معرفی کتاب فلسفه جغرافیای فرهنگی

کتاب جغرافیای فلسفه جغرافیای فرهنگی در چهارچوب رویکردهای اثبات گرا و فرا اثبات گرا به نگارش دکتر احسان لشگری تفرشی عضو هیأت علمی دانشگاه یزد منتشرشد.

معرفی کتاب

یکی از زمینه‌های ایجاد تحول در مطالعات فرهنگ و فضا، بازساخت پارادایم‌های هستی شناختی در شناخت این رابطه بوده است. مفروضه‌های هستی شناختی در زمینه ماهیت رابطۀ فرهنگ و فضای جغرافیایی دارای نقش محوری در تحلیل‌های فضایی و زمینه‌ساز نوع خاصی از غایت‌اندیشی و سیاست گذاری فضایی خواهند بود. اصولاً پژوهش بدون اتخاذ موضع هستی شناسانه امکان‌پذیر‌ نیست و سخن گفتن از هر شناختی در درون نوع خاصی از هستی‌شناسی متجلی می‌گردد. چرا که هستی‌شناسی مشتمل بر مفروضه‌های بنیادین در باب جوهرۀ هستی و به معنای دیدگاهی کلی در باب پدیده‌هایی است که وجود دارد. پرسش هستی شناختی، پرسش‌هایی دربارۀ ماهیت بنیادین جهان و در مورد وجه اجتماعی این واقعیت‌ها و معطوف به مجموعه‌ای از پیش فرض‌ها در مورد ماهیت «هستی» است که زیربنای مجموعه‌ای از ایده‌ها و عقاید در مورد پدیده‌های موجود می‌باشد.

بدیهی است مفروض دانستن هر کدام از الگوهای هستی شناختی منجر به تمایز در الگوهای روش‌شناسی و دستیابی به شناخت‌های متضاد در رابطه با تبیین نظام‌های فضایی و سیر آینده آن می‌گردد. بطورکلی دو رویکرد اصلی در ساحت مطالعات روش‌شناسی وجود داشته و بدیهی است جستجو و تطبیق این دو «شناسی» سپهر متمایزی را در مطالعه جغرافیای فرهنگی می‌گشاید. بویژه در این اثر جایگاه ویژه‌ای برای مفهوم‌شناسی جغرافیای فرهنگی فرا اثبات‌گرا در نظر گرفته شده است. چرا که در نظریات ذهنی و فرااثبات‌گرا اندیشه‌ورزی جایگاه ویژه‌ای می‌یابد و این در حالی است که در نظریات اثبات‌گرای غیرتاریخی، یافتن گزاره‌های تعمیم‌پذیر‌و پیش‌بینی از ارجحیت بسیار بالایی برخوردار خواهد بود. بطورکلی در بین شاخه‌های مختلف علوم جغرافیایی اتخاذ وجه عینیت گرا و روش‌شناسی اثبات‌گرا در جغرافیای طبیعی از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. در حالی که در جغرافیای انسانی مواجهه با چالش‌های جامعه و انسان می‌تواند دارای مبناهای هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی متفاوتی باشد که منتهی به رویکردهای متمایز در سیاستگذاری می‌گردد. این در حالی بوده است که در سدۀ معاصر از آنجایی که علوم تجربی و ابزارها و روش‌های مرتبط با آن در پیشرفت جوامع نقش بی‌بدیل ایفا نموده‌اند از این‌رو در علوم جغرافیایی نیز از ابتدا این روش‌شناسی بیشتر مورد اقبال قرار گرفته است.

 بتدریج با توجه به عدم تحقق پیش بینی‌های جغرافیدان اثبات‌گرا و چالش‌های فزاینده مربوط به عدم تعادل‌های محیطی و فرایندهای توسعه؛ دیدگاه‌های انتقادی و هستی‌شناسی گفتمانی و ذهنی بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. بویژه در جغرافیای انسانی اندیشه ورزی در خصوص جایگاه و چگونگی عملکرد قدرت در تولید فضا از اهمیت شایانی برخوردار گردید. چرا که در این دو رویکرد هستی شناختی؛ سیاست و امر سیاسی در جایگاه عاملیت نسبت به سایر ابعاد فضای جغرافیایی قرار می‌گیرند. اصولاً یکی از مجادله‌های قرن بیستم در زمینه مطالعات جغرافیای فرهنگی چارچوب بندی اقتضایی و یا قاعده‌مند این شاخه از جغرافیای انسانی بوده است. از منظر سیر تحولات تاریخی رویکردهای روش‌شناختی در مراحل اولیه حیات جغرافیای فرهنگی بر این علم رویکردهای ناحیه گرایی و سپس دیدگاه اثبات‌گرا حاکم بوده است.

 لیکن از دهه 1970 میلادی با توجه کاستی‌های مطرح شده از طرف برخی جغرافیدانان فرهنگی نسبت به مفاهیم و گزاره‌های این علم بتدریج هستی‌شناسی ذهنیت گرا و روش‌شناسی فرا اثبات‌گرا نیز در مطالعات جغرافیای فرهنگی مطرح گردید. به همین دلیل است که در طول دهه‌های گذشته هرچه بیشتر از توجه صِرف به توان هستی‌شناسی عینیت گرا و روش‌شناسی اثبات‌گرا کاسته شده و متون جغرافیایی متأثر از دیدگاه فرا اثبات‌گرایی با اقبال بیشتری روبرو شده است. اهمیت دهی فزاینده به روش‌شناسی اثبات‌گرا در مطالعات جغرافیای فرهنگی دارای آسیب‌های متعددی بوده است که از جمله آنها فقر فلسفی و اندیشه ورزی در این ساحت علمی‌بوده است. اصولاً برنامه‌ریزی و آمایش فضا بی نیاز از فلسفه و اندیشه سیاسی ـ اجتماعی و بدون توجه به تاریخ و تطورات اقتصاد سیاسی نمی‌تواند اهداف مطلوب را ترسیم نماید. چرا که اندیشیدن در مورد راه‌ها و روش‌های توسعه در خلاء صورت نمی‌گیرد و نیازمند دانش و آگاهی ضمنی از وضعیت است؛ ضمن اینکه توسعه فضا صرفاً از طریق فرایندهای انباشت ثروت و اقتصاد بازار آزاد که متمایل به ابزارهای کمی‌و تجربی است؛ به غایت مطلوب نمی‌رسد. در این راستا جغرافیای فرهنگی از جمله شاخه‌های کاربردی علوم جغرافیایی است که هم درصدد شناخت فضا و هم بدنبال تغییر در جهت مطلوب می‌باشد. به این معنا که الزاماً محدود به امر واقع نیست بلکه ضرورتاً به امر مطلوب هم نظر دارد.

 به همین دلیل بوده است که مبحث سیاست‌های فضایی (Politics of Space) به صورت فزاینده مورد توجه اندیشمندان در شاخه‌های مختلف علوم جغرافیایی و از جمله جغرافیای فرهنگی قرار گرفته است. اصولاً چشم‌انداز فضایی حاصل مجموعه‌ای از تفاوت‌ها و تشابهات است که بنیاد هستی شناختی ظهور مطالعات جغرافیایی می‌گردد. لیکن یکی از منابع و سرچشمه‌های تولید این چشم‌انداز فضایی حاصل عملکرد قدرت می‌باشد که ساماندهای فضا را در مقطعی از تاریخ بر عهده داشته است. امروزه با توجه به توزیع قدرت در میان سایر نیروهای اجتماعی مبحث “سیاست‌های فضایی” جلوه‌ها و نمادهای جدیدی یافته است. از جمله توسعه مباحث جغرافیای فرهنگی و اجتماعی جلوه‌های جدیدی از اثرات قدرت در جغرافیا را نمایندگی می‌نماید. با توجه به فقدان منابع علمی‌مورد نیاز در جهت شناخت پیامدهای دوئالیسم روش شناختی در جغرافیای فرهنگی در این اثر کوشش گردیده مفهوم‌شناسی رابطۀ فرهنگ و فضا و سیر تکوین آن در قالب روش‌شناسی دو وجهی (اثبات‌گراـ فرااثبات‌گرا) و پیامدهای آنها مورد مطالعه قرار گیرد. به فراخور موضوعات نظری مطرح شده در کتاب مطالعه موردی بویژه در مورد جغرافیای فرهنگی ایران نیز در کنار مباحث نظری در نظر گرفته شده است تا بدین وسیله درک مباحث تئوریک کتاب بهتر امکان‌پذیر‌گردد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا