اگر نخواهیم به گذشته خیلی دور افغانستان بپردازیم، بهتر است به عوامل نزدیک آغاز بحران افغانستان اشاره کنیم. یعنی قبل از کودتای کمونیستی مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی که منجر به تغییر گسترده ساختار و سیاستها شد.
در زمان ظاهر شاه و بعداز آن داوودخان، افغانستان دارای نظامهایی نسبتا شبه دموکراتیک داشت که در مقایسه با دیگر کشورهای منطقه تا حدی جلوتر بود. در شمال دیوار آهنین شوروی، درغرب آن ایران دو حزبی و سپس یک حزبی رستاخیز، در جنوب حاکمیت نظامیان پاکستانی، در شرق حکومت مائوئیستی چین، در خلیج فارس سرزمینهای تحت قیمومیت بریتانیا و سپس سرزمینهای تازه شکل گرفته تحت اقتدار ایران، در عراق دیکتاتوری عبدالکریم قاسم و سپس بعثیها. لذا فضای نسبتاً باز افغانستان فضایی شد که احزاب به ویژه کمونیستها بتوانند در آن کشور جولان دهند و مراکز دانشگاهی نیز به عنوان محل نزاع آنها درآید. روسای جمهور کمونیست افغانستان که با کودتا به قدرت رسیدند و افرادی همچون احمد شاه مسعود و حکمتیار از فعالین سیاسی و حزبی بودند که در دو جبهه متضاد با یکدیگر رقابت میکردند و در غفلت حاکمیت احزاب کمونیست با پیوندی که با مسکو برقرار کردند موفق به کودتا و دست برتر را نسبت به رقیب پیدا کردند. حاکمیت کمونیستها در کابل و سپس حضور یکصد هزار نیروی نظامی شوروی در این کشور منطقه و نظام بین الملل را تحریک نمود که به مقابله با این تجاوز بپردازد که علاوه بر غرب، دنیای عرب و اسلام، مردم افغانستان بودند که با دریافت کمکهای خارجی فراوان تحت عنوان مجاهدین بالاخره پس از چندین سال هم کمونیستها را شکست دهند و هم به تزلزل حاکمیت کمونیستی در مسکو کمک کند.
ادامه مقاله را از لینک زیر دریافت نمایید.