سیاست مستقل ملی، راهکاری برای خروج جمهوری اسلامی ایران از انزوا (تاملی بر رفتارهای روسیه در قبال ایران)

در تاریخ 10 ژوئیه 2023 م. نشستی با حضور شش کشور شورای همکاری خلیج فارس (عربستان، امارات، قطر، عمان، کویت و بحرین) در روسیه برگزار شد، که در پایان با صدور بیانه ی مشترکی مبنی بر تلاش برای دستیابی به یک راه حل مسالمت ­آمیز در مسئله جزایر سه گانه از طریق مذاکرات دوجانبه (ایران و امارات) و یا ارجاع این اختلاف به دیوان بین المللی دادگستری، پایان یافت. امضا و حمایت روسیه پای سند پایانی این نشست، موجی از انتقادهای داخلی را به همراه داشت. انتقادهایی که نه متوجه اصل سند و شش کشور عرب امضا کننده آن، بلکه تنها متوجه اقدام روسیه بود. البته مقامات رسمی کشور در این باره عموماً یا اظهار نظر نکردند، و یا در بهترین حالت واکنش غیرمستقیم و ملایمی نشان دادند.

به بهانه اقدام اخیر روسیه، این نوشتار پیشنهادی است برای سمت گیری روابط خارجی ایران بر پایه آنچه سیاست مستقل ملی نام دارد. سیاستی که به عنوان یک نسخه، ارائه دهنده یِ راه­ حلی برای خروج جمهوری اسلامی ایران از مدار انزوا و توسعه نیافتگی است. اقدام اخیر روسیه به طور اَخص در کانون این تحلیل قرار دارد.

کارگزاران جمهوری اسلامی ایران همواره در جبهه گیری علیه منتقدین و دفاع از گزینش سیاست نگاه به شرق خود (به طور ویژه چین و روسیه) استدلال می کنند مگر دنیا فقط در غرب و آمریکا خلاصه شده است. اگر از آنها سوال شود آیا تکیه به روسیه با گذشته ای تاریک از بی اعتمادی و مطرود از جانب حافظه ملی ایرانیان طی دو قرن، عقلانی است؟ آنها پاسخ می دهند، نخست آن که روسیه همسایه ماست. دوم، آن­که ایران در معرض کلکسیونی از تهدیدهای آمریکا قرار دارد. روسیه هم دلِ خوشی از آمریکا ندارد. آیا تنها روسیه همسایه ما است؟ حال آن­که در بهترین حالت روابط ما با غالب همسایگان اگر تنشی نباشد، خنثی است. آیا جنبه ­های تهدیدی پرشمار آمریکا گزینه خوبی برای این توجیه است؟ چرا و به چه دلیل جمهوری اسلامی ایران می خواهد به هر طریقی روسیه را کنار خود داشته باشد و اصرار پشت اصرار که ما شریک استراتژیک روسیه هستیم؟ بی تردید روابط منطقی و مسالمت آمیز با روسیه ضرورتی انکار ناپذیر است، ولی چنین شتابی از جانب ایران در جلب نظر روسیه با هر هزینه و قیمتی، نه قادر به اقناع افکار ملی است، و نه پاسخ مناسبی برای عایدات و توجیه منافع ملی را به همراه دارد.

در درجه نخست به عقیده نگارنده، ضعف تاریخیِ حکومت مرکزی و خلاء قدرت در مهار تهدیدهای بیرونی، حداقل از دوران فتحعلی­شاه قاجار تاکنون، اولویت حفظ رژیم سیاسی به جای بقای ملی یا بقای کشور، باعث توسل حکومت های ایرانی به قدرت های بیگانه شده است. طبق این فرضیه، جهت گیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نسبت به شرق، ادامه رفتارهای تاریخی حفظ رژیم سیاسی به جای بقای کشور است. بررسی های تاریخی نشان می دهد وابستگی و سرسپردگی شاهان قاجار به روسیه و انگلستان به واسطه شکست های پی­درپی و تحمیل عهدنامه های متعدد، تلاشی بود برای جلوگیری از فروپاشی کامل کشور، و توقف توسعه طلبی های بیشتر این دو قدرت. بدبینی ناشی از اقدامات روسیه و انگلستان در ایران عصر پهلوی اول، رضاه شاه را به سمت نیروی سومی آلمان سوق داد (کما این­که رضاه شاه، خود به کمک انگلیس به حکومت رسید). محمدرضاه شاه پهلوی نیز به تأسی از این تجارب، امنیت رژیم سیاسی خود را در نزدیکی تام به آمریکا می دید. طبق این فرضیه، مهم ترین دلیلی که کارگزارن جمهوری اسلامی را به بهای ریسک توسعه نیافتگی فضای ملی و سرزمینی، متمایل و یا مجبور به گزینش سیاست نگاه به شرق ساخته، مسئله بقای رژیم سیاسی است، که بخش بزرگی از آن در بی اعتمادی به غرب نهفته است.

 دوم اینکه پروژه ملت – دولت سازی در ایران، از عصر مشروطه تاکنون علی رغم همه فرازها و فرودها، تکامل نایافته و نارس باقی مانده است. طرح شکل گیری اندیشه سیاسی در ایران بر پایه تعریف مدرن از هویت ملی، در دو دولت رضاه شاه و محمدرضاه شاه پهلوی بر پایه ناسیونالیسم باستان گرایی و طرد مذهب؛ در جمهوری اسلامی ایران به شکل طرد بینان­های هویت ملی و اتکای صرف به مذهب پدیدار شد، که نمود آن سیاست خارجی عقیده و مرام محور و مذهب پایه کنونی (و استراتژی های منبعث از آن همچون نفی سبیل، سلطه ستیزی، حمایت از مظلوم و مبارزه با ظالم، نه شرقی- نه غربی، صدور انقلاب، حمایت از جنبش­های انقلابی، آمریکا و اسرائیل ستیزی، امت سالاری و…)، طی بیش از چهار دهه است. حال آن­که پدیده هویت ایرانی متشکل از دو بال ملیت ایرانی و  مذهب تشیع است. در حقیقت این دو بال باهم هویت ملی ایرانیان را شکل می دهند، که نادیده گرفتن یکی بدون دیگری در هر دو حکومت پهلوی اول و دوم و جمهوری اسلامی ایران عملاً آزمون شده است.

از آنجایی که سیاست خارجی به عقیده بسیاری از اندیشمندان ادامه سیاست داخلی است، ازحیث داخلی باید اساس و پایه ریزی آن مبتنی بر بنیان های اندیشه سیاسی فراگیر؛ صورت واحدی از اتحاد، ادغام و اعتماد ملت و دولت را در تعامل، همکاری و همیاری با یکدیگر را به نمایش بگذارد. و ازحیث بیرونی قادر به پاسخ گویی و تأمین حداکثری منافع ملی باشد. سیاست مستقل ملی، یعنی سیاست برخواسته از بنیان های ریشه دار هویت ملی در ادغام با اندیشه سیاسی حکومت، به گونه ای که قادر باشد شکل تکامل یافته ای از ادغام اندیشه ملت – دولت را به شکل یک کلیت واحد به نمایش بگذارد. چنین اندیشه ای متضمن تأمین امنیت ملی، بقای ملی، حاکمیت ملی و منافع ملی (به جای امنیت، بقا، منافع و حاکمیت رژیم سیاسی) است، که از سیالیت، قابلیت انعطاف و استقلال در برقراری ارتباط منطقی میان درون (ملت و دولت) و بیرون (دولت ملی با سایر دولت ها) برخوردار است.

