اززمان قدرت های باستانی و مرتبط با امپراتوری های ایران، یونان و سپس روم، جغرافیای قفقاز نقش نظامی _ امنیتی نیروهای رقیب را برعهده داشت. این جغرافیا بواسطه کوهستانی بودن، تسلط نطامی بر دشت ها را آسان می کرد، دلیلی که آن را بارها بین ایران و رم دست به دست کرد. اما این جغرافیا بارها و در زمان طولانی تحت تسلط ایران بود. جریانی که سیطره ایران بر دشت ها را در مدت زمان طولانی از لحاظ استراتژی های جغرافیایی میسر می کرد. دسترسی به این موقعیت جغرافیایی در زمان صلح، استیلا بر دشت، زمان جنگ برتری نظامی در دشت، و در زمان رقابت های ژئوپلیتیکی به توازن قوای سیاسی کمک می کند. این امر در دوران های تاریخی باستان، میانه و مدرن، به تناوب و در مدت زمان طولانی، در استراتژی های سیاسی قدرت ها نقش آفرینی کرده است. اینک نیز بواسطه راههای مواصلاتی و کریدوری و رقابت های سیاسی_نظامی، دارای اهمیت در استراتژی است. بنابراین این سوال مطرح می شود که از دیگاه سیاسی، بحران مابین ایران و آذربایجان، تقابلی مبتنی بر مولفه های ژئوپلیتیک، و متمایل به تاکتیک است، یا براصول ژئواستراتژیک استوار می باشد.
قفقاز منطقه ای است که از گذشته تا کنون نتوانسته حاکمیت سیاسی پایدار و حوزه مدنی را بوجود بیاورد. کوهستانی بودن، تنوع قومی، مذهبی، موقعیت جغرافیایی و کریدوری برای قدرت های اقتصادی شرق و غرب، دژ نظامی کوهستانی، نقطه تفابل فرهنگی شرق به غرب و دژ بازدارنده نظامی، از عواملی و عناصر محیطی است که از حوزه مدنی فعال در این منطقه جلوگیری کرده، و حساسیت سیاست و استراتژی های سیاسی جغرافیا پایه را در مورد آن بر انگیخته است. این استراتژی های سیاسی در چند سده گذشته به تناوب در حوزه قفقیاز رخ داده است. با این حال راهبردهای سیاسی _ جغرافیایی مرتبط با ژئوپلیتیک آن در این چند سده، تقریبا بدون تغییر، و دراختیار ایران بود. اما در دوران مدرن و با روی کار آمدن دولت های ملی سرزمینی، تغییرات ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک شتاب گرفت.این تغییرات درکشورهای افریقایی، خاورمیانه ای و شرق دور، بواسطه ضعف علمی و تکنولوژیک آنها در مقابل غرب بیشتر بود. بیشترین اثر بر امپراتوری های ایران، چین و رم بود. درایران روسیه تزاری از شمال و بریتانیا از مرزهای شرق، غرب و جنوب، بیشترین تغییرات ژئوپلیتیکی را بر جغرافیای سرزمینی، فرهنگی و حوزه ژئواستراتژیک کشور اعمال کردند.
در دوره کنونی بویژه در چهار دهه گذشته نیز قدرت های منطقه ای و جهانی چالش های ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک سخت و نرمی را بر کشور تحمیل کرده اند.دیپلماسی سیاسی جغرافیایی جمهوری آذربایجان برای فشار بر ژئوپلیتیک ایران، به نیابت از قدرت ها، از این دست استراتژی ها است. این کشور علارغم ناتوانی سیاسی، نظامی، امنیتی، و ضعف و وزن کم ژئوپلیتیکی؛ ایران را به ناخواست و به طرفیت از نیروهای متخاصم مورد تهاجم سیاسی _ ژئوپلیتیکی قرار داده است.اماکشورهای بازیگر در دوره کنونی که از آذربایجان به عنوان یک ابزار برای پیش برد سیاست های خود در قبال ایران سود می برند، به طور مستقیم شامل روسیه، ترکیه و پاکستان است. اما چگونه؟
روسیه برای کاستن از فشار سیاسی و راهبردی ائتلاف غرب در دو دهه گذشته، از برگ ایران بر علیه آنها بهرهجویی کرده است، به طوری که اکنون نیز که این فشارها در حال افزایش است، برای جلوگیری از نزدیکی ایران به غرب در جریان مذاکرات برجام به شکل تاکتیکی از اهرم آذربایجان به صورت نیابتی استفاده می کند. ترکیه نیز بواسطه ضعف ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک در مرزهایش با سوریه، بدنبال بهره برداری از عامل آذربایجان برای فشار بر ایران و امتیازگیری از این کشور در سوریه است. کشور پاکستان هم درمقابل نفوذ ایران در افغانستان که می تواند در آینده از آن بر علیه طالبان و در صورت لزوم تضعیف آنها بهرگیری کند، به دنیال فشار و امتیازگیری از ایران در مسئله آذربایجان می باشد.
بنابراین حاکمیت سیاسی ایران باید با آگاهی به این سیاست ها، به این نکته توجه کند که تقریبا تمام رفتار کشورهای مذکور تاکنیکی بوده، و اصولا استراتزیک نیست. پس تصمیم گیران در حوزه های سیاسی و استراتژیک نباید اجازه دهند که کشورهای رقیب با رفتارهای تاکتیکی از ایران امتیاز استراتژیک بگیرند. مشغول شدن در تاکتیک های سیاسی و غافل شدن از امور استراتژیک آن هم واحد سیاسی که اصولا فاقد وزن ژئوپلیتیکی است، باعث ضعف کشور در زمینه های مختلف خواهد شد. حاکمیت سیاسی می تواند با دیپلماسی فعال با غرب و مرتبط با جنگ نرم، این اهرم سیاسی را از کشورهای رقیب بگیرد. برای جلوگیری از برخورد سخت که موجب بالارفتن هزینه ها در تمام ابعاد خواهد شد، می توان از عامل شیعیان، علویان و کردهای سه کشور آذربایجان، پاکستان و ترکیه برای مهار سیاست های تاکتیکی و استراتژیک آنها استفاده کرد.با توجه به عدم ارتباط ملموس غرب با آذربایجان، و هم آوایی نسبی آنها با ارمنستان، ایران می تواند از نفوذ آنها برای خنثی سازی سیاست های رقیبان منطقه ای به خوبی بهره برداری کند.
بنابراین آگاهی از امور راهبردی، و تفکیک آن از تاکتیک، که مرتبط با منافع ملی می باشد، به پختگی سیاسی در مواجه با بحران های مقطعه ای کوتاه مدت و بلند مدت کمک فراوان و موثر می کند. موضوعی که بهرهگیری از آن در بحران سیاسی بین ایران و آذربایجان را توجیه می کند.
ازاینرو باید به این امر توجه بسیار داشت که تنش سیاسی بین ایران و آذربایجان که تحت تاثیر بحران ژئواستراتژیک کم اهمیت است را، نباید در مقوله امور استراتژیک گذاشت، و اجازه ورود به بازیگران با فعالیت های تاکتیکی برای رسیدن به اهداف استراتژیک سیاسی و جغرافیایی خود را داد. قضیه ای که در بعضی مواقع، برای دسترسی به جغرافیای راهبردی تامین کننده منافع ملی، یا رفع موانع جغرافیایی آن؛ تنها با هزینه اندک اقتصادی در پروژه های کریدوری و مواصلاتی جایگزین قابل حل شدن است.