به گزارش بورسان، با روی کار آمدن جو بایدن، رئيسجمهور ایالات متحده آمریکا، گروه 7، بار دیگر قوت گرفت تا نظم جهانی را دوباره در دست بگیرد. آخرین اقدام مهم این گروه را میتوان در طراحی طرحی زیرساختی جستوجو کرد که به مقابله با طرح یک کمربند-یک راه چین اختصاص داشت. آنها در صدد هستند که بتوانند بار دیگر یادآور شوند که میتوانند آینده جهان را تحت کنترل بگیرند و چین نمیتواند خارج از این قاعده، بازی کند.
در همین رابطه با مرتضی قورچی، استادیار جغرافیای سیاسی دانشگاه شهیدبهشتی که بر نظم نوین «اقتصاد شبکهای» مسلط است، گفتوگو کردهایم که این اتفاق چه پیامی برای جهان دارد؟ آیا تحولات اخیر منطقهای همچون قدرت گرفتن دوباره طالبان در افغانستان میتواند بخشی از این تقابل شناخته شود؟ او در این گفتوگو به این پرسشها پاسخ میدهد.
رهبران «گروه ۷» در نشست اخیر خود طرحی را برای مقابله با نفوذ چین از طریق سرمایهگذاری در زیرساختها در کشورهای در حال توسعه مطرح کردند که در تقابل با طرح یک کمربند- یک راه چین بود. پیام این اتفاق برای اقتصاد جهان چیست؟
ماهیت G7 یک نوع نظم جهانی با ارزشهای جهان اقتصاد آزاد سرمایهداری به ویژه با ارزشهای غربی است. بنابراین این کشورها سعی میکنند همچنان که در نظام دوقطبی، نظم اقتصادی و سیاسی را شکل دادهاند، گفتمان مشترکی را همیشه داشته باشند. این گفتمان پیشتر در قالب «دیگری» که زمانی اتحاد جماهیر شوروی بود و اکنون چین نیز به آن ” دیگری” افزوده شده، عمل میکند. زمانی روسیه نیز در این گروه پذیرفته شد و به این گروه به G8 تغییر نام داد، اما به مرور بر سر مسائل اوکراین اختلافاتی رخ داد و G7 روسیه را کنار گذاشت و دوباره گروه G7 شکل گرفت.
من فکر می کنم چین به لحاظ ذخیره ارزی فراوانی که دارد و سرمایهگذاریهای کلانی که در کشورهای مختلف انجام میدهد، احساس خطر را برای نظم جهان اقتصاد آزاد، بهویژه کشورهای غربی، فراهم کرده است. در دوره ترامپ، مسائل G7 خیلی کمرنگتر شده بود، چون ایالات متحده میخواست خودش تصمیمگیر باشد و به استثناگرایی آمریکایی که همیشه بخشی از سیاستهای جریان افراطی تندرو در ایالات متحده است، دامن می زد، در نتیجه در این دوره همکاریها با کشورهای گروه G7 کمتر شد، ولی آقای بایدن براساس دیدگاههای تئوریک نظریهپردازان حزب دموکرات، بر آن شد که رهبریت آمریکا را با یک سیستم همکاری جمعی، به پیش ببرد و بر این باور است که پاسخ به چالشهای جهانی نیاز به همکاریهای مشترک متحدان این کشور دارد.
با این توضیحات اگر برگردیم به پرسش شما، باید گفت در حقیقت کشورهای G7 در پروژه یک کمربند ـ یک راه، احساس خطر کردند چون چین با تعریف این پروژه نشان داد که پروژه بلندپروازانه ژئوپلیتیکی در سر دارد. البته سیاست چین همواره این بوده که هیچوقت مستقیم کشورهای جهان اقتصاد آزاد را تهدید نمیکند، به قول فرید ذکریا، چین درواقع زیر چتر نظم ایالات متحده که این کشور به آن شکل داده، عمل میکند. به همین دلیل آنها از این زاویه احساس خطر کردند که چین بدون تقابل و چالش اساسی دارد این پروژه ژئوپلیتیکی را به پیش میبرد. هرچند گاها چین مدعی است که این پروژه را با نگاه اقتصادی پیش میبرد، ولی این پروژه ذاتاٌ ژئوپلیتیکی است چون میتواند برای چین فضاهای جغرافیایی پیوندی یا شبکهای ایجاد کند و با اتصال جغرافیاها به آن، در آینده به مرور نظم دلخواه خود را در جهان شکل دهد. واکنش آنها برای این است که بتوانند سیاستهای خودشان را یکدستتر کنند و بتوانند از هم اکنون نحوه مواجهه با چالشهایی که چین میتواند در آینده شکل دهد را ارزیابی کنند و در آن چارچوب گام بردارند.
کشورهای G7 در پروژه یک کمربند ـ یک راه، احساس خطر کردند چون چین با تعریف این پروژه نشان داد که پروژه بلندپروازانه ژئوپلیتیکی در سر دارد
یعنی G7 صرفا در نظر دارد از طریق این پروژه زیرساختی به تقابل با اهداف ژئوپلتیکی چین بپردازد یا ممکن است راهکارهای دیگری را نیز در سر بپرورانند؟
بستگی دارد چین چقدر بتواند در مقابل این وضعیت که در جهان به وجود آورده، مقاومت کند یا به تقابل دامن بزند. در عرصه سیاست این تقابلها را داریم، اما در عرصه اقتصاد همه کشورها بهصورت شبکهای با هم پیوند یافتهاند و به هم متصل شدهاند و اینجاست که در جهان اقتصاد ما میبینیم که بازارهای مالی، تولید چندپاره شده، و شبکههای توزیع و مصرف در جهان غرب، بهصورت مشترک و در همکاری با چین فعالیت میکنند. بهعنوان مثال بازارهای مصرف هم در جهان غرب و هم در چین بهصورت مشترک پیوندها را برقرار کرده و همینطور شبکههای تولیدی که دفاتر اصلی آنها در غرب است، اما در چین سیستم تولیدی آنها فعالیت میکند. بنابراین وقتی این پیوندها قوی است پیشبینی میشود، تقابل زیاد سرسختانه نخواهد بود، اما وقتی این پیوندها تضعیف یا شکسته شود صداها و تقابلها هم به همان اندازه رساتر خواهد بود. بنابراین باید دید این کشورها صرفنظر از لفاظیهای سیاسی چقدر تمایل دارند تقابل را بیشتر کنند و صداهای تقابل بلندتر شود!
ممکن است یکسری از تنشهایی که اخیرا به وجود آمده خصوصا در خاورمیانه و افغانستان که به بخشی از کریدور یک کمربند-یک راه به آن مرتبط میشود، با هدف مسدود کردن راه چین در پیش گرفته شده باشد؟
طبیعتا پیوندهای شبکهای چین بخشی از مسیر افغانستان میتوانند بگذرند و به سمت سایر کشورهای دیگر که در این مسیر هستند برود و بعد به فضاهای جغرافیایی کشورهای خارومیانه متصل شود. وضعیت جنگی و آشفتگیای که در افغانستان بعد از خروج نیروهای آمریکایی شکل گرفته میتواند با سقوط کابل به یک بحران اساسی تبدیل شود و مسیر اتصالی پروژه چین در ارتباط با پیوندهای شبکهای از درون قلمرو سرزمینی افغانستان با چالش مواجه شود. بهطوریکه این مسیر روی این پروژه مسدود شود. علاوه بر این ممکن است تندروهای اسلامی سعی کنند ایدههای بنیادگرایانه خود را به کشورهای آسیای مرکزی برسانند و به همین دلیل تحولات افغانستان از سوی روسیه و کشورهای آسیای مرکزی هماکنون به دقت دنبال میشود که افراطگرایی به داخل فضاهای جغرافیایی آسیای مرکزی کشیده نشود. بنابراین ادامه این پروژه در خشکی از سوی چین بستگی به تحولات آینده در این قلمروهای سرزمینی دارد و اینکه چقدر دولت افغانستان بتواند دوام بیاورد و روسیه، چین بتوانند دولت کنونی را حمایت کنند و چقدر مردم افغانستان تمایل داشته باشند که از طالبان استقبال کرده یا در برابرش مقاومت کنند. اما قابل تصور است که افغانستان مثل سالهای قبل از حمله ایالات متحده آشفته شود. اگر این وضعیت ادامه داشته باشد، پیگیری پروژه چین ممکن است سالها با تأخیر مواجه میشود.
وضعیت جنگی و آشفتگیای که در افغانستان بعد از خروج نیروهای آمریکایی شکل گرفته میتواند با سقوط کابل به یک بحران اساسی تبدیل شود و مسیر اتصالی پروژه چین در ارتباط با پیوندهای شبکهای از درون قلمرو سرزمینی افغانستان با چالش مواجه شود. بهطوریکه این مسیر روی پروژه یک کمربند-یک راه مسدود شود
ممکن است تعمدی از سوی آمریکا بوده باشد؟
با این صراحت که بتوانم بگویم، مطمئناٌ تعمد نه، اما با عینک بدبینانه شاید. ولی باید منتظر بمانیم که تحولات آینده چطور خواهد بود. چون این وضعیت اگر به این شکل پیش برود، خطراتی برای ایالات متحده هم خواهد داشت همانطور که در گذشته دیدیم، ایالات متحده بنیادگرایی اسلامی را به همراه برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس حمایت کردند که اینها با اتحاد جماهیر شوروی مقابله کنند، اما بعدا این تقابل به سوی خودشان برگشت و ایالات متحده را با حمله تروریستی 11 سپتامبر مواجه کرد. بنابراین حمایت از شورشیان کار را پیچیدهتر میکند. با نگاه بسیار بدبینانه ممکن است، اما با نگاه بیطرفانه باید منتظر ماند که وقایعی که در افغانستان رخ خواهد داد چقدر میتواند این فرضیه بدبینانه را تقویت کند.
با نگاه بسیار بدبینانه ممکن است ظهور طالبان بهواسطه خروج آمریکا از افغانستان، برای جلوگیری از پروژه استراتژیک چین باشد، اما با نگاه بیطرفانه باید منتظر ماند که وقایعی که در افغانستان رخ خواهد داد چقدر میتواند این فرضیه بدبینانه را تقویت کند
باتوجه به رایزنیهای ایران با چین بر سر یک کمربند-یک راه اکنون ایران باید چه عکسالعملی نشان دهد؟ آیا ایران باید با گروه ۷ نیز بر سر حضور در راه زیرساختی جدید مذاکره کند؟
به نظر من موقعیت ایران اساسا در یک رویکرد جغرافیای سیاسی، موقعیت «حائل» بشمار می رود. به این معنا که موقعیت جغرافیای سیاسی ایران، در کانون رقابت های ژئوپلیتیکی سه منطقه ژئواستراتژیک قرار گرفته است. بنابراین ایران باید با زیرکی و هوشیاری تمام بتواند با این سه کانون به نوعی تعامل داشته باشد. اگر ایران با G7 تعامل نداشته باشد و مسائل مالی و اقتصادیاش را با مرکزیت G7 که ایالات متحده در کانون این گروه است، حل نکند، چرخش به سمت شرق با رویکرد اینکه با چین بتواند پیوندهایش را قویتر کند، عملا فایدهای نخواهد داشت. چون چین خودش در حوزههای اقتصادی بهویژه تولید، توزیع و مصرف کالا، بازارهای مالی و پیوندهای شبکهای سیستم بانکی اتصالات بسیار قوی با سیستمهای اقتصادی کشورهای گروه G7 دارد. بنابراین تا ایران مشکلاتش را با آن طرف در سیستم “جهانیشده اقتصاد” حل نکند برگشتش به سمت شرق عملاٌ دستاورد بزرگ اقتصادی نخواهد داشت.
ممکن است ایران با ترفندهایی بتواند بهطور موقت بخشی از مشکلات اقتصادی خود را با سیاست نگاه به شرق، حل کند و به نوعی تیغ بران تحریمها را باز هم تاکید دارم بهطور موقت مدیریت کند، اما این موارد، راهحل چالشهای اساسی کشور ما نیست. این راهبرد نگاه به شرق بدون حل مشکلات با کشورهای گروه G7 به هیچوجه نمیتواند ابرچالشهایی که با آن در این سرزمین مواجه هستیم را گرهگشایی کند. با این راهکارهای موقتی فقط مشکلات کشور را به آینده سوق میدهیم که این کار بسیار خطرناک برای اداره این سرزمین است.
بنابراین “در جهان شبکهای” مجبوریم مشکلات خود را با مرکزیت G7 که ایالات متحده است برطرف کنیم و به راهحلی برسیم و سپس بسنجیم که چقدر میتوانیم رویکرد نگاه به شرق را در کنار تعاملات اقتصادی با روسیه و اتحادیه اروپا یا خود ایالات متحده داشته باشیم. همه اینها احتیاج دارد که متفکران کشور در اتاقهای فکر راهبردهایی را برنامهریزی کنند که به سیاستمداران کمک کند تا در حوزههای اجرایی بتوانند این راهبردها را به پیش ببرند. اگر مشکلات سیاسی با گروه G7 و بهویژه ایالات متحده حل شود و ایران نخواهد هیچگونه امتیاز اقتصادی به شرکتهای این گروه بدهد و آنها را از بازارهای خودش دور نگهدارد و کاملا به سمت و سوی چین برگردد، معلوم است آنها مجددا با ترفندهایی مثل حقوق بشر؛ و مسائل اقلیتها و ادیان و … ایران را تحت فشار سیستم شبکهای اقتصاد جهانی قرار خواهند داد و تحریمهای دیگری را در پیش پای اقتصاد ایران به اجرا خواهند گذاشت. بنابراین ایران در این موقعیت حائل باید با سه حوزه ژئواستراتژیک که خیلی روی ایران اثرگذار هستند تعامل همهجانبه داشته باشد و باید با ظرافت راهبردهایی را بچیند که بتواند به هر سه حوزه همکاری کند. عدم همکاری با گروه کشورهای G7 و ایالات متحده همان خواهد شد که ترامپ زمانی میگفت؛ یک عده قراردادی را عدهای بستهاند و شرکتهایی استفاده میکنند ولی این قرارداد منفعتی برای ما نداشته و برای آمریکاییها منجر به ایجاد شغل و فعالیت اقتصادی نشده است از این رو اعلام کرد، من از برجام خارج میشوم! در ایران هم گفتند اشکالی ندارد کشورهای دیگر هستند، که جایگزین آمریکا در اقتصاد می توانند بشوند، اما متاسفانه دیدند که در جهان شبکهای انقدر پیوندها و اتصالات اقتصاد جهانی همه چیز را درهم تنیده که وقتی خزانهداری آمریکا چیزی را تحریم میکند، بهصورت دومینو در حالت شبکهای به سراسر جهان سرایت میکند و ایران از فضاهای جغرافیایی دیگری که میخواهد منافعی کسب کند با مانع تحریمها مواجه میشود.
به گفته یکی از جغرافیدانان سیاسی معروف جهان، پرفسور فلینت، امروز باید این واژه را همواره تکرار کنیم که در «کجا ایستادهایم.» یعنی در چه موقعیت زمانی و مکانی قرار داریم. ایران در موقعیت حائل قرار دارد و با اقتصاد شبکهای در فشار تحریمها با چالشهای بزرگی مواجه است بنابراین راهبرد اساسی ایران در مواجه به جهان باید تعامل و همکاری با سه حوزه ژئواستراتژیک، یعنی حوزه آتلانتیک، اوراسیا و پاسیفیک ـ آسیا باشد.
ایران در موقعیت حائل قرار دارد و با اقتصاد شبکهای در فشار تحریمها با چالشهای بزرگی مواجه است بنابراین راهبرد اساسی ایران در مواجه به جهان باید تعامل و همکاری با سه حوزه ژئواستراتژیک، یعنی حوزه آتلانتیک، اوراسیا و پاسیفیک ـ آسیا باشد
روند آتی این رخداد را چگونه پیشبینی میکنید؟
بنده خوشبینانه فکر میکنم و از همین رو حدس میزنم، ممکن است مشکلات عدم دسترسی ایران به اقتصاد جهانی در دو سه ماه آینده برطرف شود و بنابراین فکر میکنم بتوانیم با حل مشکلات در بیرون مرزها، در درون هم چالشها را مدیریت کنیم و اوضاع مدیریت سرزمینی و کیفیت زندگی را بهبود ببخشیم؛ زیرا در غیر اینصورت تصور میشود که آینده سختی در پیش رو خواهد بود.