این نوشتار بر این مدعا است که خلاء سیاست مستقل ملی (برابر با آنچه شرح دادم) کشور را در وضعیت سنتی حائل ترکیبی (ترکیبی از عناصر جغرافیایی، سیاسی، اندیشه ای و ایدئولوژیک) نگه داشته است. با این فرق که اگر در عصر قاجار و پهلوی اول، وضعیت حائل ایران ناشی از خلاء و توازن قدرت با کشورهای حائل ساز (روسیه و انگلیس)، و وضعیت جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک ایران بوده، هم اکنون ضمن اهمیت عناصر جغرافیایی موقعیت و وضعیت ژئوپلیتیکی ایران (ناشی از تحولات منطقه ای و بین المللی)، چنین وضعیت حائلی بیش از آن که جغرافیایی باشد، ناشی از عناصر اندیشه ای است. این عناصر اندیشه ای بیش از آن که منافع ملی محور باشد، مبتنی بر مصلحت اندیشی و مصلحت محوری است. غیر از آن که، اندیشه سیاسی حکومت و نمو آن در سیاست خارجی، و از سویی عدم شناخت یا شناخت ناقص و ناکافی کارگزارن سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از روابط بین الملل، سیاست خارجی، مناسبات و روابط ژئوپلیتیکی (روابط و مناسبات قدرت)، کشور را در یک مخمصه ژئوپلیتیکی گرفتار ساخته است. هم اکنون نیز جمهوری اسلامی ایران به نوعی خود را گرفتار در وضعیت حائل در سیاست نگاه به شرق و فشارهای وارده از جانب سازه غرب ساخته است.  از این راهرو، جمهوری اسلامی ایران با ایجاد یک وضعیتی از انزوای خودانگیخته ناشی از سیاست خارجی بسته در مناسبات کشورداری، برای نگهداشت اندیشه سیاسی اسلامی – انقلابی و حفظ بقا، خود را قانع به جبر خودساخته ی مبارزه و ستیز ابدی با غرب (به طور خاص آمریکا و نگرانی از ناحیه این ابرقدرت) و ارتباطات مشروط و محدودِ نگاهِ به شرق (چین و روسیه) ساخته است.

به واقع ضرورت اصل انقلابی و تغییرناپذیر مبارزه با استکبار آمریکا، یکی از دلایل اصلی سیاست نگاه به شرق در نزدیکی جمهوری اسلامی ایران به چنین و روسیه است. با این حال نگرش چین به آمریکا در چارچوب رقابت و تنظیم روابط استراتژیک با یک ابرقدرت هم سطح در نظام هژمون جهانی است. غیرازاین، حضور پررنگ چین در خاورمیانه و روابط به مراتب گسترده تر با کشورهای رقیب و متخاصمِ ایران نظیر عربستان، ترکیه، امارات، اسرائیل (رژیم آپارتاید) و غیره، نیز نمودی از این مسئله است که ایران همانند بسیاری از کشورها، تنها یک کشور با مناسبات خاص در روابط خارجی چین است و نه چیزی فراتر از آن. ضمن اینکه گسترش روابط با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و اسرائیل (رژیم آپارتاید)، برای چین به مراتب از ایران با اهمیت­تر است. مزیت ایران برای چین تنها انرژی است، که کشورهای عربی هم این منابع را دارند. از این جهت، روابط چین با ایران، تابع ملاحضات آمریکا نیز هست.

 روابط با روسیه، نسبت به چین کاملاً متفاوت است. نه روسیه قدرتی در قواره چین است و نه ملاحضات ابرقدرتی چین را دارد. بررسی ها نشان می دهد، از جنبه های تاریخی و جغرافیای سیاسی، روسیه در همسایگی ایران طی دو قرن متوالی همواره موجودیتی تهدیدزا علیه حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و توسعه اقتصادی ایران بوده و هم اکنون هم هست. اهمیت نگاه حاکمان روس به ایران را می توان در اظهارت “کنستانتین سیمونوف” مدیر صندوق امنیت ملی انرژی روسیه به خوبی درک کرد، آنجایی که وی در یک برنامه تلویزیونی «سخت تر شدن تحریم ها، علیه ایران را خبری خوبی برای روسیه دانست».

