تحولات راهبردی محیط پیرامون از جایگاه مهمی در تأمین امنیت و منافع ملی برخوردار است و باید نظامهای سیاسی به این امر توجهی ویژه داشته باشند. در این راستا ایران که از نظر تاریخی همواره بهعنوان قدرتی مهم در نظام ژئوپلیتیک منطقه جنوب غرب آسیا، آسیای میانه و قفقاز مطرح بوده است، در پی دگرگونی نظام ژئوپلیتیک جهانی در قالب بازی بزرگ، بسیاری از سرزمینهای خود را از دست داد که پیامد آن ناامنی و آسیبپذیری بخش زیادی از مرزهای ایران به دلیل عدم انطباق آن با کلیت جغرافیایی ایران چه در بُعد طبیعی و چه بُعد انسانی آن بوده است؛ از آن جمله مناطق جداشده از ایران در قالب معاهده پاریس بود که به عنوان افغانستان در نقشه سیاسی منطقه ظهور کرد. این کشور تصنعی از زمان تشکیل دارای یک مشکل ساختاری بوده و آن تسلط قوم پشتون بر دیگر گروههای قومی و مذهبی آن بوده است. از همان آغاز، این امر منجر به بحرانهای درازدامنی در این کشور شده است که تاکنون نیز ادامه دارد. امروزه مسائلی مانند زبان رسمی و ملی، سهم از قدرت، روابط با همسایگان، توسعه متوازن، سطح سواد و رشد اجتماعی، شناسنامه و ثبت احوال و حتی نام کشور به عنوان مسائلی لاینحل در روابط میان پشتونها با دیگران باقی مانده است. این امر زمانی اهمیت پیدا میکند که نیمه شمالی این کشور یعنی تاجیکان و هزارهها به عنوان امتداد تاریخی، فرهنگی و مذهبی ایران بوده و مرزهای استعماری و تحمیلی نتوانسته پیوندهای میان این پیکره واحد را دچار خدشههای جدی کند اما واقعیت آن است بازیگران منطقهای و فرامنطقهای از ایفای نقش سیاسی آنها و همگراییشان با ایران به شیوههای مختلف جلوگیری کردهاند. امروزه هم با ظهور دوباره طالبان تقابل دیرین میان پشتونیسم و جهان ایرانی در این کشور در قالب بنیادگرایی اسلامی به ظهور رسیده است. امروزه اخبار مربوط به حذف زبان فارسی از مدارس بلخ، جابهجایی جمعیت در مناطق تاجیکنشین و واگذاری پستهای کلیدی دولت مرکزی و حتی محلی در شهرهای تاریخی ایران فرهنگی مانند کابل، بلخ، مزار شریف، هرات و… برای هر انسان آزاداندیش و آگاهی دردآور است. نکته نگرانکننده این امر سکوت در برابر این تحولات است زیرا بیشتر صاحبنظران به ایده «طالبان اهلیشده» نگاه تردیدآمیز دارند و خطر آنها را در آیندهای نهچنداندور محتمل میدانند. خطرهای احتمالی این موضعگیری تا حدودی انفعالی در آینده برای ما را در چند مورد میتوان صورتبندی کرد:
1- غفلت اخلاقی و بیتوجهی به سرنوشت ایرانیتباران
2- تثبیت قدرتطالبان احتمالا بهزودی آنها را در مدار همیشگی تضاد با ما قرار خواهد داد
3- آمدن رقبای منطقهای ایران مانند عربستان، پاکستان و حتی ترکیه و متحدانشان به مرزهای شرقی ایران و ایجاد مشکلات جدید برای ایران از این ناحیه
4- تثبیت طالبان احتمالا منجر به شدتگرفتن سرکوب و نسلکشی ایرانیتباران تاجیک و هزاره خواهد شد
5- تثبیت طالبان برابر است با اتصال گوادر پاکستان به آسیای میانه و به حاشیهرفتن بندر چابهار
6- به احتمال زیاد بازار افغانستان در دولت تثبیتشده طالبان در اختیار پاکستان قرار خواهد گرفت و ایران سهم خود را از این بازار از دست خواهد داد.
ازاینرو باید دولتمردان با چشمانی باز و با درک پیوندهای تاریخی و فرهنگی تاجیکها و هزارهها و با برآورد درست از فرصتها و تهدیدهای ژئوپلیتیک ناشی از تحولات افغانستان تصمیمهایی بگیرند. برخی بر این باورند در این بزنگاه مهم تاریخی بهترین گزینه برای تاجیکها و هزارهها و ایران شکلگیری حکومت غیرمتمرکز در قالب دو بخش پشتون و غیرپشتون است. در این صورت غیرپشتونها از شر آشوبها، زیادهخواهیها و جنگهای پایانناپذیری که پشتونها و پاکستان بر آنها تحمیل میکنند رهایی مییابند و فرصتی برای توسعه و امنیت پیدا میکنند؛ همچنین دست پاکستان از این مناطق برای دورزدن بندر چابهار کوتاه میشود. اکنون ایجاد سدهایی بر روی دو رود هیرمند و هریرود ایجاد شده است که در پشت صحنه آن سیاسیتهای ضدایرانی حاکمان پشتون دیده میشود؛ درصورتیکه سرچشمه این رودها در مناطق تاجیکنشین قرار دارند اگر در اختیار پشتونها نباشد به آسانی میتوان مشکل حقآبه ایران در نواحی شرقی را حل کرد؛ همچنین موضوع مهمتر اینکه در نیمه شمالی افغانستان بیش از 20 میلیون فارسزبان زندگی میکنند که توسعه روابط با آنها و احیای نقش تاریخی این شهرها میتواند در بالندگی بیشتر زبان فارسی مؤثر باشد.
شمال افغانستان سرشار از فرصتهای اقتصادی اعم از منابع و کانسارهاست؛ ایران میتواند از ظرفیتهای فرهنگی خود برای ورود به این عرصه بهرهمند شود؛ همان کاری که ترکیه در قفقاز و آسیای میانه انجام میدهد و مهمتر اینکه میتواند حضور در بازار مصرف این مناطق را برای ایران تسهیل کند. بخشی از ریشههای فرهنگ و تمدن ایرانی در آسیای میانه در شهرهایی مانند سمرقند، بخارا، دوشنبه و… است؛ ارتباط زمینی از مجرای شمال افغانستان با این مناطق میتواند در گسترش پیوندهای فرهنگی و اقتصادی ایران با این مناطق مؤثر واقع شود. باری منافع ژئوپلیتیک، تاریخی و فرهنگی به ما اجازه سکوت در برابر تحولات افغانستان را نمیدهد و ایران برای دفاع از منافع خود و بقای همتباران خود ناگزیر از ایفای نقش در بحران افغانستان است؛ اما نباید فراموش کرد این امر به معنی مداخله نظامی ایران در افغانستان نیست. شاید کمترین چیزی که تاجیکها و هزارهها نیاز دارند نیروی نظامی است؛ آنها بیشتر به حمایت لجستیک، دیپلماتیک، معنوی و اقتصادی نیاز دارند تا بتوانند معادلات را به نفع خود و ایران رقم بزنند.