شناخت زندگی در سرزمین های مرزی( مرزهای در عمق و حرکت)
ترجمه: محمد زهدی گهرپور
انتشارات: دانشگاه علوم انتظامی
در عصر جهانیشدن، این طور به نظر میرسد که سرزمینهای مرزی از همان مسیر تمامی مرزها عبور کرده و تحت تأثیر اقدامات فراملی قرار گرفتهاند. برخلاف چنین برداشتی، فصلهای کتاب حاضر دو نتیجه مهم را بیان میدارند. نخست اینکه، سرزمینهای مرزی پویاییها و هویتهای خود را در برابر حتی قویترین وضعیتها و رویدادها حفظ کرده و هرچند چالشها و شرایط جدید شباهت کاملی با وضعیتهای سابق ندارند، ولی نتایج مشابهی را بهدنبال دارند. از اینرو، بخشهای مختلف این کتاب از دیدگاههای مختلف خرد و کلان به بررسی راهحلهای چالشهای گذشته و جدید میپردازند. مجموعه تحلیلهای بخش نخست بر سرزمینهای مرزی بهعنوان حاشیهای از ساختارهای در حال تکامل قدرت تمرکز میکند. نخستین تصویر ارائهشده طیف گستردهای از هزاره دوم قبل از میلاد را در امتداد مرزهای قدرت بزرگ آن دوران، یعنی مصر فراعنه مدنظر قرار میدهد. میرُسلاو بارتا از دانشگاه چارلز در پراگ (کشور چک) به بررسی «پویایی سرزمین مرزی در عصر سازندگان اهرام مصر» پرداخته و تأثیرات ناشی از تلاشهای صورت گرفته در باریکهای بزرگ از سرزمینهای مرزی برای حمایت از قدرتی رو به افول را نشان میدهد. این سرزمین مرزی بخشی از اسطوره مصر میباشد که ازسوی حکومت برای تعریف خود ـ بهلحاظ فیزیکی و مفهومی ـ استفاده میکرد. حکومت عثمانی و اتحاد شوروی نیز بعدها به همین صورت خود را بهواسطه مرزهایشان تعریف میکردند. این سرزمین مرزی که در ابتدا منطقهای برای تعامل بود، با آغاز هجوم آسیاییها نیاز به مرزی مستحکم برای مقابله با نفوذپذیری خود پیدا کرد. با اینحال، ضعف حکومت موجب شد در ابتدا از سیاست حملات پیشگیرانه برای بازداشتن همسایگان از تهاجم استفاده کند. با سقوط مرکز قدرت، سرزمینهای مرزی آن نیز سقوط کرد، ولی ویژگیهای اقتصادی، فرهنگی و تجاری شروع به توسعه در این وضعیت هرجومرج کردند؛ وضعیتی که تعیینکننده حکومت مرکزی جدید و سرزمینهای مرزی آن بود.
جورج گاوریلیس از دانشگاه تگزاس و عیسی بلومی از دانشگاه ایالتی جورجیا به بررسی ساختارهای سرزمین مرزی در گوشهوکنار امپراتوری عثمانی میپردازند؛ قدرت بزرگ دیگری که از اوج به پائین سقوط کرد. گاوریلیس تأثیر «منازعه و کنترل روی مرز عثمانی و یونان» را مدنظر دارد، مرزی جدید که برخلاف ایجاد ثبات، با فراهم آوردن عناصر تغییر، تضعیف ثبات خود را به دنبال داشت. بلومی نیز دو سرزمین مرزی متعلق به امپراتوری عثمانی را بررسی میکند، جاییکه «تجارت غیرقانونی و ظهور آلبانی و یمن» اقدامات صورتگرفته برای ایجاد انسجام را به ریشههای تجزیهطلبی تبدیل میسازد. در هر دو مورد، مشخص شد که فعالیتهای اقتصادی در این سرزمینهای مرزی و مجاور آن عناصری غیرقابل کنترل هستند که از باقی ماندن در مرزهای مشخصشده خودداری کرده و فراتر از آنها میروند. چنین تجارتی را در سرزمینهای مرزی عصر فراعنه شاهد بودهایم که جمعیتهای حامی خود را نیز ایجاد میکردند.