در حقیقت، با آگاهی کامل از تاریخ تحقیر، دخالت، جنگ، تحمیل، استثمار و سرزمین گشایی، روس ها در ایران؛ از تمامی جنبه های تاریخی، جغرافیای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، امنیتی و …، قربانی کردن منافع ملی در مدار نگاه افراطی به روسیه (و حتی چین)، به مثابه دام ژئوپلیتیکی خودساخته است. حال اگر استدلال بر این باشد، به دلیل جنبه های تاریخی، جغرافیای سیاسی و امنیتی ما می خواهیم ضمن مهار و تقلیل تهدید وجودی روسیه، از او یک متحد استراتژیک بسازیم، پاسخ این است؛ دقیقاً به همین دلایل ایران به منظور حفظ بقای ملی و سرزمینی و تأمین منافع ملی و اقتصادی، باید سیاست متعادل و متوازن مستقل ملیِ نگاه دوجانبه به شرق و غرب را هم زمان در پیش بگیرد (البته با اولویت منطقه ای و تمامی همسایگان)؛ مسئله ای که به هیچ وجه مطلوب روسیه نیست. درحقیقت، سیاست واحد دور کردن ایران از مدار غرب، دل مشغولی روس ها در تمامی دورها تاریخی بوده و حالا هم هست. همان گونه که در عصر پهلوی، یکی از دل مشغولی های آمریکا در نزدیکی به ایران، مهار شوروی بود؛ کابوس روسیه کنونی نیز، خروج ایران از مدار انزوا و انسداد ژئوپلیتیکی، و چرخش و تمایل به برقراری روابط با غرب است. عصر نظام دو قطبی، نزدیکی ایران به یکی از دو بلوک قدرت جنگ سرد، برای هیچ کدام از دو قدرت غربی و شرقی قابل تحمل نبود، و هر کدام از دو قدرت ایالات متحده و شوروی برای جلب رضایت ایران حاضر به اعطای امتیازاتی بودند. در نهایت به واسطه بدبینی ناشی از تاریخ استعمار شوروی و انگلستان، ایران به سمت آمریکا متمایل شد.

بیان، نقد و مقایسه نزدیکی روابط دولت پهلوی با آمریکا، و جمهوری اسلامی ایران به روسیه، بیان گر دو نگاه کاملاً متضاد است. برخلاف روسیه کنونی، که هم می خواهد ایران متمایل به غرب نباشد و هم سد راه توسعه اقتصادی، امنیتی و حتی دفاعی ایران است، آمریکا نه تنها حکومت پهلوی را از مزایا و پیشرفت های تکنولوژیکی و توسعه ای منع نمی کرد، بلکه در راستای سیاست مهار و نفوذ شوروی، به تقویت تام بنیان های اقتصادی، سیاسی و نظامی دولت پهلوی پرداخت، و در عمل و اجرا ایران نماینده آمریکا در منطقه بود. از سویی، محمدرضاه شاه پهلوی به عنوان اصلی ترین متحد امریکا در منطقه، هم زمان با شوروی از روابط سیاسی، اقتصادی و فنی گسترده ای هم برخوردار بود. در حقیقت اتحاد با آمریکا (به عنوان بزرگترین متحد ایران)، هرچند ملاحضاتی را ایجاب می کرد، ولی مانعی برای برقرار روابط گسترده با سایر دولت ها به حساب نمی آمد. (برعکس روسیه به هیچ وجه تمایلی به نرمال شدن روابط ایران با نظام بین الملل ندارد).

