمانی یاد شده (495 تا 322) پا برجا ماند:

الف- پهنه سرزمینی، شمار شهروندان کوچک بود، بیشتر آنها از چند کیلومتر مربع و چند ده هزار شهروند فراتر نمی رفت. بنابراین دولت کوچک بود و دموکراسی مستقیم امکانپذیر.

ب-تمایل آتنی ها به ایجاد یک امپراتوری پایدار متشکل از دولتشهرهای دریایی هرگز نتوانست در قالبی همیشگی و دایمی باقی بماند. اتحاد دولتشهرها تا هنگام برقراری تهدید پابرجا بود و پس از رفع تهدید، اتحاد سست می شد.

پ-زبان، سنت ها و فرهنگ مشترک این دولتشهرها را به هم پیوند می داد، ولی هرگز زمینه اتحاد دایمی را برقرار نمی ساخت. آنان زندگی در دولت های کوچک را ترجیح می دادند.

2. پیروزی و صلح

ارسطو در کتاب سیاست می­ نویسد: پس از جنگ با ایرانیان، یونانیان از پیروزی­ های خود سرمست شدند و بسی دورتر رفتند. انواع دانش­ ها را آموختند و تنها در جست­ و­ جوی دانش و پژوهش بودند. پیروزی پس از نبرد با ایرانیان، فرجام دیگری نیز هر چند کوتاه مدت در برداشت: با صلح 30-ج ساله یا دست­کم جنگ­ های کم­ دامنه ­تر نسبت به نبرد با هخامنشی، زمینه  برای باروری اندیشه­ ها مهیا شد و استعداد­های آتن و دولت های دریایی را به ­سوی تمدن ­سازی رهنمون ساخت. احساس امنیت در پرتو صلح دست دموکراسی آتن را برای برپایی و تبدیل فرهنگ به تمدن مهیا ساخت.

آکروپولیس، معبد آتنا، معبد دوار، خانه­ های فواره­ ای، بازا­ر های استوایی، ورزشگاه­ های بزرگ برای برگزاری المپیک، ساختمان­ های بلند­مرتبه برای شورای شهر و تماشا­خانه­ ها و تئاترها و … که هر یک نمونه­ ها و نماد­هایی از هنر معماری پرشکوه تاریخی به­ شمار می­ روند، همگی در عصر طلایی آغاز یا به پایان رسیده­ اند.

3. رفاه

آتن به­ عنوان الگوی دولت­شهر­های دریایی یونان با سه کارکرد نسبت به دولتشهر­های واقع در دو  بخش­ کوهستانی و دشت، از دیدگاه دارایی و رفاه عمومی در جایگاه بسیار بالایی قرار داشت. این برتری بر پایه سه بستر بود:

الف- دریا نوردی

بنیاد­های قدرت نظامی و اقتصادی آتن بر توان دریا نوردیش استوار بود. این ناوگان به هنگام جنگ تبدیل به ناو و به هنگام صلح به سرعت کارکرد بازرگانی می­ یافت. دریانوردی آتن و دولت­شهرهای واقع در کرانه­ های اژه، زمینه افزایش دارایی­ های آن­ها را مهیا ساخته بود. در حالی که اسپارت که نقش نیروی زمینی را در نبرد با ایرانیان به­ عهده داشت و پس از پایان نبرد­ها دچار فرسودگی اقتصادی کسالت­ باری شد و فقر بر این شهر سایه انداخت. آتن و دولت­ های عضو اتحادیه دلوسی با ترفند تبدیل ناوگان نظامی به تجا­ری، نه تنها از کسادی معمول پس از جنگ رهایی یافتند که به دارایی­ های خود افزودند. همین چرخه نیز رشک اسپارت­ها و جنگ 30 ساله پلوپونز را میان آن­ها فراهم آورد.

ب-برده ­داری

100 تا 150 هزار برده تنها در آتن بار سنگین تولید، خدمات­ رسانی و حتی دریانوردی و نظامی­ گری را به عهده داشتند و بنیاد اقتصاد این دولتشهر را به دوش گرفته بودند.

پ-مدیریت پولیس

مدیریت سیاسی دولتشهرها با طراحی، برنامه­ ریزی و سامان­دهی شهرها و نیز ایجاد سامانه­ های ارتباطی دریایی و زمینی، پیاپی نیرو­های کار را در هر رده­ ای به کار گرفته و زمینه­ ساز تولید ثروت در فضای درونی و بیرونی کانون­ های شهری شده بود.

دارایی آتن در عصر پریکلس و حتی عصر جبار­ها به حدی رسید که دادن یارانه نقدی به شهروندان در دستور کار قرار گرفت. هر چند خردمندان آتن هم­ چون افلاطون و ارسطو دادن یارانه نقدی به مردم را دلیل گردش فساد و تنبل سازی سخت مورد انتقاد قرار دادند، ولی دارایی­ های فراوان دولت آتن که از راه مالیات به دست می ­آمد، زمینه چنین اعانه­ ای را به­ راحتی فراهم آورده بود.

به‌ هر روی آزادی، امنیت و رفاه، سه زمینه اصلی شکل­ گیری و شکوفایی خرد، هنر و دانش در دولتشهرهای دریایی یونانی را فراهم آوردند. امروزه‌ نیز این سه زمینه، بستر و عامل شکوفایی فرهنگ و تمدن در جهان نو بوده و هست. زمینه‌هایی که شاخص‌های اصلی تقسیم‌بندی کشورها در رده‌های توسعه، امنیت و دانش و نوآوری بر همین پایه  قرار دارند.



این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا