واقعیات ژئوپلیتیک خاورمیانه ، گذشته ، حال ، آینده ؛ ایران

محمدرضا هیودی؛ دانشجوی دکتری جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی

بر اساس تاریخ انتزاعی و شفاهی اسطورهای شرقی ، جمشید نخستین کسی بود که حاکمیتی مذهبی سیاسی را بر مبنای آموزه های فرهنگ قومی خاص ، و بر بستر جغرافیایی که امروز فلات فرهنگی ایران نامیده می شود پایه گذاری کرد . این قلمرو فرهنگی و حاکمیتی از شرق دور تا مرزها و جغرافیای غرب آن زمان را شامل می شد . به روایت اسطورها ، جمشید پس از تثبیت پادشاهی مذهبی و سیاسی در جغرافیای ایران ، حاکمیت مذهبی و سیاسی خود را در سرزمین ها و قلمروها جغرافیایی دیگر نیز توسعه و گسترش داد . جمشید در دوره میان سالی با شهود عقلی و فلسفی به اوج و شکوه و حالتی پیامبر گونه رسید . او پسران خود ( ایرج ، تور ، سلم ) را به حاکمیت مذهبی و سیاسی سه گوشه گیتی آن زمان ، یعنی شرق دور ( تور ) ؛ ایران ( ایرج ) ؛ و غرب ( سلم ) گماشت . جمشید از این اوج و شکوه مغرور شد و خود را خدای گیتی نام نهاد ، و همین عامل باعث زوال امپراتوری اسطوره ای ایران شد ؛ در حالیکه قوم و قبیله او همچنان صبغه آسمانی و مذهبی خود را حفظ کردند . این درست نقطه مقابل حکومت اسطوره ای و مذهبی قوم یهود بود ؛ حکومت اسطوره ای مذهبی ایران ، پادشاه آن دچار لغزش و باعث فروپاشی آن شد ، در حالیکه حکومت اسطوره ای و پادشاهی یهود ( داوود ، سلیمان و… ) ، قوم و مردم آن دچار لغزش و منجر به سقوط آن پادشاهی شدند . این عامل حتی تا دوره های بعدی و شکل گیری تاریخ و تمدن و تا کنون نیز در فرهنگ ، خلق و خوی و خصوصیات ملی اقوام مستقر در پهنه و گستره جغرافیای خاورمیانه به نحوی کم و بیش وجود دارد .اکنون این سوال مطرح می شود که کشور ایران از گذشته تا کنون چه نقشی در منطقه خاورمیانه و جهان داشته است و تاثیرات آن در آینده ژئوپلیتیکی منطقه و جهان چگونه خواهد بود ؟

با شروع مدنیت و تاریخ در آسیا و بویژه خاورمیانه و پیدایش دولت شهرهای اولیه در پهنه و گستره جغرافیایی این منطقه ، و بخصوص در جغرافیای ایران و بین النهرین ، انسان ایرانی طبیعت و جغرافیای متنوع و گوناگون آن را دگرگون کرد ، و تمدن درخشانی را شکل داد که در واقع از اسطوره های مذهبی و فرهنگ قومی به آنها رسیده بود . این مبنایی برای شروع تغییر و شکوفایی تاریخ بشر برگستره جغرافیایی مشخص می باشد ،که بعدها به دیگر مکان ها ، سرزمین ها ، نقاط و قلمروها جهان نیز گسترش ، توسعه و سرایت کرد ، که محرک اصلی و تاثیرگذار آن در حقیقت مذهب بود . در واقع مذهب و پیامبران مذهبی بودند که برای اولین بار علم و دانش و چگونه مدنی زندگی کردن را به انسان یاد داده و منتقل کردند . در ابتدا اقوامی از ایران به شمال آفریقا رفتند و تمدن مصر ( اقوام شمال افریقا متفاوت با بومیان افریقا از لحاظ نژادی ، رنگ پوست ، خصوصیات اخلاقی و آداب و رفتار و مدنیت می باشند و تا آن زمان مدنیت و جامعه مدنی در قاره آفریقا شکل نگرفته بود ) را شکل دادند ، و گروهی از آنها به دلیل دگراندیشی و تضاد مذهبی با حاکمیت مصر از طریق اقیانوس اطلس به آمریکای جنوبی رسیدند و تمدن اینکا ( تشابهات مذهبی ، آداب و رسوم و معماری مصری ) را بوجود آوردند . اقوامی دیگری نیز از سرزمین ایران به مدیترانه و جنوب اروپا رفتند و بعدها تمدن یونان و سپس میراث دار آن روم را شکل دادند ،که این تمدن نیز بر پایه آموزه های مذهبی برگرفته از اسطوره های ایرانی ( نوعی مذهب تعقلی و سپس فلسفی ) بود ، و بعدها نوعی از حکمت فلسفی بر بستر مساعد این جغرافیا را آشکار کرد ، که در واقع مسیحیت غربی نیز بر پایه های آن در دوران های بعدی استوار شد و تفسیری جدید از مذهب ( آمیخته ای از مذهب و فلسفه ) را ارائه نمود .

مسیحیت در غرب تنها یک مذهب نبود ، بلکه ترکیبی از واقعیات عقلی شهودی و فلسفه و گفته های عیسی پیامبر را شامل می شد . در واقع گفته های عیسی تنها کلام وحی نبود ، بلکه آثاری از فلسفه و تعقل انسانی نیز در آن وجود داشت ، و به همین دلیل عیسی توسط یهودیان ترد ( یهودیان تنها کلام وحی را قبول داشتند در حالیکه عیسی به شیوه زمینیان نیز سخن می گفت و یهودیان آن را ساده می انگاشتند ) شد و مذهب او در غرب فلسفی پذیرا گشت . علت آن نیز این بود که قبلا فلسفه و حکمت در بستر جغرافیای مدیترانه و غرب به بالندگی رسیده و رشد کرده بود ، و اصولا این جغرافیا ، محیطی فلسفی را پرورش می داد .

در ادامه اقوامی ازمنطقه بالتیک به قاره آمریکا مهاجرت کردند و بومیان کانادا را شکل دادند و سپس اقوامی از مغولستان ، کره و چین به آمریکا مهاجرت کردند و اقوام سرخ پوست ( آئین های مذهبی سرخ پوستان از مغولی ، چینی و کره ای گرفته شده است ) را بوجود آوردند ، و در نهایت اروپایان در قالب مسیونرهای مذهبی و نیروی مذهبی قاره آمریکا را متحول کردند .  این نوع شکل گیری مدنیت همیشه پایه و نیروی محرکه آن چه در شکل زمیتی ( ترکیبی از جادو ، نمادهای طبیعی ، تعقل ، فلسقه ، دانش و نهایتا خرد و حکمت ) و آسمانی ( وحی ) ، مذهب بوده است .

این نوع تحرک مدنی باعث افزایش تولید و مازاد سرمایه شد و همین عامل نیز خود به تشکیل امپراتوری های چند قومی وچند ملیتی منتهی شد . امپراتوری ها نیز باعث پیشرفت و توسعه قانون و گسترش مدنیت و جامعه مدنی شدند ؛ و جهان باستان که در ابتدای تاریخ بصورت دولت شهرهای قومی بود ، را به شکل متمرکز و چند قومی و سرانجام ملی در آورد . این امپراتوری ها شامل چین ، ایران ، یونان ، روم و مصر می شدند .

با رشد مدنیت ، این امپراتوری ها به دوره اغنا و رفاه رسیدند . همین عامل به فساد و ظلم و ستم داخلی منجر شد ، و ظلم و ستم امپراتوری ها باعث شد که نیرویی آنها را با چالش روبرو کند ، و این نیرو مذهب بود که برای دومین بار در طول تاریخ بشر ؛ جامعه انسانی را با تغییر و تحول بنیادی روبرو کرد.

نخست در غرب بواسطه ظلم و ستم ( پیشتر ظهور مسیحیت و تبلور عیسی بوسیله یهودیان دربند و مورد ستم نوید داده شده بود ) امپراتوری رم و ضعف سیاسی و همچنین فساد درونی آن با چالش مذهب مسیحیت رویرو شد و یک دوره جدید تاریخی در جهان غرب و بر اساس اندیشه و نیروی مذهبی شکل گرفت و حتی منجر به یک امپراتوری مذهبی شد . دومین تحول تاریخ جامعه بشری در زمان امپراتوری های جهان شمول آن دوران و با چالش امپراتوری ایران در شرق میانه و بوسیله مذهب اسلام بوجود آمد . مذهب اسلام نیز همانند مسیحیت باعث ایجاد حاکمیتی سیاسی و مذهب پایه در جغرافیایی متنوع و به شکل امت اسلامی شد . سومین تحول تاریخی در دوره امپراتوری های باستان که باز مذهب عامل آن بود ، در گستره جغرافیایی متفاوتی در شرق دور و جنوب آسیا که کشورهای امروزی چین و هندوستان را شامل می شود به وقوع پیوست . شکل گیری حوزه های تمدنی در این جغرافیای متنوع انسانی نیز بر پایه اندیشه های مذهبی بر گرفته در ابتدا از نمادهای طبیعی و جادو و سپس از تعقل ، فلسفه ، خرد و حکمت بود . این حوزه های تمدنی نیز پس از یک دوره شکوفایی ، به دلیل فساد داخلی حاکمیت ها و جنگ های متعدد قومی در داخل ، توسط یک نیرو از بیرون فروپاشید . این نیرو بیرونی در منطقه ای از آسیا ( مغولستان ) و در سرزمینی خشن که انسان خاص خود را پرورش داده بود بوجود آمد .

سرزمین مغولستان به خاطر شرایط صحرایی ، آب و هوای خشک و سرد ، عدم ارتباط با سرزمین های دیگر به دلیل محصور بودن در خشکی ، درون گرا بودن ، داشتن ساختار قومیتی ، نبود مدنیت ، تحت فشار بودن بوسیله حوزه های تمدنی اطراف و عدم شرایط مساعد محیطی ، جغرافیای تاثیر گذار انسانی خاص ( مکیندر در نظریه خود از سواران شرقی و تهاجم آنها به آسیا و یا دقیق تر اوراسیا سخن به میان می آورد ، اما در واقع غافل از این بود که محرک اصلی آنها مذهب بوده است ) را بوجود آورده بود . این عوامل باعث ایحاد نوع خاصی از اعتقادات شبه مذهبی متاثر از طبیعت مغولستان و محیط آن و نمادهای جادویی و همچنین تعقل در آنها و منجر به فلسفه ای خاص شده بود . مغول ها این مذهب فلسفی خاص ( و حتی مدعی ارتباط آسمانی ) را نجات بخش خود و اقوام دیگر می دانستند و بر پایه همین مذهب فلسفی امپراتوری چین را از پای در آورده ( چینی ها اکنون نیز تمدن صنعتی شکل گرفته در این کشور را ناشی از محرکی مذهبی و بر اساس مذهب فلسفی خاص می دانند ؛ و حتی روسیه تحت پوتین از محرک های مذهبی برای پیش برد استراتژی های داخلی و خارجی خود بهره می برد و چنین موردی در دولت های ایالات متحده نیز یافت می شود ) و بعدها حتی سلسه گورکانی را در شبه قاره هند ایجاد کردند .

پایه و اساس این تحول در شرق دور و محرک اصلی آن در واقع نیز مذهب بود . امپراتوری مصر نیز بواسطه ظلم و ستم و فساد سیاسی بوسیله نیروی مذهبی یهودیت ( تاثیر بصورت نرم بوسیله یوسف و موسی پیامبر ) از بین رفت . بنابراین محرک مذهبی و سپس ترکیب مذهب با عوامل سیاسی و نمود عینی و عملی آن بر بستر محیط جغرافیایی ، به کرات باعث ایجاد و از بین رفتن مناطق ژئوپلیتیکی و تغییر و تحول در آنها ، و همچنین افزایش اهمیت این مناطق استراتژیک ژئوپلیتیکی و یا بی اثر شدن حوزه های ژئوپلیتیکی در طول تاریخ می شد . این سومین عامل ، در حقیقت نیروی مذهب بود ، که در اواخر دوره باستان ، منجر به فروپاشی امپراتوری ها شد . با شروع این دوران ، تاریخ جهان پس از چندین هزار سال بار دیگر متحول گردید . بدینسان سه مذهب آسمانی ( مسیحیت ، اسلام و یهودیت ) و مذاهب طبیعت پایه و فلسفی باعث سرنگونی امپراتوری ها شدند . با شکل گیری دو مذهب مسیحیت و اسلام در پهنه وسیعی از جهان و از غرب تا شرق دور ، جهانی نو ( نظمی نوین ) بر پایه مذهب بوجود آمد . مسیحیت ، غرب جغرافیایی را در بر گرفت و حکومت چند سده مذهبی را پایه گذاری کرد . در شرق نیز دین اسلام حکومت سیاسی مذهبی  را بوجود آورد و این حکومت ها و دولت های اسلامی به رشد و توسعه تمدن در شرق کمک کردند . اما مذهب مسیحیت نه تنها توسعه تمدن را در غرب باعث نشد ، بلکه بر ویرانه های تمدن قبلی بنا شد . با توسعه و پیش رفت جوامع بشری همین مذاهب خود در دوران مدرن باعث  نوع جدیدی از دولت ملت ها و محرکی برای ایجاد حکومت های لائیک شدند .

اما در شرق و بخصوص در خاورمیانه وضعیت به شکل دیگری ادامه پیدا کرد . دین اسلام بعد از یک دوره رشد و بالندگی و شکوفایی مدنی ، دچار چالش و رکود تمدنی ( مسلمانان عرب پس از ایجاد حکومتی مذهبی سیاسی در شامات و فلات ایران به دلیل عدم آگاهی و توانایی در اداره حکومت از عالمان ایرانی ، رومی و مصری استفاده کردند و همین دلیل شکوفایی تمدن اسلامی شد ، ولی پس مدتی به دلیل تعصب قومی و فرهنگ بادیه ای عرب و بازگشت به سنت ؛ تعصب ، فرقه گرایی ، نژادپرستی ، ظلم و ستم ، وارد کردن مسائل به نفع قوم عرب در دین اسلام ، قبضه قدرت به نام قوم عرب و دیگران را در جایگاه دوم قرار دادن ، خود را مسلمان واقعی شمردن ، قوم عرب را همانند یهودیان از جانب خداوند برگزیده شمردن ، صاحب جایگاه برتر قومی بودن ، ایجاد سیستم ترور برعلیه دگراندیشان ، تمدن اسلامی را به کمای قرون وسطایی فرو بردند ، که اثار آن تاکنون نیز وجود دارد ) و فرقه گرایی شد و درست در جایگاه مذهب مسیحیت قرون وسطایی قرار گرفت .

ایران نیز یکی از کشورهای این حوزه مذهبی بود . این کشور در طول حیات دین اسلام در پهنه جغرافیای خاورمیانه ( بستر محیطی ، جغرافیایی و ژئوپلیتیکی خاورمیانه از گذشته تا کنون دارای اهمیت بوده است ) هرگز نتوانست همانند دوران باستان ثبات سیاسی و تمدنی خود را بدست آورد . این سرزمین جغرافیایی و حوزه فرهنگی در تمام طول سرنوشت سیاسی خود بعد از اسلام ، انواع اندیشه ها ی بر گرفته از مذهب ، فلسفه ، ملی گرایی و مجموعه ای از ایسم های لیبرالی و سوسیالیسم را برای قدرتمند شدن دنبال کرد ،که به طورکلی موفقیتی از آنها بدست نیاورد .

در دوران مدرن که جهان ابتدا لیبرال دمکراسی را بوجود آورد ( در اشکال مختلف اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و نظامی ) و کشورهای عقب مانده از لیبرالیسم ، کمونیست را در مقابله با آن شکل دادند ، لیبرال دمکراسی همچنان اندیشه غالب باقی ماند . اما با پایان دوران مدرن و شروع دوره پست مدرن نیروی سومی لیبرال دمکراسی را با چالش مواجه کرده ، و آن نیرو مذهب است . این نیرو با انقلاب ایران به جهان معرفی شد . محرک جدید که پایه آن مذهب می باشد ، مدعی داشتن اندیشه ای جدید برای اداره جامعه بشری است .