سوای از دو قرن تاریخِ پُر از خیانت و پُر از استرس روس ها علیه امنیت، حاکمیت، غرور و توسعه این مرز و بوم؛ موارد متعددی از سوء پیشینه، بدعهدی و اختلال روس ها تنها در مناسبات با جمهوری اسلامی ایران وجود دارد، که خارج از حوصله این نوشتار است. تنها به عنوان دو مثال، دست کم طی دو دهه از بحران هسته­ای (که هزینه و خسارات جبران ناپذیری را بر منافع و امنیت ملی کشور تحمیل نمود)، حداقل انتظار جمهوری اسلامی ایران از روسیه، وتو کردن قطعنامه های تحریمی شورای امنیت بود. روسیه نه تنها این قطعنامه را وتو نکرد، بلکه با رأی مثبت به تمامی قطعنامه ها، در تحریم و فشارهای اقتصادی با غرب و اعضای شورای امنیت، هم دست و همراه شد. همچنین در شرایط فشارهای بین المللی، که صدور منابع انرژی ایران، روزنه ای کوچک، اما امیدبخش در کم کردن فشارهای اقتصادی بود، روسیه با پرکردن خلاء منابع انرژی ایران، عملاً از این ناحیه نیز در فشار به ایران با سایر دولت­ها، همراهی کرد. روسیه همانند چین، در برداشت از منافع ملی خود، هیچ گاه ایران را شریک استراتژیک خود نمی داند، و اساساٌ هم پی چنین اتحادی نیست. در شرایط انزوای کنونی ناشی از تهاجم به اوکراین، روسیه تمایل دارد روابط خود را در مناطق ژئوپلیتیکی مختلف گسترش دهد، که یکی از این مقاصد کشورهای عربی منطقه و منطقه خاورمیانه است. همانند چین همکاری روسیه با کشورهای عربی، اسرائیل و ترکیه نسبت به ایران قابل مقایسه نیست. از سویی کشورهای مزبور با گذر از اتحاد سنتی با آمریکا، هم زمان تمایل دارند با سایر قطب های قدرت نظیر روسیه و چین نیز روابط مطلوب و گسترده داشته باشند. 

هم اکنون که روسیه به واسطه تجاوز نظامی به اوکراین، در شرایط دشوار بین المللی از تحریم و انزوا قرار دارد؛ ایران به عنوان یکی از معدود دوستان روسیه و البته به عنوان یک متهم  و شریک جرم کنار روسیه ایستاده است. در چنین شرایط حساسی، روسیه نسبت به تمامیت ارضی ایران، بی ­اعتنایی می کند. هرچند این کشور برای یک دوره طولانی دچار بی ثباتی سیاسی و اقتصادی شده است، اما زمانی که روس ها بخواهند با اوکراین، غرب و ناتو، تنش زدایی کنند، بعید نیست ایران را به عنوان بخشی از هزینه های جنگ قربانی نمایند. کما اینکه پس از پایان جنگ، فشار غرب بر ایران مبنی بر حمایت از روسیه در جنگ علیه اوکراین، افزون ­تر خواهد شد.

در پایان باید گفت، در میان مدت، ایران برای برون رفت از انزوا، چاره ای غیر از گزینش سیاست مستقل ملی ندارد. چنین سیاستی در جهت تضمین منافع ملی، امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور، در گروی برقراری روابط متوازن و مستقل با هر دو سازه شرق و غرب است. از آنجایی که اقتصاد تبدیل به پاشنه آشیل کشور در بروز شکاف ­ها، تنش­ ها و ناآرامی­ های داخلی و خارجی، بخوص در یک دهه اخیر شده است، سیاست بقای ملی باید جایگزین سیاست امنیتیِ حفظ و مصلحت رژیم سیاسی شود؛ زیرا دوام هر دو سیاست، متأثر از ساماندهی فضای توسعه، بخصوص توسعه اقتصادی، به اشکال نوسازی اقتصادی، تولید ثروت ملی، رونق صادرات، رشد تولید ناخالص داخلی، صنعتی شدن و … است. ضرورت ساماندهی فضای توسعه اقتصادی، خواه­ و ناخواه ایجاب کننده توسعه روابط با کشورهای پیشرو در عرصه تولیدات صنعتی و اقتصادی، از جمله کشورهای غربی است.     

ارجاع به این تحلیل

احمدی،ابراهیم (1402) سیاست مستقل ملی، راهکاری برای خروج جمهوری اسلامی ایران از انزوا (تاملی بر رفتارهای روسیه در قبال ایران)، ژئوپلیتیک و دیپلماسی، انجمن ژئوپلیتیک ایران

درباره نویسنده

این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا