اقتداری که روسیه به نمایش گذاشت: بازی اوکراینی پوتین در قزاقستان
شهره پولاب در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: اجازه دادن به قزاقستان برای انحراف بیشتر در مدار غربی ضربه ای به غرور روسیه خواهد بود و پوتین در قزاقستان از همان الگویی بهره می گیرد که بیش از یک دهه از آن برای تهدید حاکمیت اوکراین استفاده کرده است. اوکراین تجربه تلخی برای پوتین بود زیرا اعتراض های مردمی منجر به انقلابی شد که در نهایت رژیم مورد حمایت روسیه را سرنگون کرد. پوتین مدعی است که انقلاب سال ۲۰۱۴ در اوکراین یک کودتای تحت حمایت و هماهنگی ایالات متحده بوده و غرب را به تلاش برای سرنگونی رژیمهای دوست کرملین در کشورهایی مانند اوکراین، گرجستان، ارمنستان، بلاروس و اکنون قزاقستان که در سال های اخیر در معرض خطر شورش های مردمی قرار گرفته، متهم میکند.
دیپلماسی ایرانی: قزاقستان از 2 ژانویه 2021 شاهد اعتراضات مردمی به افزایش قیمت سوخت بود که به سرعت به درگیری های خشونت آمیز در خیابان های این کشور تبدیل شد. در 5 ژانویه، قاسم جومارت توقایف، رئیس جمهوری قزاقستان، از سازمان پیمان امنیت جمعی به رهبری روسیه (CSTO) درخواست حمایت کرد. روسیه نیز با اعزام نیروهای عملیات ویژه و تجهیزات نظامی به متحد خود پاسخ مثبت داد.
تصویر کلی این است که در حالی که توقایف با تروریست خواندن معترضان و ادعای حمایت های خارجی از آنها خواستار حمایت از سوی ائتلاف امنیت دسته جمعی شده، ولادیمیر پوتین تصویری از پاسخ یک رهبر قاطع را نسبت به درخواست یک کشور همسایه برای غلبه بر تهدیدات تروریستی ارائه داده است.
پوتین استقرار نیروهای به اصطلاح حافظ صلح در قزاقستان را در بحبوحه بی ثباتی و خشونت به عنوان یک دستاورد بزرگ به نمایش گذاشت و با اقدامات سریع و اثربخش اعلام داشت که ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده اجازه نخواهد یافت تا در حوزه نفوذ سنتی روسیه به بازیگری بپردازد. روسیه مدت هاست که قزاقستان را در حوزه نفوذ خود می بیند و فرصتی بود تا این کشور آسیای مرکزی را به فهرست جمهوریهای شوروی سابق که در معرض انقلاب های رنگی تحت حمایت و هماهنگی ایالات متحده قرار دارند، اضافه کند. این در حالیست که ایالات متحده این دکترین اقتدارگرایانه “حوزه نفوذ” روسیه را رد کرده و اصرار دارد که همه کشورهای مستقل صرف نظر از موقعیت جغرافیایی، حق تعیین سرنوشت خود را دارند.
اجازه دادن به قزاقستان برای انحراف بیشتر در مدار غربی ضربه ای به غرور روسیه خواهد بود و پوتین در قزاقستان از همان الگویی بهره می گیرد که بیش از یک دهه از آن برای تهدید حاکمیت اوکراین استفاده کرده است. اوکراین تجربه تلخی برای پوتین بود زیرا اعتراض های مردمی منجر به انقلابی شد که در نهایت رژیم مورد حمایت روسیه را سرنگون کرد. پوتین مدعی است که انقلاب سال 2014 در اوکراین یک کودتای تحت حمایت و هماهنگی ایالات متحده بوده و غرب را به تلاش برای سرنگونی رژیمهای دوست کرملین در کشورهایی مانند اوکراین، گرجستان، ارمنستان، بلاروس و اکنون قزاقستان که در سال های اخیر در معرض خطر شورش های مردمی قرار گرفته، متهم میکند.
حضور نظامی روسیه در قزاقستان با ادعای پاسخ به درخواست یک دولت قانونی برای مقابله با نیروهای خارجی مسئول ناآرامی ها در یک جمهوری شوروی سابق همزمان دارای یک پیام واحد به اوکراین و به غرب بود. پیام برای اوکراین این بود که روسیه برای اعمال تسلط بر سرزمین هایی که در طول فروپاشی امپراتوری شوروی از دست داده، به سرعت وارد عمل شده و برای حفظ کنترل همسایگی خود دست به هر کاری می زند. همچنین روسیه با این اقدامات در قزاقستان یک یادآوری هشیارکننده نیز برای کشورهای غربی داشته که روسیه مایل است قاطعانه برای حفاظت از منافع و نفوذ خود در کشورهای همسایه اقدام نماید.
ناآرامیهای ژانویه در قزاقستان تنها چند روز قبل از گفتگوهای ژنو میان مقام های آمریکا و روسیه بر سر درخواستهای امنیتی روسیه و تلاش بیشتر و دوجانبه برای کاهش تنش ها در اوکراین یک فرصت استثنایی بود تا کرملین با استقرار فوری یک نیروی حافظ صلح به قزاقستان و سپس یک عقبنشینی سریع برنامهریزیشده، نکات بسیار قویتری را نسبت به هر جمله ای که در مذاکرات می توانست رد و بدل شود، گوشزد نماید.
آنچه پوتین می خواهد این است که ایالات متحده و ناتو ضمانت دهند تا از آنچه که او حریم کرملین می داند، دور بمانند. پوتین ساختار امنیتی کنونی در روابط تنگاتنگ نظامی، سیاسی و اقتصادی بین اوکراین و غرب را برای روسیه غیرقابل قبول و خطرناک می داند و از دولت بایدن خواسته تا تضمین دهد که اوکراین هرگز به ناتو نخواهد پیوست.
این شرایط برای بایدن چالش برانگیز است که کیف را به پذیرش برخی از شرایط در شرق اوکراین ترغیب نماید که البته می تواند به معنای تسلیم شدن در برابر خواسته های پوتین باشد. همچنین این تصور می تواند رهبر روسیه را جسورتر کند و اعتباری فراهم آورد که روسیه هنوز هم یک قدرت بزرگ همتراز با ایالات متحده است.
جسارت پوتین در استفاده از نیروی نظامی در خارج از کشور به قفقاز، بالکان و خاورمیانه در سال های اخیر رو به افزایش بوده زیرا او شاهد کاهش خشم غرب نسبت به عملیاتهای روسیه در خارج از مرزهایش بوده است.
تصمیم روسیه برای اعزام نیروهای نظامی به قزاقستان عدم اطمینان بیشتری را به مذاکرات درباره حمله احتمالی روسیه به اوکراین وارد میکند. در حالی که پوتین گزینه های خود را در اوکراین می سنجید، این احتمال وجود داشت که بحران در قزاقستان محاسبات پوتین را تغییر دهد. مشارکت همزمان روسیه در دو درگیری، شک ها بر عدم امکان ظرفیت نظامی روسیه برای انجام عملیات در هر دو جبهه را برطرف کرده است. همراه با این نتایج که حل و فصل بی ثباتی در قزاقستان فوریت جدیدی به تمایل پوتین برای تقویت قدرت روسیه در منطقه افزوده و او جداگانه درباره حمله به اوکراین تصمیم می گیرد.
اوکراین در غرب و قزاقستان در شرق روسیه، گذشته مشترکی را در اتحاد جماهیر شوروی پشت سر نهاده و اینک سرنوشتشان با فدراسیون روسیه گره می خورد. اگر چه بحران در قزاقستان ناشی از محرکهای اقتصادی و سیاسی بوده و با ریشه های ژئواستراتژیک تنش ها در مرز اوکراین متفاوت است، اما نتیجه یکسان آن است که کرملین حاضر است برای بازپسگیری نفوذ ژئوپلیتیکی از دست رفته خود از قدرت نظامی استفاده نماید. پوتین با مداخله در قزاقستان نشان داد که کرملین با بهره گیری از یک استراتژی اجباری فزاینده مانند آنچه در اوکراین به کار گرفته شد، می تواند همزمان دو بحران را مدیریت کند.
پر واضح است که پوتین قصد دارد از بحران اوکراین برای انجام یک “معامله بزرگ” با آمریکا و اروپا استفاده نموده و خواستار امتیازاتی از غرب برای تبدیل شدن موقعیت کنونی به یک مزیت استراتژیک در آینده است. همچنین روسیه با ایفای نقش فعال در قزاقستان میخواسته با تقویت نفوذ خود بر جمهوریهای شوروی سابق، ناتو و اروپای شرقی را یک گام به عقب براند. به همین دلیل است که مسکو در حال حاضر تشدید تنش را انتخاب می کند. ایالات متحده و اروپا که تاکنون تنها به تهدید روس ها به تحریم های اقتصادی بسنده کرده اند، پوتین را بر این باور رساندند که خروج غرب از اروپای شرقی به معنای نفوذ بیشتر روسیه بر این قاره خواهد بود.
مذاکرات ژنو میان بایدن و پوتین بر سر اوکراین آشکار ساخته که غرب هنوز تمایلی به تعریف جهان بر اساس تقابل ندارد و با گرایش کمتر به نمایش قدرت، گزینه گفتوگو را انتخاب نموده است. به علاوه در حالیکه غرب تلاش داشته تا درهای دیپلماتیک را به روی روسیه باز نماید، روسیه با اعزام نیرو در امتداد مرز اوکراین، جلوگیری از عرضه گاز به اروپا، آزمایش مکرر موشکهای مافوق صوت جدید “زیرکن” که پوتین آن ها را سامانههای تسلیحاتی بیرقیب می خواند، تا کنون حاضر به استفاده از دیپلماسی نبوده است.
اگر دیپلماسی نتواند اهداف کرملین را برآورده کند و ناتو سیاست درهای باز خود را تغییر ندهد، گام بعدی بر عهده پوتین خواهد بود که می تواند تمرکز بیشتری بر گزینه های نظامی داشته باشد. اگرچه تاکنون به طور کامل مشخص نشده که عملیات اعزام نیرو به مرز اوکراین یک تلاش فرصت طلبانه برای نفوذ است یا یک تهدید جدی، اما استفاده از زور برای به دست آوردن قلمرو در اوکراین هنوز به عنوان یک گزینه روی میز است.
همچنین اگر دیپلماسی شکست بخورد و روسیه به اوکراین حمله کند، واکنش بایدن محدود به عملی کردن تهدید تحریمهای اقتصادی بیشتر علیه روسیه، حمایت از اوکراین و اطمینان بخشی به کشورهای اروپای شرقی خواهد بود. این واکنش به معنای پیروزی پوتین و شکست جبهه غرب بوده و روند نگران کننده ای برای کشورهای اروپایی به منظور دفاع در برابر تهاجمات احتمالی بعدی آغاز خواهد شد. گمان می رود که در این شرایط هیچ دیپلماسی موفقی وجود نخواهد داشت مگر اینکه با بازدارندگی و دفاع محکم همراه باشد.
واقعیت موجود این است که روسیه به عنوان یک قدرت منطقهای با جاهطلبیهای رو به رشد، فرصتطلبانه برای گسترش کنترل و نفوذ ارضی خود در حال حرکت است و باید دید تا چه حد میتواند عزم غرب را آزمایش کند.
به نظر می رسد پوتین در حال ساخت یک استراتژی جدید است که در آن تهدیدات و اولتیماتوم های کرملین با استفاده از قابلیت های نظامی اگر با واکنش تند تلافی جویانه همراه نشده و تنها به تطبیق دیپلماتیک طرف مقابل بسنده شود، می تواند یک پیروزی مطمئن به نفع روسیه باشد. و مهمتر اینکه بهره گیری از این الگو توسط دیگر قدرتهای منطقه ای می تواند بر توازن جهانی اثرگذار باشد. از اینرو جهان همراه با پوتین در انتظار واکنش بایدن به این بن بست سیاسی خواهد ماند.