به دنبال این تحرک مذهب سیاسی و مدعی اندیشه نو برای اداره جامعه ؛ جوامع مسلمان نیز به اشکال متفاوت برای پیش برد مقاصد مختلف خویش ، اسلام را ابزاری سیاسی برای اهداف سیاسی خود قرار داده اند . تحرک اسلام سیاسی عصر حاضر بعد از تاثیرگذاری مذهب در دوره دوم ( دوره اول تحول جهانی بوسیله مذهب با شکل گیری تاریخ و اسطوره شروع شد و به اوج تمدن بشری در زمان باستان رسید و بار دیگر سقوط امپراتوری ها توسط مذهب به وقوع پیوست و باز همین مذهب پایه گذار شکل جدیدی از تمدن شد )  تحول تاریخی بشر و جهان کم سابقه بوده است .

در حقیقت بعد از تحرک مذاهب آسمانی و دگرگونی جوامع مدنی در دوره دوم توسط این مذاهب ، تا قرن بیستم ما شاهد تحول جامعه مدنی بر اساس مذهب نبودیم ( به جز حاکمیت های سیاسی و نظامی صفوی و عثمانی که منشاء و اندیشه مذهبی داشتند ) و تنها تحولات سیاسی و نظامی باعث تغییرات صوری در جوامع مدنی می شد .

اما آیا پیدایش حوزه ای با محرک مذهبی ، قومی ، سرزمینی و سیاسی به نام ایران ، که آغاز آن قبل از تاریخ و با اسطوره ها ( مذهبی و… ) شروع شد و در بستر محیطی جغرافیای به حاکمیتی سرزمینی ( سیاسی ) رسید و در قلمرویی وسییع ( از مرزهای جغرافیایی شرق دور تا مرزهای غرب میانه ) حوزه مدنی آن گسترش پیدا کرد و تا دوران تاریخی اواخر باستان که دین اسلام عصری دیگر از تحول و مدنیت را در آن شکل داد ؛ ودوره کنونی و در اواخر قرن بیستم که بار دیگر مذهب ( اسلام سیاسی ) محرک واقعی آن بود ؛ در جهان ، منطقه و ژئوپلیتیک خاورمیانه نیز منشاء تغییر بوده است و در آینده نیز به شکل گسترده تری در این منطقه و حوزه های سیاسی اطراف و قلمروهای جغرافیایی ، موثر واقع خواهد شد ، و دیدگاه اسلام سیاسی مدعی اداره جوامع ، با تحولات جهانی و همگام با اندیشه غالب لیبرال دمکراسی همراهی خواهد کرد ، و یا با توجه به مشکلات پیش رو به چالش ها با لیبرال دمکراسی با محوریت ایالات متحده ادامه خواهد داد ، و یا لیبرال دمکراسی به عنوان اندیشه برتر در غرب و تا حدودی در قسمت های دیگر جهان ، اسلام سیاسی را با مدیریت ایران با توجه به تضادهای بنیادی و درونی که با آن دارد ، به عنوان دیدگاهی سیاسی و پویا ، و همچنین تاثیر گذار برای اداره جوامع انسانی خواهد پذیرفت ، و یا نه به گونه ای دیگر تقابل ها بین دو اندیشه اسلام سیاسی و لیبرال دمکراسی لائیک در آینده و در دراز مدت همچنان ادامه خواهد داشت .

بعد از فروپاشی امپراتوری ایران و ظهور اسلام سیاسی ، حوزه تمدنی و فرهنگی یکپارچه فلات ایران دچار چالش فرقه های مذهبی شد و تاثیر آن بر قلمروهای قومی نیز تشدید شد . این چالش ها آثار خود را بر جغرافیای ایران قبلا در شکل انشقاق سرزمینی ( امپراتوری ایران با تهاجم اعراب به ایران و در حال فروپاشی سرزمینی ، از امپراتوری چین تقاضای کمک کرد که به دلیل راهبردهای نامناسب جغرافیایی در طول تاریخ  ، و بن بست ژئوپلیتیکی خودخواسته امپراتوری ایران که بواسطه تقابل با امپراتوری رم بوجود آمده بود ، باعث غفلت این امپراتوری به حوزه های ژئواستراتژیک مدنی شرق دور ، چین و شبه قاره هند شد ، که این عدم آگاهی ، عمق استراتژیک امپراتوری را کم کرده بود و این موارد منجر به فروپاشی آن شد ؛ همین عامل در زمان امپراتوری صفوی و تقابل آن با امپراتوری عثمانی و عدم توجه به ژئواستراتژی و شکل گیری امپراتوری ها و دولت های نوظهور غربی و عدم ارتباط با آنها نیز تکرار شد ، و در واقع این عامل در زمان ما نباید تکرار شود ) تحت حاکمیت آن و حوزه های نفوذ اطراف گذاشته بود . با ادامه این روند و ظهور مذهب شیعه ، تضاد بین اسلام سنتی ( سنی ) و مذهب دگراندیش ( شیعه ) استقلال طلب و آزادیخواه ایران پایه بالا گرفت . ایرانی ها از این موضوع ( مذهب شیعه ) در سده های بعدی برای ایجاد شکل جدیدی از حاکمیت سیاسی ، چارچوبی سرزمینی و بر اساس خواستی قومی استفاده کردند .

در ادوار بعدی ایرانی ها برای بدست آوردن شرایط گذشته و اقتدار قبلی در قالب سرزمین های باستان تلاش کردند و هرچند در مقاطعی کوتاه موفق بودند ، ولی به طور کلی و با رسیدن دوران جدید و شروع استعمار ، در چارچوب مرزهای کنونی محصور شدند . اما با شکل گیری اسلام سیاسی که در واقع ایران خود در بوجود آمدن آن نقش اساسی را ایفا کرده است ، این کشور ( ایران ) موجبات تغییر ساختار و چیدمان قدرت که به طور سنتی در خاورمیانه و بوسیله غرب صنعتی پایه گذاری شده بود را دگرگون نموده است .

هرچند وضعیت شکل گرفته کنونی در ایران و خاورمیانه با محرک مذهبی بود ، ولی این وضعیت با تحرکات مذهبی که در گذشته منطقه و جهان را متحول کرده بود ، تفاوت ماهوی و ماهیتی دارد و تنها برای تغییرات نسبی کارایی داشته و نمی تواند جهانی باشد . دو دلیل برای این گفته وجود دارد ، نخست اینکه منطقه خاورمیانه از لحاظ مذهبی ، نژادی ، زبانی و قومی همگن نیست و تفاوت در خواست های فرهنگی ، سیاسی ، اندیشه ای و ایدئولوژی ها وجود دارد و عامل و یا عواملی نمی تواند آنها را تحت لوای یک حوزه سیاسی واحد در آورد .

پس یکی از عواملی که می تواند به تثبیت قدرت منطقه ای ایران کمک کند ، سازمان دهی نیروهای پیرو مذهب شیعه می باشد ، که این متغییر می تواند تعدادی کدهای ژئوپلیتیکی مثبت در سطح منطقه خاورمیانه در اختیار این کشور قرار دهد . اما برای تکمیل این قدرت ، عوامل دیگری نیز دخیل می باشند و آن رقابت قدرت های منطقه ای و فرامنطقه می باشد که نیروی غالب و بازدارنده ایران می باشند .

قدرت های منطقه ای هرچند می توانند در کوتاه مدت ایران را مهار کنند ، ولی در درازمدت نمی توانند در این استراتژی های سیاسی برگرفته از جغرافیا توفیقی به دست آورند و به ناچار به دلیل هزینه های نیروی انسانی و مالی فراوان مجبور به عقب نشینی خواهند بود ؛ در حالیکه ایران همین هزینه ها را در گذشته متحمل شده و دارای یک پختگی دیپلماتیک ، سیاسی و نظامی است و توانایی مقابله با چالش ها و بحران های سیاسی متاثر از ژئوپلتیک و استراتژی های جغرافیا پایه را دارا می باشد ؛ در حالیکه رقیبان منطقه ای از لحاظ داخلی بسیار شکننده می باشند و ایران تنها با یک سری اصلاحات اقتصادی و سیاسی ابتدایی به وسیله حاکمیت ( نه لزوما به وسیله دولت یا احزاب ) میتواند نیروی انسانی لازم را در تمام قسمت ها برای پیشبرد استراتژی های خود به دست آورد .

عامل دیگر برای جلوگیری از تثبیت قدرت منطقه ای ایران ، قدرت های فرامنطقه ای می باشند ، که از استراتژی های جغرافیایی ایران در منطقه خاورمیانه و اندیشه های اسلام سیاسی در امور داخلی ایران و اثرات منطقه ای آن و گفتمان کشورهای منطقه از خطر آن ، در هراسند ؛ که این موضوع را می توان با یک دیپلماسی کارآمد و گفتگو با کشورهای غربی و قدرت های جهانی و اقناع کردن آنها و همچنین تضمین منافع آنها در خاورمیانه ، قدرت منظقه ای ایران را تثبیت کرد .

نیروی بازدارنده دیگر که قدرت منطقه ای ایران را با چالش روبرو میکند ،  شکلی از اسلام سیاسی سنتی است که می تواند توسط حاکمیت های سیاسی کشورهای منطقه خاورمیانه مورد استفاده قرار گیرد است ، که در گذشته سازماندهی شده و حتی نشانه هایی از آن اکنون در قالب گروه های تروریستی وجود دارد . اما با توجه به هزینه های بالای مالی و مدیریت ناکارآمد کشورهای منطقه ، افراطی گری مذهبی ، سیاسی بودن گروه های مذهبی ، تضاد اندیشه ای این گروه های مذهبی با حاکمیت های سیاسی ، این اتحاد آنها در بلند مدت دوام نخواهد آورد ، و نهایتا تضادها و برخوردها بوجود آمده ، واکثر کشورهای منطقه را به شکل ناآرامی های داخلی و انقلاب ها دگرگون خواهد کرد ، که این موضوع به تحولات ژئوپلیتیکی و بحران های هویتی و اجتماعی و عوامل جغرافیایی تاثیرگذار دیگرمنجرخواهد شد .

بنابراین و از نمایی دیگر ، حوزه سیاسی کنونی ایران و جدا افتادن سرزمینی ها از بدنه اصلی آن همراه با تضادهای مذهبی با دیگر کشورهای اسلامی ژئوپلیتیک منطقه را پیچیده ترکرد . این شرایط ژئوپلیتیکی و جدا افتادن سرزمین های جغرافیایی و فرهنگی از بدنه سرزمین اصلی ( ایران ) ، در عصر کنونی باعث مشکلات فراوان امنیتی ، سیاسی و نظامی برای سرزمین های مجاور ( آسیای مرکزی ، قفقاز ، شمال غربی شبه قاره هند ، افغانستان ،عراق ، حاشیه خلیج فارس ) و حوزه های اطراف ( سرزمین های حائل بین ایران و امپراتوری رم در گذشته و شامات دوره اسلامی و ترکیبی از عراق ، سوریه و لبنان کنونی ) شد .

این قضیه با انقلاب ایران بر شدت آن نیز افزوده شد ، و باعث اتخاذ سیاست های تهاجمی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای نسبت به ایران و نگرانی آنها از نیات ژئوپلیتیکی و راهبردهای جغرافیایی ایران در منطقه خاورمیانه شده است . حال ایران با گذشت چندین قرن از اسلام سیاسی قادر خواهد بود بوسیله محرک مذهبی حداقل منظقه خاورمیانه را تغییر داده و به کنترل خود در آورد .

ایران در بین سه منطقه سیاسی ، مدنی و نژادی – مذهبی متنوع و متضاد قرار دارد ، که در واقع چهار منطقه ژئوپلیتیکی نیز به شمار می روند . این چهار حوزه شامل مناطق ژئوپلیتیکی جنوب آسیا ، آسیای مرکزی و قفقاز ، آناتولی و شبه جزیره عرب و در واقع خاورمیانه می باشد . در جنوب آسیا ایران با هژمونی هند و پاکستان روبرو می باشد و به جز در موارد محدود فرهنگی و مذهبی قدرت مانور  ژئوپلیتیکی کمی دارد . در آسیای مرکزی و قفقاز که از دیر باز حوزه تمدنی ایران بوده است ، بعد از رشد هژمونی روسیه در این منطقه ، ایران به مرزهای کنونی خود رسید و در حال حاضر نیز با توجه به اشتراکات تاریخی و فرهنگی که با این منطقه دارد ، به دلیل استیلای روسیه و رقابت ترکیه ، قدرت مانور ژئوپلیتیکی محدودی دارد . توجه ایران به منطقه آناتولی به عنوان کریدوری برای حمل و نقل و اتقال انرژی و ارتباط با اروپا است ، اما به دلیل اهمیت ژئواستراتژیک و راهبردی تنگه های بسفر و داردانل برای غرب و ناتو بواسطه مهار روسیه ، ایران بجز موارد محدود ، توانایی تحرک ژئوپلیتیکی تاثیرگذار در این منطقه را ندارد .

تنها منطقه تحرک ژئوپلیتیکی برای ایران ، شبه جزیره عرب و به طور کلی منطقه ژئوپلیتیکی خاورمیانه است ، که می تواند تحرک ژئوپلیتیکی واقعی به ایران بدهد ، وآن را از بن بست ژئواستراتژیک خارج کند ، مناطق ژئوپلیتیکی خلیج فارس ، اقیانوس هند ، دریای سرخ و دریای مدیترانه می باشند . اما ایران در این منطقه با دوتا چالش ژئواستراتژیک عمده مواجه است ، که این دو چالش کشورهای اسرائیل و عربستان هستند . عربستان به دلیل کم اهمیت شدن نفت خاورمیانه برای ایالات متحده به واسطه نفت شل ( در آینده آمریکا صادر کننده عمده نفت خواهد بود ) اهمیت ژئوپلیتیکی گذشته را نداشته و تنها با اقدامات و تنش های مذهبی ، تجهیز شبه نظامیان در قالب عملیات تروریستی و هزینه های هنگفت مالی سعی در پیش برد اهداف سیاسی خود دارد و اصولا فاقد ظرفیت و توانایی های لازم است .

اسرائیل نیز به دلیل پایگاه ایالات متحده در منطقه و از لحاظ راهبردهای جغرافیایی و کنترل خاورمیانه  برای آمریکا دارای اهمیت است ، و با توجه به عمق استراتژیک کم ، هزینه های بالای نظامی و مشکلات سیاسی در منطقه ، ( حاکمیت سیاسی اسرائیل نیز اکنون دچار شکنندگی نیست ، بلکه در آینده ملت آن این کشور را با چالش و شکنندگی روبرو خواهند کرد ) اصولا حفره ای امنیتی است .

اما ایران به دلیل چالش ها و بحران های متعدد ایدئولوژیکی ، سیاسی ، اقتصادی ، نطامی و همچنین استراتژی های سیاسی برگرفته از اصول جغرافیا و تضادهای ژئوپلیتیک با غرب بویژه ایالات متحده ، فاقد منابع مالی لازم برای پیش برد استراتژی های سیاسی جغرافیا پایه خود است ، و برای رسیدن به این اهداف ، مستلزم داشتن استراتژی های سیاسی جدیدی بر بستر جغرافیای مسلمان خاورمیانه می باشد .

بنابراین آیا تحرک مذهبی که موجب انقلاب ایران شد ، می تواند به تحول و تغییر منطقه کمک کرده و اصولا به موفقیت استراتژی های سیاسی  ایران در منطقه خاورمیانه نیز منجر شود . با این حال ، ایران چگونه می تواند به چنین استراتژی های سیاسی دست یابد و سیاست های خود را بر اساس جغرافیای راهبردی استوار گرداند .

در اینجا دین و مذهب همانند دیگر مقاطع تاریخی ، باعث دگرگونی جامعه ایران در قرن بیستم شد و یک تحول ساختاری را موجب گشت و اسلام سیاسی را به بطن جامعه خاورمیانه باز گرداند و یا حداقل آن را در جهان باز شناخت . این موضوع باعث برگشتن اسلام به حاکمیت سیاسی شد . ایران برای بهره برداری راهبردی از مذهب سیاسی و استفاده از آن برای پیش برد راهبردهای جغرافیایی منطقه ای خود استراتژی هایی را ابتدا در پیش گرفت . این استراتژی ها با واکنش دولت های خاورمیانه مواجه شد که تا دوره کنونی ادامه داشته ، و حتی شکل بحران ژئواستراتژیک نیز به خود گرفته است .

سیاست های استراتژیک ایران بعد از جنگ های اول و دوم خلیج فارس با تهاجم ایالات متحده به عراق شکل جغرافیایی به خود گرفت و براساس جغرافیای راهبردی به پیش رفت . این استراتژی های جغرافیایی بصورت حضور در عراق و کمک به مدیریت بحران های سیاسی این کشور و تاثیرات ژئوپلیتیکی آن با جدیت پیگیری شد ، که این عامل حساسیت قدرت های منطقه و فرامنطقه را باعث شد . این قدرت ها برای جلوگیری از موفقیت ژئواستراتژی ایران در عراق و سپس سرایت آن به سایر نقاط منطقه ، ابتدا بحران های سیاسی حاکمیتی را در عراق بوجود آوردند ، اما با توجه به تثبیت حاکمیت سیاسی عراق ، قدرت های فوق گروه های تروریستی را برای به چالش کشیدن عراق فعال کردند . در ادامه برای موفقیت این استراتژی ها و دست آوردهای جغرافیایی منتج از آن ، بحران ژئواستراتژیک سوریه را برای تثبیت آن ایجاد کردند ، که در واقع بحران ژئواستراتژیک خاورمیانه به طور کامل در این منطقه شکل گرفت و وارد مرحله جدیدی از اثرات ژئوپلیتیکی خود شده است . اما با این وجود ، استراتژی محور ایران در عراق و شامات در حال شکل گیری و در آینده تثبیت خواهد شد . استراتژی بعدی متاثر از جغرافیا و بحران منتج از آن ، گوشه جنوب غربی شبه جزیره عربستان و کشور یمن می باشد ( در آینده کشورهای محور غربی خاورمیانه بصورت حفره های امنیتی شکل خواهند گرفت و پایگاه های نظامی – امنیتی در جزایر خلیج فارس و دریای سرخ از آنها حمایت خواهند کرد ) ، که اهمیت ژئواستراتژیک آن بواسطه آبراه راهبردی دریای سرخ به عنوان کریدور اتصالی به دریای مدیترانه و سپس اتصال به حوزه ژئواستراتژیک اقیانوس اطلس است . این حوزه در حال حاضر در حال تست شدن است .

این استراتژی های جغرافیایی ، درآینده نه چندان دور به شمال آفریقا نیز کشیده خواهد شد ( الجزایر ، تونس ، مراکش ) و بحران های سیاسی واستراتژی های جغرافیایی آفندی به طور کامل به وقوع ( در آینده کشور مصر به محور ایران خواهد پیوست و منطقه شمال آفریقا وقسمت جنوبی دریای مدیترانه به ژئوپلیتیک خاورمیانه متصل خواهد شد و ایرانی ها برای این موضوع باید تلاش فراوان کنند ، در صورت عدم موفقیت ، کشور الجزایر گزینه مناسبی می باشد ) خواهد پیوست .

بنابراین در یک دوره ده ساله ، این استراتژی های جغرافیا پایه ، تکمیل و سپس تثبیت خواهد شد ، و ژئوپلیتیک جدید خاورمیانه شکل خواهد گرفت . در بعد دیگر ، منطقه ژئواستراتژیک خلیج فارس می باشد که  مکمل ژئوپلتیک خاورمیانه و در واقع مکان مرکزی به شمار می رود .کشورها و حوزه های سیاسی کوچک و دارای وزن پایین ژئوپلیتیکی ( قطر ، بحرین ، کویت ، امارات ) این منطقه در آینده استقلال بیشتری به دست خواهند آورد ( عمان در آینده منطقه ژئوپلیتیک مستقلی خواهد بود ) و از تسلط سیاست های راهبردی عربستان خارج شده و در قالب خاورمیانه جدید به حیات خود ادامه داده و به شکل جدیدی از حاکمیت سیاسی دست یافته و در محوریت یک قدرت منطقه ای قرار خواهند گرفت .

با این وجود ایران برای حضور در خاورمیانه ، نخست باید درک درستی از منابع فیزکی موجود و قدرت نرم کشور در منطقه و جهان داشته باشد . در صورت داشتن منابع فیزیکی که بتواند قدرت ملی را در جهت اهداف ملی به پیش ببرد ، باید فن آوری روز برای استخراج و در صورت توانایی بالا در این فن آوری تبدبل این منابع به کالا و ارزش افزوده وجود داشته باشد ، که می تواند قدرت اقتصادی را ایجاد کند و این قدرت اقتصادی محرکی است که در جهت استراتژی های سیاسی و پیش برد اهداف ژئواستراتزیک مفید می باشد . دوم در ابعاد استراتژی های نرم ، ایران علاوه بر سازمان دهی نیروهای منطقه ای شیعه ، باید در بین مسلمانان اهل تسنن میانه رو منطقه و جهان ، استراتژی همکاری و سازماندهی نقطه ای ( همانند الگوی حزب الله لبنان ) را همراه با تساهل مذهبی پیگیری کند . پس ایران باید برای موفقیت در استراتژی های جغرافیایی آینده خود ، و خروج از محدودیت ژئوپلیتیکی که طی بیش از دو هزار سال امنیت ملی و سرزمینی آن را در دوران باستان با هجوم اقوام بین النهرین و سپس در دورهه های میانه اعراب و نزدیک به ما مغولان و معاصر استعمارگران اروپایی و روسیه و پس از آن ایالات متحده به خطر انداخته و در مقاطعی هویت ملی آن را با چالش روبرو کرده اند را تدوین کند . برای دست یابی به این موضوع مهم و خروج از این بن بست ژئوپلیتیکی ، دسترسی به حوزه های ژئواستراتژیک حیاتی می باشد ،که اکنون ایران به دوتا از حوزه های ژئواستراتژیک مهم جهان یعنی اقیانوس هند و خشکی اوراسیا متصل می باشد ؛ که با یک استراتژی سیاسی ترکیبی دریا و خشکی پایه ، و در شمال از طریق دریای خزر و اتصال به اوراسیا و از جنوب بوسیله اقیانوس هند و اتصال به شبه قاره هند ( حوزه ژئواستراتژیک آتلانتیک در حال تست شدن می باشد ) می تواند از این ژئوپلتیک ناامن تاریخی جغرافیا پایه که به کرات در طول تاریخ هویت ، امنیت ، ملیت و جغرافیا و سرزمین آن را مورد هجوم قرار داده است ، خارج کند . تثبیت پایه های این ژئواستراتژی ، نقاط ژئوپولینیکی خاورمیانه است ، و مدیریت راهبردی این نقاط ژئوپلیتیکی دارای اهمیت میباشد ، و هر کشوری که دارای تمدن دیرنه و تاثیرگذار باشد وحوزه های اطراف تحت تاثیرآن باشند و ترکیبی از عامل مذهب و فرهنگ تاثیرگذار را همراه با سازماندهی سیاسی ایجاد کند ، می تواند استراتژی های سیاسی جغرافیا پایه را در جهت اهداف خود به پیش ببرد ، که ایران در این زمینه با توجه به موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد ، حوزه فرهنگی فراملی ، دسترسی به منابع معدنی و انرژی فراوان ، توانایی ایجاد محرک مذهبی و اندیشه ای در منطقه ، روحیه استکبار ستیزی و جایگاه آن در بین مسلمانان منطقه ، نیروی انسانی تاثیرگذار ، ایجاد فن آوری های روز ، ایجاد سیستمی بر اساس تساهل مذهبی ، فرهنگی و سیاسی در داخل ، و خارج شدن از اقتصاد انحصار دولتی ، به همراه دسترسی به آبراه مهم خلیج فارس و اقیانوس هند و اتصال آن به دریای سرخ و مدیترانه و سپس به حوزه ژئواستراتژیک اقیانوس اطلس ، می تواند این استراتژی های جغرافیایی را تثبیت کند ، که این عامل به همراه دسترسی ایران به دو حوزه ژئواستراتژیک اقیانوس هند و اوراسیا در شمال حمایت و تکمیل میشود ، که موفقیت این استراتژی های جغرافیایی ، مستلزم حضور سیاسی در حوزه اقیانوس اطلس با دیپلماسی فعال و تضمین های امنیتی به غرب ( با توجه به فشارهای استراتژیک و سیاسی غرب و کشورهای رقیب به ایران برای عقب نشینی از خاورمیانه ، در صورت عقب نشیتی از منطقه برای کاستن ازاین فشارها ، این عقب نشینی باید تاکتیکی باشد  ) و اتحاد استراتژیک با شرق برای دسترسی به حوزه های ژئواستراتژیک اقیانوس هند در جنوب آسیا و در قسمت شمال به حوزه ژئواستراتژیک خشکی اوراسیا و از طریق آن دسترسی به حوزه ژئواستراتژیک اقیانوس آرام ، حداقل قدرت خود را بر منطقه ژئوپلیتیک خاورمیانه که زیرمجموعه حوزه ژئواستراتژیک اقیانوس هند می باشد را تضمین کند . این نمایی کلی از استراتژی های سیاسی جغرافیا پایه ایران می تواند باشد که به آن کمک می کند تا در نظم ژئوپلیتیکی آینده منطقه خاورمیانه و حوزه های اطراف ، تاثیرگذار و هژمونیک ظاهر شود .

اما پس از تثبیت استراتژی های سیاسی جغرافیا پایه کشور ( ایران ) در منطقه ژئوپلتیک خاورمیانه ، مهم تر از آن باید استراتژی های سیاسی نرم جغرافیا پایه در منطقه خاورمیانه در پیش گرفته شود . ابتدا فعالیت ها در حوزه تمدنی ایران باستان و فلات فرهنگی ایران و با یادآوری هویت فرهنگی گذشته آنها در قالب ایجاد موئسسات فرهنگی و علمی – پژوهشی در کشور های این حوزه ، می توان افکار عمومی آنها را در جهت پیوستگی فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی ، تجاری ، توریست فرهنگی و جشن های ملی مشترک مهیا و آماده کرد .این موضوع برای منافع ملی و قدرت کشور در منطقه به دو دلیل بسیار حیاطی می باشد . دلیل اول اینکه استراتژی های سیاسی جغرافیا پایه در منطقه از لحاظ بازده و مقطع زمانی کوتاه خواهند بود ، در حالیکه فعالیت های فرهنگی ، بازده و منافع آن بیشتر و مقطع زمانی آن نیز طولانی ( همانند  امپراتوری ایران باستان و امپراتوری صفوی در دوران میانه که اقدامات سیاسی و نظامی آنها دارای منافع کم و زمان آن کوتاه بود ، در صورتی که آثار استراتژی های علمی و فرهنگی آنها تاکنون نیز وجود دارد ) خواهد بود . دلیل دوم اینکه اقدامات سیاسی ایران در بلند مدت منجر به واکنش های سیاسی گروه ها ، دسته ها ، احزاب و ملی گراههای داخلی ( ایران ) و کشورهای منطقه ، و استفاده آنها از افکار عمومی ملت ها بر علیه منافع ملی و قدرت کشور می شود ، در صورتی که اقدامات علمی ، فرهنگی و مدنی تقویت کننده خواهد بود .

بنابراین مجموعه ای از اقدامات سیاسی و راهبردهای جغرافیایی ، همراه با تاکید بر استراتژی های سیاسی نرم جغرافیا پایه مبتنی بر پایه های علمی و فرهنگی و با حمایت یک مدیریت اقتصادی پویا و روان ، قطعا به هژمونی منطقه ای کشور کمک خواهند کرد .

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا