اصول و مبانی جغرافیای فرهنگی با تاکید بر جغرافیای فرهنگی ایران

اصول و مبانی جغرافیای فرهنگی با تاکید بر جغرافیای فرهنگی ایران

نویسندگان: دکتر احسان لشگری تفرشی- دکتر عباس احمدی

انتشارات: سمت

بطور کلي و بویژه بعد از فروپاشي اتحاد شوروي موضوع فرهنگ در مطالعات علوم جغرافیایی از اهميت فزاينده‌اي برخوردار گرديده است. اين واقعيت که چرا دو قلمرو جغرافیایی مختلف، علي‌رغم وجود داده‌هاي طبيعي يکسان، يکي از آنها توسعه یافته مي‌باشد و ديگري رشد نمي‌کند و یا علل گسترش فرهنگ غربی در جهان را صرفاً نمي‌توان از طريق مباحث صِرف اقتصادي توضيح داد. به عبارت دیگر در گذشته در تبیین علل و چگونگی ظهور توسعه ؛ صرفاً مباحث اقتصادی و یا سیاسی – ایدئولوژیک مطرح بود ؛ امروزه مباحث فرهنگی نقش پررنگ تری در تبیین سیر تکامل توسعه در جوامع یافته است. در اين راستا توجه به انديشه‌هاي حاکم بر جامعه در طول تاريخ، برخورد و نگرش مردم به جهان هستي، شيوه‌هاي زيست و معيشت و مواردي از اين دست مي‌تواند راهنماي مطالعات محققان در برنامه‌ريزي و سياستگذاري توسعه باشد و همه اين موضوعات در مقوله فرهنگ قابل مطالعه مي‌باشد. بطورکلی هر تصمیم و ارادۀ بشری جهت ایجاد تغییر در فضا فارغ از زیرساخت ها و پیش زمینه های فرهنگی – هویتی نمی باشد. از این رو  هر کدام از چارچوب های فرهنگی ، بر اساس آموزه های خود ، روش ها و دورنمای خاصی را برای ایجاد و بهینه سازیفضای مطلوب جغرافیایی ، به مثابه محیط زیست انسان برای نیروهای سیاسی – نهادی تصمیم گیر و فضاساز ترسیم می نماید و عملکرد ، هویت ها و فرهنگ های متفاوت موجبات ظهور فضاهای مختلف را فراهم می آورد. بنابراین کارکردهای فرهنگی جوامع در تلفیق با ارادۀ نهادهای تصمیم گیر دائماً نوع خاصی از مکانها و فضاهای جغرافیایی را متجلی می سازد و برنامه ریزی فضایی به معنای آینده نگری و تصمیم در جهت ایجاد تغییر مطلوب در فضا و محیط جغرافیایی ، بوسیلۀ نهادهای تصمیم گیر با اتکا به مستندات و فرایندهای فرهنگی و هویتی می باشد. بطورکلی اکوسیستم جغرافیایی یا فضا ؛ شامل محیط تغییر شکل یافته بوسیله انسان و نهادهای بشری است که جهت دهی ، میزان و شدت تغییرات فضا تحت تأثیر فرهنگ حاکم بر جامعه و مکتب فکری – فلسفی حکومتها و نهادهای تصمیم گیر ، تنظیم ، مدیریت و کنترل می گردد. بنابراین علوم جغرافیایی بطورذاتی منبعث از فرهنگ ها و مکاتب فکری حاکم بر آن می باشد.از سوی دیگر توسعه فضا در ابعاد مختلف بدون اصلاح و ارائه الگوهای فرهنگی جدید امکانپذیر نمی باشد. بطوریکه با تحول الگوی فرهنگی – رفتاری پیشینی و ترسیم و بازساخت الگوهای جدید زمینه برای بروز و تداوم توسعه در جوامع امکانپذیر می گردد.بطور کلي فرهنگ و اقتصاد داراي خاستگاهي يگانه‌اند. خاستگاه هر دو فضاي جغرافيايي و جامعه مي‌باشد و لذا ارتباط اين دو مقوله را مي‌بايست در خاستگاه آن‌ها کاويد. از يک سو جامعه نوعي سيستم اجتماعي به حساب مي‌آيد که از روابط متقابل افراد و نهادها در جامعه شکل مي‌گيرد. در واقع سيستم اجتماعي معلول روابط اجتماعي است و روابط اجتماعي برخلاف روابط طبيعي امور قطعي و جزمي نيستند و در طي زمان مي‌تواند تحت تأثير عواملي تغيير کند. به عبارت دیگر برنامه ریزی و تصمیم گیری برای آینده لاجرم نیازمند تعیین جهات مثبت میان وقایع و راهکارها می باشد و خواه ، ناخواه یک سلسله عوامل و معیارهای هنجاری پا به عرصه می گذارند که به روش اثبات گرا نمی توان در مورد آنها قضاوت نمود. از سوي ديگر فضاي جغرافيايي نيز امکانات و کاستيهايي دارد که قطعاً بر شکل‌گيري رفتار اجتماعي تأثيرگذار خواهد بود. لیکن بديهي است با رشد و تکوين روزافزون تکنولوژي، توسعه جوامع هر چه بيشتر به انتخاب و اراده جامعه وابسته‌تر مي‌گردد و قطعاً هر بعدي از سيستم اجتماعي که به مسئله انتخاب و اختيار مربوط مي‌شود؛ مقوله‌اي فرهنگي خواهد بود. بطور کلي انتخاب نياز به معيار دارد و معيار نيز مسئله‌اي ارزشي مي‌باشد و ارزشها همچنانکه ذکر گرديد جزئي از فرهنگ و يا خمير مايه فرهنگ محسوب مي‌گردند. بديهي است پيش نياز توسعه و تحول اقتصادي ايجاد تغيير و تحول در فرهنگ جامعه مي‌باشد. بنابراین هر چند توسعه اقتصادی تا حدودی به قوانین و روشهای فنی وابسته است ؛ لیکن تأثیر فرهنگ در انطباق پذیری با پیش نیازهای توسعه نقش عمده ای دارد.

در مجموع اگر رفتار جوامع انساني بررسي گردد؛ در اکثر آن‌ها در مقام اجرا، استدلال راه ندارد و انسانها با توجه به باورها، اعتقادات، عادات و پايگاههاي اقتصادي و اجتماعي خود (يعني فرهنگ خود) آن‌ها را انجام مي‌دهد. تحول اقتصادي (توسعه اقتصادي) در نتيجه فعاليت‌هاي خاص توسط انسان بوجود مي‌آيد و اگر اين ظرف فرهنگي، مناسب براي ظهور توسعه نباشد؛ تحول و توسعه روي نخواهد داد. اصولاً رفتارها و نگرش های فرهنگی مؤثر در توسعه در کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته با یکدیگر متفاوت است و انديشمندان بويژه در دوران اخير در مقايسه سطح توسعه مکانها و فضاهاي جغرافيايي بويژه تمدن غرب با ديگر جوامع، به تدريج به فرهنگ در ظهور اين تمايزات و تقارن در سطح برخورداري و توسعه توجه بيشتري نموده‌اند و اصطلاحاتي همچون تحول، تکامل و توسعه فرهنگي در همين راستا در مطالعات فرهنگي شکل گرفت. امروزه بسياري از انديشمندان معتقدند که تغييرات فرهنگي در بين جوامع و اصلاح ديدگاههاي فرهنگي مي‌تواند امکان ظهور توسعه را در بين آن ملت و فضاي جغرافيايي زيست آنها سبب گردد. مساعدترين شرايط طبيعي مادامي که با عادات و رسوم فرهنگي مساعد تلفيق نگردد، براي تداوم توسعه کافي نخواهد بود. اين در حالي است که ظهور فرهنگ توسعه‌ مدار مي‌تواند نامساعدترين شرايط طبيعي و بدترين اقليم‌ها را به نفع خود مهار نمايد.

امروزه این واقعیت کاملاً پذیرفته شده که توسعه پایدار مقوله ای محدود به توسعه کالبدی و زیرساختهای فیزیکی نیست بلکه فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی را نیز شامل می گردد. بنابراین تغییرپذیری فرهنگ تحت ارادۀ نهادها و نیروهای سیاسی – ساختاری امری پذیرفته شده در مطالعات فرهنگی امروزی است و علمای فرهنگ متفق القول ساختارها و نهادهای حکومتی و غیرحکومتی را دارای قدرت ایجاد تغییر در روند فرهنگی جوامع می داند که از آن با عنوان «مهندسی فرهنگی فضا» یاد می گردد. بنابراین مهندسی فرهنگی شامل تمام اقداماتی است که از سوی دولت ، نهادهای خصوصی و اتحادیه های اجتماعی برای سمت دهی به توسعه ، برآوردن نیازها مردم و دستیابی به توافقی دربارۀ شکلی از نظم یا دگرگونی اجتماعی انجام می شود. بنابراین سیاستگذاری یا مهندسی فرهنگی شامل اصول مکتوب و یا غیرمکتوبی است که از سوی برنامه ریزان برای ایجاد تغییر در وضع موجود و دستیابی به اهداف مطلوب فرهنگی به اجرا در می آید. بنابراین مهندسی فرهنگی مبتنی بر قدرت اجرایی حکومت و فرایندهای سیاسی جامعه است و مهندسی فرهنگی و سیاست را نمی توان از یکدیگر جدا نمود.

بنابراین در جغرافیای فرهنگی تنها به توصیف و تشریح شرایط عینی و جهان بیرونی بسنده نمی کند و به مهندسی و تغییر فضا نیز در این گرایش علمی توجه می گردد. زیرا هدف از توصیف شرایط عینی ، درک روابط عمومی و ضروری میان پدیده ها به منظور به کارگیری آنها در جهت برآوردن اهداف ، علایق ، تصمیمات و نیازهای زندگی اجتماعی می باشد. بدین قرار قضایای مربوط به این شاخۀ سیستماتیک علمی علاوه بر جنبه های توصیفی دارای تبیین های عِلی ، غایت اندیش و زمینه ساز می باشد.بطور کلي اگر توسعه در مفهوم جامع (مادي و معنوي) و فرهنگ نيز در مفهوم عام مورد نظر باشد؛ در اين صورت توسعه و فرهنگ مفاهيم مشترک و متداخلي هستند که تمامي شئون زندگي را در برمي‌گيرنداز این روتفاوتها و تشابهات عناصر فرهنگي گروههاي انساني در ابعاد فضايي- مکاني و بررسي تغييرات آن در طي زمانهاي مختلف ؛ بررسي تأثير عناصر طبيعي و انساني در فرهنگ جوامع مختلف و بررسی رابطۀ متقابل فرهنگ و توسعه فضا، از موضوعات اساسي در جغرافيايي فرهنگي مي‌باشد. بنابراین موضوع جغرافیای فرهنگی صرفاً نمی تواند تحلیل فضایی مورفولوژی و ریخت شناسی چشم اندازهای فرهنگی باشد. بلکه هدف از آن بررسی تأثیر فضایی فرهنگ در الگوی رفتاری جوامع و فعالیتهای مکانی می باشد. در جغرافیای فرهنگی در وجه کاربردی بر مکان گزینی ، مکان یابی ، کاربری اراضی ، شکل ها ، نحوۀ بهره گیری از فضاها و تأثیرپذیری آنها از فرهنگ تأکید می گردد. در این کتاب نیز کوشش گردیده کارکردهای فضایی فرهنگ در ظهور چشم اندازها و اثرات آن در توسعه مورد توجه قرار گیرد. بی شک با توجه به کمبود مستندات و منابع علمی به زبان فارسی در مبحث جغرافیای فرهنگی می بایست تمرکز بیشتری از سوی اندیشمندان علوم جغرافیایی در این حوزه صورت پذیرد.

کتاب حاضر از چهار فصل اصلی تشکیل شده است که عبارتند از:

فصول کتاب “اصول و مبانی جغرافیای فرهنگی با تاکید بر جغرافیای فرهنگی ایران

فصل اول:مفهوم فرهنگ و جغرافیای فرهنگی

فصل دوم: مطالعات موضوعی در جغرافیای فرهنگی

فصل سوم : جغرافیای فرهنگی و توسعه

فصل چهارم : جغرافیای فرهنگی ایران


این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا