شهره پولاب در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: اگر چه واهمه از گرایش همسایگان به غرب را می توان محرکی بالقوه برای یک حمله نظامی دانست، اما انگیزههای طولانی مدت پوتین برای حمله به اوکراین را می توان در ایدئولوژی اوراسیانیسم “ Eurasianism “ برآمده از افکار فلسفه سیاسی آلکساندر دوگین Aleksandr Gelyevich Dugin” “ که یکی از شناخته شده ترین ایدئولوگ های اوراسیانیسم است، جستجو کرد.
روسیه در 24 فوریه 2022 یک حمله تمام عیار و همه جانبه را به اوکراین آغاز کرد که حاصل آن تاکنون هزاران کشته، آواره شدن بیش از 10 میلیون نفر و به جا ماندن شهرهای ویران بوده است. تهاجم گسترده به اوکراین با تصمیم ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، بزرگترین حمله نظامی متعارف به خاک اروپا از زمان جنگ جهانی دوم است.
پوتین که در دو دهه گذشته همواره با یک دیدگاه منطقی در نقش روسیه در امور جهانی ثابت بوده و در پرستیژ یک رهبر قدرتمند از کاریزمایی جذاب برای بسیاری از رهبران جهان برخوردار بوده، به یکباره و با صدور فرمان حمله به همسایه غربی خود جهان را شگفت زده کرده است.
تصمیم پوتین برای حمله به اوکراین هزینه های قابل توجهی نیز برای روسیه به همراه داشته زیرا در حالی که کرملین نتوانسته به اهداف نظامی مدنظرخود دست یابد، اقتصاد روسیه مورد هجمه تحریم های غرب قرار گرفته است. از این رو بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان حمله به اوکراین را ناشیانه و غیر معقول دانسته که از کمترین همسویی با منافع منطقی سیاست خارجی روسیه برخوردار بوده است.
اما حتی اگر این تصمیم یک اشتباه استراتژیک بوده که عواقب منفی پیش بینی شده ای برای روسیه بهبار آورد، بهنظر می رسد طبق الگوی فکری پوتین که آینده سیاست جهانی را با یادگاری از گذشته روسیه پیش بینی می کند، اهمیت ژئوپلیتیک اوکراین فراتر از آن است که یک رهبر منطقی دست به چنین ریسک بزرگی نزند.
واقعیت این است که پوتین در ترکیبی از حافظه تاریخی و نوستالژی امپراتوری با حمله به یک کشور اروپایی دیگر از خطوط ترسیم شده پس از جنگ جهانی دوم عبور کرده و در حالی که سرنوشت اوکراین، اروپا و جهان نامعلوم است، نظم بین المللی را تغییر داده است. اینکه چگونه جغرافیای سیاسی و اثرگذاری جغرافیا بر سیاست عاملی برای آغاز یک حمله گسترده به کشور همسایه بوده و یا اینکه چگونه روانشناسی سیاسی و سبک فکری یک رهبر می تواند الهام بخش و توجیه کننده یک جنگ تمام عیار باشد، دو مقوله ای است که می توان بدان پرداخت.
ابتدا دلایل ژئوپلیتیکی که در آن اوکراین به دلیل موقعیت جغرافیایی و قرارگیری بین اروپای شرقی و روسیه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. پوتین که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان “بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن” توصیف کرده، از واقعیت جمهوریهای شوروی سابق مانند اوکراین که راه خود را از مسکو جدا کرده اند، ناراضی بوده و واگذاری اوکراین به غرب را بر نمی تابد. پوتین بارها نسبت به تلاشهای مستمر ناتو برای محاصره روسیه در پذیرش جمهوری های جدا شده از بدنه اتحاد جماهیر شوروی سابق هشدار داده بود.
اگر چه واهمه از گرایش همسایگان به غرب را می توان محرکی بالقوه برای یک حمله نظامی دانست، اما انگیزههای طولانی مدت پوتین برای حمله به اوکراین را می توان در ایدئولوژی اوراسیانیسم “ Eurasianism “ برآمده از افکار فلسفه سیاسی آلکساندر دوگین Aleksandr Gelyevich Dugin” “ که یکی از شناخته شده ترین ایدئولوگ های اوراسیانیسم است، جستجو کرد. باور دوگین بر تضاد میان “آتلانتیک” Atlantic” “ دولت هایی با قدرت دریایی به رهبری ایالات متحده و بریتانیا و “اوراسیاگرایان” دولت ها و تمدن های مستقر در خشکی به رهبری روسیه توانست بر بنیان های فکری پوتین اثرات عمیقی بگذارد.
دوگین در اساس ساخت ژئوپلیتیکی یک امپراطوری در اوراسیا وجود یک دشمن مشترک را به عنوان یک اصل اساسی در نظر می گیرد که بر نفی آتلانتیسیسم “ Atlanticism”، نفی کنترل استراتژیک ایالات متحده، و رد برتری ارزش های اقتصادی و بازار لیبرال استوار است. بر اساس ایده اوراسیانیسم، آتلانتیست ها و به ویژه ایالات متحده در سال 1991 نقشه سقوط اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو را طراحی کرده اند. بنابر این ضروری است تا روسیه به عنوان هارتلند اوراسیا به احیای مجدد اوراسیا بپردازد. همچنین حساسیت کرملین نسبت به از دست دادن کشورهای بالتیک به نفع اتحادیه اروپا، ایجاب می کند تا ژئوپلیتیک پیرامون روسیه را به گونه ای شکل دهد که اساساً یک حوزه نفوذ انحصاری در نزدیکی مرزهای خود ایجاد کند تا از محاصره غرب در امان باشد. با این ایدئولوژی دوگین حاکمیت اوکراین را “خطر بزرگی برای کل اوراسیا” دانسته و کنترل کامل نظامی و سیاسی کل سواحل شمالی دریای سیاه را “ضرورت مطلق” ژئوپلیتیک روسیه عنوان کرده است.
دوگین پس از تهاجم روسیه به اوکراین، این جنگ را یک مبارزه ژئوپلیتیکی و پایان ایده جهان تک قطبی تحت حاکمیت یک تمدن واحد دانست. او که معتقد است بدون اوکراین، روسیه هرگز یک امپراتوری نخواهد بود، نبرد در اوکراین را نشاندهنده دوران جدیدی برای سرنوشت آینده جهان در انتخاب میان کثرتگرایی و تک قطبی تحت حمایت هژمونی آمریکا عنوان کرد. انگیزههای روانی و فرهنگی پوتین برای احیای گذشته باشکوه دنیای متحد روسیه و تمایل به تولد دوباره روسیه به عنوان یک قدرت جهانی به درک مبارزه ژئوپلیتیک جهانی میان روسیه و غرب کمک می کند.
دومین محرکی که پوتین را به سوی حمله به اوکراین سوق داد، توسط انگیزه های ژئوکالچر و مفهوم ناسیونالیسم قومی هدایت می شود که در پس این تهاجم وجود داشته و در آن می توان از تشابهات ملیت و هویت مبتنی بر زبان، فرهنگ و خون مردم روسیه و اوکراین نشان گرفت. از نظر دوگین، انکار کارکرد امپراتوریسازی بهعنوان یک واقعیت تاریخی و یک پدیده تمدنی نشاندهنده پایان مردم روسیه است و اگر روسها از امپراتوری محروم شوند، بهعنوان یک ملت ناپدید خواهند شد. بر اساس آموزه های جنجالی دوگین این استدلال وجود دارد که قومیت ملیت نیست، بلکه احساس تعلق به تمدن روسیه است و تنها راه قابل دوام در بازگشت از ناکامی 1991 این است که روسها یک امپراتوری فراملی بزرگ را باز آفرینی کنند.
پوتین بارها تاکید کرده که اوکراین یک کشور واقعی نیست و اوکراینی ها مردمی واقعی نیستند، بلکه در واقع روس و بخشی از قلب اسلاوها هستند. پوتین در سال 2013، اعلام کرد که اوراسیا یک منطقه ژئوپلیتیکی بزرگ است که در آن از “کد ژنتیکی” روسیه و بسیاری از مردم آن در برابر “لیبرالیسم افراطی به سبک غربی” دفاع می شود. پوتین از اینکه مردم اوکراین راه خود را از روسیه جدا میکنند، ناراضی بوده و نگران از مردم روسی زبان است که در کشورهایی مانند اوکراین تحت کنترل کشورهای غیرروسی گیر افتادهاند.
پوتین همچنین از یک “ایده روسی” الهام می گیرد که برگرفته از افکار فلسفی فیلسوف مذهبی و سیاسی روسی ایوان ایلین Ilyin” Ivan Alexandrovich “ است که مدعی بود خداوند ملت روسیه را تنها ملت خالص روی زمین آفریده است. اهمیت این بینش فلسفی در نقل قول های پوتین از ایلین که اوکراین را از نظر تاریخی بخشی از روسیه بزرگ دانسته، نمود پیدا کرده است.
واقعیت این است که پوتین از پذیرش تعریف درست عنوان “ملت” به معنای مدرن آن امتناع می ورزد و علاقمند است تا هویت فعلی ملت اوکراین را بر اساس ادعاهای تاریخی در نظر گیرد. طنز غم انگیزی است که اوکراین توسط ایده یکسان بودن سرزمینی و یکپارچگی ملی با روسیه در حال ویران شدن باشد و مردم اوکراین قربانیان یک نسخه تاریخی ازاستدلال عدم جدایی ملت های روس و اوکراین شوند.
پوتین می خواهد تا فرصت باقی مانده ار دوران ریاست جمهوری خود بتواند نظم بینالمللی پس از جنگ سرد را بازنگری کند و جایگاه روسیه را در حد یک اتحادیه بزرگ متشکل از دولت های پیرامونی ارتقا دهد. اما سیاست های وی در ارتباط با اوکراین در سال های 2014 تا 2021، روسیه را درگیر یک آزمایش پرمخاطره قرار داده و در نهایت تصمیم به تهاجم یک ریسک جبرانناپذیر بوده که بالقوه مهره آخر بازی پوتین را به حرکت درآورده است.
رهبر جاه طلب روسیه همیشه به دنبال این بوده که خود را فردی شایسته، صریح و سرسخت معرفی کند که برای تقویت کشورش قاطعانه عمل می کند. بسیاری از رهبران و شخصیت های سیاسی تأثیرگذار در جهان پوتین را بسیار تحسین می کنند. یکی از عواقب خطرناک بحران کنونی اوکراین این است که اگر پوتین پیروز شود، سبک رهبری او و تکنیک های او در قالب یک برنده می تواند مقلدان بیشتری در میان رهبران سراسر جهان به دست آورد. دیمیتری پسکوف، سخنگوی پوتین در سال 2018 اظهار داشته که از یک زمان تقاضا برای رهبریت خاص، مستقل و قاطع در جهان به وجود آمده و پوتین نقطه شروع آن بوده است. اما قابل اغماض نخواهد بود که در لغزش نقاب این رهبر عملگرا که قدرت را در دستان خود متمرکز می کند، یک دولت- ملت مستقل به سوی نابودی کشانده شده و شاید اروپا و حتی دنیا نیز به سوی بدترین فاجعه از زمان جنگ جهانی دوم کشیده شوند.
سخن آخر آن که در تصور یک افق برای روسیه بهترین حدس این خواهد بود که پوتین نمی تواند تکنیک های ژئوپلیتیکی و ژئوکالچری قرن نوزدهم را در دوره متفاوت کنونی به کار گیرد. پوتین علیرغم پسندیدن ایدههای دوگین و مفهوم اوراسیاگرایی وی و همچنین فلسفه وطن پرستی ایلین برای ارائه یک چشم انداز بزرگ از آینده جهان، نمی تواند تسلیم جادوی آنان باشد. بنابراین برای برجای گذاشتن میراثی جهت دفاع از یک ملت بزرگ می بایست یک توافق صلح را به عنوان بازیابی قدرت و غرور روسیه برای عموم مردم ارج نهد.