دکتر مصطفی رشیدی- دکتری جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران و مدرس دانشگاه
امپراتوری عثمانی، یک دولت بزرگ اسلامی بود که هویت و مشروعیتی اسلامی داشت. در دورهای بر سر کار آمد که نیروی جنگ آوری ترکان سلجوقی و بسیج اسلامی در جهان اسلام، وزن زئوپلیتیکی این امپراتوری را به اندازهای بالا برده بود که توان تعریف خود در قلمرو بزرگی مانند شمال آفریقا، غرب آسیا و شرق اروپا را داشت. این به معنای تناسب مشروعیت، قدرت و کدهای تعریف شده متناسب با این منبع قدرت و مشروعیت بود. پس امپراتوری عثمانی برای چند قرن یک ابرقدرت در دنیای قدیم بود که با ورود به عصر جدید، کم کم مشروعیت، قدرت و در نتیجه توان تعریف گسترده خود را از دست داد. این مسئله به معنای تغییر گفتمان از امپراتوریهای قدیمی با مشروعیت سنتی به گفتمان دولتهای ملی (Nation-State) با مرزهای مشخص و دقیق به جای سرحدات گسترده، مشروعیت ملی به جای مشروعیت امتی و در نتیجه تغییر معیارهای قدرتمندی از توان بسیج عمومی و سایر فاکتورها به استراتژیهای جدید نظامی، وطنپرستی ملی و تکنولوژی جدید نظامی و ابزارهای اقتصادی، سیاسی و نیز اتحادهای مدرن بود.
با تحمیل معیارهای جدید بر چهره ژئوپلیتیکی جهان، منطق شکلگیری امپراتوریهایی مانند عثمانی زیر سوال رفت و با بحران ها و اعتراضات گسترده ای در شمال آفریقا، مناطق عربی خود در آسیا و سایر مناطق مواجه شد. البته نقش استعمار و حاملان گفتمان جدید را نباید دور از نظر داشت. در این میان کشور ترکیه در 1923 و مبتنی بر زبان و ناسیونالیزم ترکی و سکولاریزم تشکیل شد. این به معنای پذیرش نظام ملت پایه و سرزمین با مرزهای وستفالیایی بود. یعنی ترکان در درون نظام وستفالیایی و ملت پایه هضم شدند. تعریف کشور ترکیه در چهارچوب مرزهای جدید و موقعیت خاص خود و نیز اهداف کمالیست های بنیانگذار این کشور، منجر به نقش پذیری جدید و نیز هویت منطقه ای و بین المللی جدید آن شد. کشور ترکیه، کشوری در حدفاصل دو قاره اروپا و آسیا در مسیر دو تنگه مهم بسفر و داردانل، با نظامی سکولار و مبتنی بر ملت ترک و بدنبال توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی براساس معیارهای غربی و اروپایی بود. ترکیه که بیشتر مرزهای و سرزمینش اروپایی بود برای مدت طولانی توجه اش را از واقعیت حداکثری خود برداشت و بر مرزها و سرزمین کوچک خود با اروپا متمرکز شد. این تعریف جدید هویتی ترکان سبب بروز رفتارهای جدید و متمایزی از آنها نسبت به دوره عثمانی شد. پس طبیعتاً واکنش های خاصی را نیز از سمت جهان غرب دریافت می کرد و به علت کم توجهی و چشم پوشی از خاورمیانه مسائل و رخدادهای کمتر مرتبطی با این منطقه داشت. کشور ترکیه در این دوره براساس میزان مشروعیت و قدرت خود اهداف ژئوپلیتیک منطقه ای و فرامنطقه ای خود را تعریف کرده بود و سعی نموده تا بیشتر نقش میانجی گری و واسطه گری و حدفاصل تعاملات را داشته باشد.
از اواخر دهه 70میلادی و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و البته با فعالیتهای سالیان اخوان المسلمین، زمینه بروز بیداری اسلامی در جهان اسلام فراهم شد. ترکیه بواسطۀ همسایگی با ایران تأثیر زیادی از انقلاب اسلامی پذیرفت و سیاستمداران ترکیه برای مقابله با اثرات انقلاب اقداماتی را انجام دادند که به صورت ناخواسته منجر به گسترش اسلام گرایی در ترکیه و سرانجام پیروزی احزاب تازه متولد شده اسلامی در این جریانات انتخابات پارلمانی در این کشور شد. مهمترین این احزاب، حزب عدالت و توسعه است که از سال 2002 تاکنون قدرت را در دست دارد. پیروزی اسلامگرایان بویژه حزب عدالت و توسعه سبب تحولی عظیم در نظام هویتی دولت ترکیه و بازتعریف مجدد نظام معنایی این کشور شده است. حزب اسلامگرای عدالت و توسعه با رویکرد رنسانس عثمانیایی، بازتولید مفهوم خلافت، بازگشت به جهان اسلام (خاورمیانه، قفقاز و آسیای مرکزی)، و خروج از حاشیه و میانجیگری و موقعیت سرپلی در سیاست خارجی و سعی در ایجاد نظام ریاستی در داخل کشور جهت نیل به این اهداف، به طور کلی هویتی جدید را از خود بروز داد و الگوسازی نوین از هویت ترکیه را آغاز کرد. اما ورود ترکیه یا به عبارت درست تر بازگشت ترکان به هویت گذشته خود با روشهای جدید، الزاماً به معنای تحقق اهداف آنها نخواهد بود. ترکیه تا قبل از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه مکمل ژئوپلیتیکی ایران به دلیل بحث همجواری، مسئله اکراد به عنوان مسئله مشترک، خرید و ترانزیت انرژی از ایران، فروش کالاهای خود به ایران و توریزم و غیره بود. ترکیه ارتباط قوی با عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی نداشت. ترکیه رابطۀ خود با عراق و سوریه را نیز براساس مسئله کردی تنظیم کرده بود. اما با سقوط حزب بحث در عراق و تضعیف حکومت مرکزی در این کشور و همزمان روی کار آمدن حزب اسلامگرای عدالت و توسعه در ترکیه و نگاه گسترده آن به خاورمیانه و جهان اسلام، زمینه ورود ترکیه به فضای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و حتی فرهنگی کشورهایی مانند عراق فراهم شد. ترکیه براساس انگاره عمق استراتژیک خود، به دنبال بازتعریف متسامحانه ای از نظم اسلامی عثمانی به جای نظم وستفالیایی است. دولت ترکیه در سیاست ضمنی خود اعتقادی به مرزهای جنوبی کشورش ندارد. براساس نظریه پسکرانه های سرزمینی یا «هینترلندها» که ادامه نظریۀ عمق استراتژیک داود اوغلو و دولت ترکیه بود، توجه ترکیه به سرزمین های جنوبی مبتنی بر ایجاد حوزه نفوذ یا بازتولید نظام قدیمی استانبول محوری بود که در این نظریه شهرهای موصل، حلب و حتی دمشق، کرکوک و بغداد، به عنوان پسکرانه های سرزمینی استانبول و آناتولی در نظر گرفته می شود. البته سرمایه گذاری های سالهای اخیر ترکیه در اربیل (هولیر) اقلیم کردستان عراق نیز گویای این قلمروخواهی ترکیه است. ترکیه از یک سو با انتقال انرژی اقلیم کردستان عراق از طریق خاک خود، این دولت محلی را به صورت تدریجی به خود ساخته است و از سوی دیگر با حمایت از ترکمنها مسیر زبانی و فرهنگی خود را نیز باز کرده است. البته ترکیه با تعریف این شهرها به عنوان شهرهای عثمانی قدیم، اشتراکات فرهنگی- سیاسی و خاطرات مشترک تاریخی، بستری برای توسعه حوزه نفوذ خود و پسکرانهسازی شهری-سرزمینی در این محدوده، فراهم ساخته است. ترکیه در حوزه قفقاز و آسیای مرکزی نیز با تکیه بر زبان و فرهنگ ترکی و سرمایه گذاری اقتصادی و حمایت غرب، به فضای رقابتی جدی با سایر بازیگران از جمله ایران وارد شده است. این کشور در حوزه مسائل امنیتی از جمله مسئله کردها نیز اخیراً به دنبال راه های بدیلی جهت کاهش وابستگی به ایران است. همکاری با اسرائیل برای ایجاد مزیت نسبی برای این بازیگر نسبت به کردها، وابسته سازی اقلیم کردستان عراق به خود و ایجاد شکاف در بین احزاب کردی و نیز یارگیری از بین آنها، همکاری با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس جهت حل این مسئله، از جمله راه های بدیل ترکیه است.
البته ترکیه در حوزه کلانتر سعی در معرفی خود به عنوان محور اصلی جهان اسلام است که این امر سبب ورود این کشور به رقابت بین ایران و عربستان سعودی شده است. ترکیه با حمایت از دو جریان اخوانی معتدل و تندرو (داعش و غیره)، در گام اول خود را در برابر ایران قرار داده که حامی جریانات انقلابی محور مقاومت و شیعیان است و در گام بعدی در برابر عربستان سعودی به عنوا رهبر جریان سلفی وهابی قرار گرفته است. جریانات اخوانی بویژه جریانات تندرو التقاطی آن مانند جریان سروری و خروجی عملیاتی آن یعنی داعش، بر خلاف سلفی های وهابی خواهان نابودی حکومت ملکی سعودی و ایجاد خلافت اسلامی هستند و این به معنای احساس واهمه عربستان از جانب جریانات مورد حمایت ترکیه است.
در نهایت باید گفت، در جریان بحرانهای سال 2011 تاکنون در جهان اسلام، ترکیه وارد یک رقابت فشرده و سریع با بازیگران مختلف شده است که لیستی از تقابل های این بازیگر متحول شده را از جمله تقابل با روسیه، ایران، گاهی غرب و گاهی نیز عربستان سعودی و غیره را در مقابل چشمان آن قرار داده است. این امر سبب آسیب پذیری اقتصادی، سیاسی و امنیتی ترکیه از سوی منطقه خاورمیانه و اوراسیا شده است و ترکیه را به یک بازیگر بدون متحد در قاره آسیای غربی و مرکزی تبدیل نموده است که نه تنها فرصت های چندانی برای این کشور فراهم ننموده است بلکه فرصتهای گذشته این کشور را نیز با مخاطره مواجه نموده است. امروزه روسیه به ترکیه به چشم یک بازیگر با پتانسیل خطا و تهدیدگر خود می نگرد. ایران ترکیه را بازیگری بی ثبات در رفتار خارجی خود و حتی در قبال مسائل حیاتی مانند کردها میداند و ایران را به اندیشیدن در مورد گزینه های جایگزین ترکیه برای تأمین امنیت منطقهای خود وادار می سازد. ارتباط ترکیه با عربستان در میان مدت و بلندمدت نه تنها باعث ایجاد فرصت نمی شود بلکه ترکیه را در نگاه آل سعود همچون اخوان المسلمین بازیگری با تهدیدات بیشتر از فرصت هایش جلوه خواهد داد. همچنین کشورهای غربی نیز به رغم خشنودی از تقابل ایجاد شده بین ترکیه، ایران و عربستان در کوتاه، میان و بلندمدت، این کشور را بازیگری با پتانسیل بالا برای تهدید منافع غرب نیز قلمداد می کنند که این مسئله تهدیداتی را برای ترکیه به همراه خواهد داشت. بنابراین دولت ترکیه در بازتعریف هویتی و رفتاری خود نه تنها فرصتهای جدیدی را برای خود ایجاد ننموده بلکه به بازیگری با ریسک بالا برای همسایگان، جامعه منطقه ای و جهانی تبدیل شده است.
ترکیه به دلیل منبع مشروعیت ملی خود و قدرت محدود اقتصادی، نظامی، امنیتی و فرهنگی نسبت به بازیگران بزرگ مانند روسیه، چین، اتحادیه اروپا و ایالات متحده و نیز کشورهای نفت خیزی مانند ایران و عربستان سعودی، دارای شرایط متناسب با محیط امنیتی-سیاسی خاورمیانه برای بازیگری با هویت و رفتار مستقل جهت نیل به منافع مستقل نیست. به عبارتی باید گفت ترکیه جدید تنها هویت خود را بازتعریف نموده، اما محاسبات دقیقی در مورد این تغییر هویت و رفتار نداشته است؛ چراکه کدهای ژئوپلیتیکی که ترکیه در مناطق همجوار برای خود تعریف کرده متناسب با وزن و قامت ژئوپلیتیکی خود نیست. ترکیه دارای یک قدرت عربی و سلفی مانند عربستان سعودی یا یک قدرت انقلابی، هویت مقاومتی و فرهنگ طولانی ایرانی- شیعی در منطقه نیست. بلکه تنها دارای یک ظرفیت اقتصادی در برخی زمینه ها و ادامه زبانی در بخشی قفقاز و آسیای مرکزی است. بنابراین کدهای ژئوپلیتیکی ترکیه در خاورمیانه قابل تعریف نیست و حداقل باید شکلی از مشارکت با قدرتهای منطقه ای در خاورمیانه را برای خود تعریف کند. در پایان باید گفت که چشم انداز این هویت و رفتار جدید ترکیه نه تنها امنیت منطقه، بلکه امنیت ترکیه و تمامیت ارضی و امنیت هستی شناسی این کشور را نیز با مخاطره مواجه خواهد ساخت؛ چرا که انتخاب کدهای ژئوپلیتیکی غلط منجر به گزینش و برداشت غلطی از بازیگران، عوامل ژئوپلیتیکی و رخدادهای سیاسی می شود که خطا و نتایج ناخواسته و غیرقابل جبران را به شدت افزایش میدهد. شاید تمایل اخیر ترکیه به تشکیل مثلث با ایران و روسیه برای حل بحران سوریه و همچنین حل مسئله کردهای عراق از طریق حکومت مرکزی عراق بارقه ایی از بازتعریف مجدد منافع این کشور توسط دولت مردان آن باشد که البته فعلاً نیاز به گذر زمان و بررسی رفتارهای بعدی ترکیه دارد.