جودیت وُرات ـ از مرکز مطالعات امنیتی در دانشگاه ایتیاِچ زوریخ ـ مطالعهای تطبیقی از سرزمینهای مرزی آفریقا در مطلب خود تحت عنوان «به حاشیه رفتن اقتدار حکومت در سرزمینهای مرزی آفریقا» دارد که از سی مطالعه متفاوت از بیستویک کشور اخذ شده است. وی نشان میدهد که مرز فرصتهای اقتصادی آمیخته با قاچاق غیرقانونی را همچون در سرزمینهای مرزی امپراتوری عثمانی در اختیار جمعیتهای محلی قرار داده و در همان حال یک استراتژی مشروع بقا تحت شرایط حکومت ضعیف را فراهم میآورد. در جوامع حاضر در سرزمینهای مرزی آفریقا، علاقه چندانی برای ترسیم دوباره مرزها مشاهده نمیشود. در مقابل، با به کارگیری ترتیبات غیررسمی با بازیگران حکومتی که آنها را وارد ساختارهای قدرت محلی میسازد، از کارایی مکانیزمهای پلیسی در مرز میکاهند. بههرحال، علیرغم تعاملات فرامرزی، هویت ملی در مرزها تقویت میشود. در عینحال، از آنجایی که نفوذپذیری مرزها میتواند تأثیرات منفی بر امنیت سرزمینهای مرزی داشته باشد ـ چراکه به نقطه ورود عوامل تنشزا تبدیل میشوند ـ مشکلات جدید نیازمند واکنشهای سیاسی جدید هستند.
دیوید اِستی، جِمی زِک و ملیسا گِرِی از دانشگاه ایالتی تگزاس در شهر سَن مارکوس، به ارزیابی منابع و تأثیر «توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی» (نفتا) بر سرزمین مرزی جنوب آمریکا و شمال مکزیک میپردازند. هویت حول این مرز و درون سرزمینهای مرزی آن ـ چوریزو ـ بهگونهای ساخته شده که بر تلاش حکومتهای حاکم برای کنترل آنها غلبه دارد. همانطور که اِستی، زک و گری میگویند، تلاشهای نافرجام برای باز کردن بیشتر مرزها و در همان حال کنترل پیامدهای نامطلوب آن موجب ایجاد شماری از ویژگیهای متضاد «تغییر و عدم تغییر در امتداد مرزها پس از نفتا» شده است.
بخش دوم کتاب، هویتهای در حال گذار را بهمثابه ساختارهایی در راستای ایجاد ثبات نگاه میکند. جیمز شِرایوِر از دانشگاه کُرنِل به کالبدشکافی «استعمار در قبرس دوران فرانکها» در قرن چهارده میپردازد تا مجموعهای درهمتنیده از فرهنگها را پیدا کند که بهدنبال ابراز هویت خود بودند و برداشتی سیاه و سفید یا خاکستری از سرزمین مرزی جزیرهای را نفی میکردند. نفوذپذیری گزینشی (یا ممانعت گزینشی) از تقسیمات افقی و عمودی در این جزیره افزون بر همزمانی، پویا نیز بود، بهگونهای که بسته به مشکلات ایجادشده، تغییر میکردند. ایپِک یوسموقلو از دانشگاه پرینستون برای تمرکز روی شیوههای «ایجاد هویت ملی در مقدونیه عصر عثمانی» به بالکان توجه داشته و قدرت نیرنگهای کاملاً خارجی نظیر نقشهسازی برای جلوگیری از تغییر در هویت را برملا میسازد. در اینجا نیز تلاشها برای تحکیم اقتدار سرزمینی، تحریک هویتهایی را بههمراه داشت که بهدنبال جدایی بودند و زمینه را برای مرحله بعدی ـ ولی غیرقابل پیشبینی ـ از تجزیه را آماده میساخت.
راشل هاورِلوک از دانشگاه ایلینوی در شیگاگو طی مطلبی با عنوان ««پیشگامان و پناهندگان: اعراب و یهودیان در دره اردن» از شیوهای حرف میزند که در آن برخی جمعیتها اجزاء ثابت جغرافیایی و متغییر سیاسی از مرزها و سرزمینهای درونی خود را ترکیب کردهاند. هر طرف از هردو جنبه انسانی و جغرافیایی، برداشت خاص خود از طرف دیگر ـ بهلحاظ جمعیت سرزمین مرزی و ناحیهای که در آن زندگی میکند ـ را دارد، بهطوریکه سرزمینهای مرزی مشترک و متفاوتی از هردو جنبه واقعیت و هویت را شاهدیم. در اینجا، یک نماد مشترک بیش از نمادهای جداگانه برای یک مسئله تنشزا هستند، گویی برداشتها خود نوعی قلمرو محسوب میشوند.
هَریِت رومو و راکِل مارکِز از دانشگاه تگزاس در شهر سَن آنتونیو در مطلب خود با عنوان «ساکنین مرز آمریکا ـ مکزیک: هویتهای در حال گذار» روی ایدههای متعددی از هویت تمرکز میکنند که ساکنین سرزمین مرزی هنگام حرکت با خود حمل میکنند. در اینجا، مدلهای سیاه و سفید، و خاکستری برای نشان دادن تصویری روشن از ابهام هویتی رقابت میکنند، ابهامی که نشان از یک سرزمین مرزی نامشخص داشته و فشارهای تازهای برای تغییر و گذار به مرحله نامعلوم بعدی را به همراه دارد. هویتهای چندگانه، ازجمله خود هویت سرزمین مرزی، خودشان را ازطریق دستهبندیهای عمودی و افقی مطرح میسازند. هر فصل، با توجه به شیوه خود و بررسی خاص زمانی و مکانی آن، کیفیتی پویا از سرزمینهای مرزی و ماهیت واکنشی آنها را نشان میدهد. شِلی فِلدمن از دانشگاه کُرنِل در مطلب خود با عنوان «نگاهی به افق» بر اهمیت مشاهده فرایندی اجتماعی نظیر سرزمینهای مرزی در بستر تاریخی آن بهعنوان درسهایی از گذشته و شناخت حال حاضر تأکید دارد. تنها با نگاهی از منظر زمان، آیا میتوان فهمید لحظات از کجا میآیند و به کجا میروند. این تغییر جنبهای ثابت از بستر جهانیشده است که در آن سرزمینهای مرزی به بقای خود ادامه میدهند. این وضعیت نیازمند اقدامات سیاسی عاقلانهای برای اجتناب از تشدید مشکلات و واکنشهای ناپخته در برابر سرزمینهای مرزی در حال تکامل میباشد.
همانطور که آیرا ویلیام زارتمَن از دانشکده مطالعات بینالمللی پیشرفته در دانشگاه جانز هاپکینز در بخش نتیجهگیری با عنوان «سیاست سرزمین مرزی: همگام با تغییر» بیان میدارد، یک واکنش سیاسی تنها، مناسب حال تمامی وضعیتهای مرتبط با سرزمینهای مرزی نمیباشد. هدف ارائه یک سیاست سرزمین مرزی نیست، بلکه سعی داریم درسهایی برگرفته از تاریخ و تجربیات معاصر را بیان کنیم که کمکی به سیاستگذاران برای کنار آمدن با ماهیت پویای این موضوع باشد. نتیجه کلی آن است که هیچ مدل یا «راهحلی» وجود نداشته، بلکه باید گفت واکنش به هر وضعیتی، وضعیتهای جدیدی رابهدنبال دارد که نیازمند واکنشهای جدید میباشد.