محمدرضا هیودی، دانشجوی دکتری جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی
با خروج واحدهای نظامی آمریکا از سوریه و کم رنگ شدن حمایت و کمکهای لجستیکی این کشور از ائتلاف نظامی بر علیه یمن، و نیز ثبات استراتژیک در عراق که پس از بحران ژئواستراتژیک آن به وجود آمد، و نیز بحران سیاسی آن که در همین اواخر به ثبات نسبی رسیده است؛ دیدگاهها را به سوی بحران ژئواستراتژیک جدید و اصلی که خروجی و نتیجه واقعی بحران های مذکور می باشد، و در نقطه ژئوپلیتیکی و مرکزی خاورمیانه واقع می باشد و اکنون در حال شکل گیری است، رهنمون شده است.
حال این پرسش مطرح می شود که نقطه استراتژیک در خاورمیانه که به سمت تقابلی ژئواستراتژیک به پیش می رود، در کجای این منطقه واقع شده است؟
قدرتهای مطرح جهان چه در دوره اسطورها و چه در شروع فرایند دوره های تاریخی، برای جهان شمول کردن قدرت خود به نقطه مرکزی منطقه ای که امروز خاورمیانه نامیده می شود هجوم می آوردند. مکان مرکزی منطقه خاورمیانه، خلیج فارس و مشتمل بر واحدهای سیاسی آن بود. مهمتر از آن نقاط استراتژیک این مکان، مجموعه ای از سرزمینهای ژئواستراتژیک بین النهرین و فلات ایران را شامل می شد. شاخکهای راهبردی این سرزمینها به سمت غرب در ترکیه امروزی، و در قسمت شرق، سرزمین کنونی افغانستان را در بر می گرفت. در طول تاریخ عمق ژئواستراتژیک دولت ها و حاکمیت سیاسی که بر این جغرافیا تسلط داشت را این دو شاخک از سمت خاور به حوزه های سیاسی شرق دور و از باختر به حوزه های سیاسی سرزمین محور غرب متصل می کرد. در درون حوزه مرکزی خاورمیانه در دوران باستان که شامل بین النهرین و فلات ایران می شد؛ حاکمیت های سیاسی مطرح برای تثبیت و جهان شمول کردن قدرت خود و تسلط بر این جغرافیا به کرات این حوزه را مورد هجوم قرار می دادند. در دوره تاریخی میانه و با شکل گیری امپراتوری ایران، جغرافیای حوزه مرکزی خاورمیانه گسترش پیدا کرد و قلمرو آن از شرق دور به مرز های امپراتوری چین و از غرب( در واقع این نخستین توجه ایرانی ها به استراتژی های جغرافیا محور بود) تا اروپای مرکزی پیش رفت. بنابراین حاکمیت سیاسی ایران باستان، از حوزه خلیج فارس که مرکز منطقه کنونی خاورمیانه می باشد،(حاکمیت سیاسی مذهبی اسلامی نیز امپراتوری خود را از همین حوزه جهانی کرد) نیز امپراتوری خود را در آن زمان(اسکندر مقدونی نیز برای جهانی کردن امپراتوری خود هسته مرکزی این منطقه را مورد هجوم قرار داد) جهانی کرد. اما بعد از دوران باستان و با شروع دوران جدید و تحول رنسانس که جهان صنعتی را به دنبال داشت؛ ابتدا قدرت های اسپانیا و پرتغال به این منظقه توجه کردند، اما با شکست آنها از انگلستان؛ بریتانیا امپراتوری خود را با اتکا به منابع انرژی همین منطقه(خاورمیانه) جهانی کرد. در جنگ جهانی اول اروپایی ها و روسیه با اتکا به منابع همین منطقه نبردها را آغاز کردند؛ و در جنگ جهانی دوم تقابل ژئواستراتژیک در این منطقه جهان دو قطبی را بوجود آورد. قدرت گرفتن ایالات متحده و سیاست های استراتژیک جغرافیا محور آن نیز از این حوزه شکل گرفت. منطقه ژئوپلیتیک خاورمیانه و حوزه مرکزی آن یعنی خلیج فارس در عصر جهان دو قطبی به واسطه سیاست های استراتژیک اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا، که براساس تقسیم بندی ژئواستراتژیک جهانی شکل گرفته بود، دارای ثبات نسبی شد.اما با فروپاشی شوروی حوزه های ژئواستراتژی به خصوص مناطق زئوپلیتیکی زیر مجموعه آن دچار تحول و تغییر شدند.بنابراین این آغازی بود بر شروع بحران در حوزه های سیاسی، و همچنین حوزه های ژئواستراتژیک و نیز مناطق ژئوپلیتیکی زیر مجموعه آن که در جهان تاثیرگذار بودند.این بحران ها از دهه 90 میلادی تاکنون در اشکال مختلف در مناطقی از جهان به خصوص مناطق ژئوپلیتیکی حساس رخ داده است. نقطه شروع و آغاز آن نیز در خاورمیانه ظهور کرده است، که بحران های متعدد آن در دو دهه گذشته شاهدی بر این مدعا است. بحران های ژئواستراتژیکی این منطقه ابتدا در عراق و سپس در سوریه و نهایتا در یمن به منصه ظهور رسید. این بحران ها به نظر می رسد در دوره کنونی در حال رسیدن به ثبات نسبی است. اما خروجی این بحران ها در نقطه ای خاص در حال اتصال به هم هستند؛ و این سوال به ذهن متبادر می شود که نقطه مورد نظردر کجای منطقه ژئوپلیتیکی خاورمیانه واقع شده است، و تقابل ژئواستراتزیک بین کدام حوزه های سیاسی منطقه ای و جهانی در حال رخ دادن است؟
همانطورکه در دوره اسطوره ها، و جهان باستان و سپس در دوره های نزدیک به ما همیشه قدرت های برتر برای تثبیت و جهان شمول کردن قدرت خود به منطقه خاورمیانه و حوزه مرکزی آن یعنی خلیج فارس هجوم می آوردند، در دوره ما نیز قدرت های منطقه ای و جهانی برای تثبیت قدرت و هژمونی خود این حوزه را انتخاب کرده اند. بنابراین نبرد ژئواستراتژیک واقعی در آینده ، بین ایران و عربستان به عنوان قدرت های منطقه ای و ترکیه ژئوپلیتیکی مستقل از یک طرف، و ایالات متحده، روسیه و چین از طرف دیگر، و همچنین بازیگری مستقل اتحادیه اروپا، رخ خواهد داد. این تقابل ها به صورت استراتژی های نظامی محدود بین ایران و عربستان به همراه هم پیمانان خود در حوزه ژئوپلیتیکی خلیج فارس به وقوع می پیوندد.اما تقابل واقعی نرم بوده و انقلاب هایی را در منطقه رقم خواهد زد و به دگرگونی هایی در عربستان منجر می شود و کشورهای نزدیک به عربستان را دچار تغییر خواهد کرد. این دگرگونی ها نهایتا تثبیت قدرت ایران در خاورمیانه را در پی خواهد داشت، و خروج ایالات متحده از منطقه را (درآینده بحران های ژئواستراتژیک بین ایالات متحده و چین به منطقه دریای جنوبی چین و آسیای جنوب شرقی منتقل خواهد شد و شرایطی همانند خاورمیانه را بوجود خواهد آورد، و همین موارد در اروپای شرقی نیز پدید خواهد آمد) تسهیل می کند. حاکمیت سیاسی ایران نیز باید برای تسهیل و تثبیت منافع ملی و تمامیت سرزمینی کشور اصلاحات سیاسی را در سطح حاکمیت و نه لزوما به وسیله دولت، احزاب و گروه ها، بلکه در قالب یک استراتژی مدون که منافع همه گروه ها را براساس قانون و در چارچوب پیشبرد قدرت کشور در پی داشته باشد انجام دهد، و سپس استراتژی های سیاسی جغرافیا محور را که قبلا دنبال کرده است بوسیله استراتژی های سیاسی نرم و فرهنگی(ایرانی-اسلامی) در حوزه های فرهنگی متفاوت و در جغرافیای متنوع دنبال کند. پیشبرد این سیاست ها ابتدا مستلزم داشتن راهبردهای سیاسی است. بنابراین حاکمیت باید با اتخاذ راهبردهای سیاسی منطقی، کشور را که در سه سده گذشته تا کنون دچار بازی بزرگ و فرسایشی بریتانیا و روسیه بوده است، و تاکنون نیز ادامه دارد، با اتخاذ استراتژی سیاسی دیپلماسی محور و گفتگو با دیگر قدرت ها(ایالات متحده و اتحادیه اروپا) و ایجاد توازن قوا و منافع در بین این قدرت ها به نفع خود، کشور را از این چرخه بی پایان بحران های سیاسی و ژئواستراتژیک که در طول تاریخ معاصر ضربات جبران ناپذیر سرزمینی (انقباضی) وسیاسی(استقلال) را متحمل شده است خارج کند.