مبانی توسعه پایدار در ایران

مبانی توسعه پایدار در ایران

نویسندگان:

دکتر جواد اطاعت

دکتر فرهاد دژپسند

دکتر علی دینی ترکمانی

دکتر محمود سریع القلم

دکتر مظفر صرافی

دکتر وحید محمودی

دکتر بهروز هادی زنور

انتشارات علم پاییز 1392

توسعه فرایند گذار از وضع موجود به وضع مطلوب در عرصه های مختلف فرهنگی،اجتماعی،سیاسی واقتصادی است توسعه به مثابه نهالی است که باید غرص شود و با مراقبت ومواظبت رشد کرده ، بالنده شده تا به ثمر بنشیند.آنچه در این فرایند نقش آفرینی می کند چگونگی تعامل انسان با طبیعت درظرف زمان است.البته مبحث توسعه موضوع جدیدی نیست.بهبود شرایط زندگی انسان واستفاده بهینه از منابع وامکانات مادی ومعنوی،در طول تاریخ از دغدغه های اصلی جوامع انسانی بطور اعم ومتفکران،صاحب نظران و حاکمان بطور اخص بوده است.دوره پارینه سنگی،نوسنگی،مس ومفرغ،انقلاب صنعتی و دوره کنونی بیانگر سیر تکامل اندیشه انسان برای چگونگی بهره وری از امکانات و منابع موجود در طبیعت بوده است. فرایند تکاملی فوق را می توان در حوزه های مختلف ومتعدد،به صورت جداگانه ای مورد تحقیق وتتبع قرار داد.از زمانی که اولین انسان در اندیشه پرواز برآمد تا برادران رایت که موفق به پرواز شدند ومهمتر از آن سفر انسان به فضا و استفاده از هواپیماههای ما فوق صوت،ساخت انواع وسایل نقلیه موتوری،استفاده از امکانات مخابراتی،رادیویی،ماهواره ای و….در حوزه فنی وعلوم دقیقه، مبارزه با انواع آفات گیاهی وجانوری،استفاده از بیوتکنولوژی،سلولهای بنیادی ودرمان بیماران و….در عرصه علوم طبیعی وارائه دهها نظریه در موضوعات فلسفی،روانشناسی،جامعه شناسی،اقتصاد،سیاست وبطور کلی علوم انسانی،نشان از پویایی ،خلاقیت وفرایند تکاملی اندیشه انسان در طول تاریخ دارد.
در مبحث رشد وتوسعه نیز دانشمندان نظریه پردازی های متعدد،متکثر ومتعارضی ارائه داده اند؛اما بطور مشخص پس از جنگ جهانی دوم واز دهه 1911 میلادی این پارادایم فکری به لحاظ کمی وکیفی گستره وسیعی یافته است، به گونه ای که هم اکنون به گفتمان حاکم در دنیای کنونی بدل شده است.در طول بیش از شش دهه از عمر حاکمیت گفتمان توسعه،مکاتب مختلفی چون مکتب نوسازی،وابستگی ونظام جهانی در یک فرایند تعارضی و بعضا تعاملی نظریاتی را در خصوص چگونگی توسعه یافتگی ارائه داده اند. پژوهشگران مکتب نوسازی یا مدرنیزاسیون در میان صاحب نظران غربی و عمدتا از دانشگاههای امریکای شمالی به نظریه پردازی پرداخته اند.ایشان معتقدند توسعه فرایند گذار از جوامع سنتی به جوامع مدرن است. کسانی همانند دانیل لرنر،ماریون لوی،نیل اسملسر،ساموئل آیزنشتات، گابریل آلموند و…. توسعه را از منظر کشورهای توسعه یافته غربی مورد مطالعه قرار داده اند.این مکتب علت اصلی توسعه نیافتگی کشورهای توسعه نیافته ودر حال توسعه را با نگرشی درون گرا برعوامل وموانع داخلی نظیر فرهنگ سنتی،فقدان انگیزه پیشرفت،سرمایه گذاری اندک ،دولتهای استبدادی و ناکارامد و…متمرکز کرده اند. این دیدگاه با استفاده از دو نظریه تکامل گرایی وکارکرد گرایی چگونگی گذار کشورهای پیشرفته غربی از جامعه سنتی به جامعه مدرن را تبیین می کند واین فرایند را سرمشق
والگویی برای کشورهای توسعه نیافته ودر حال توسعه می داند.
در مقابل این جریان فکری مکتب وابستگی قرار دارد که از دیدگاه کشورهای توسعه نیافته به موضوع می نگرد وبا نگاهی “برون گرا” نظریه” درونگرایانه “مکتب نوسازی را مورد انتقاد قرار داده،عامل توسعه نیافتگی را در روابط استثمار گرایانه و تجربه استعمار وایجاد شکاف بین مرکز وپیرامون مورد توجه قرارمی دهد.خواستگاه این نگرش دانشگاههای امریکای جنوبی است.کسانی چون آندره گوندر فرانک،دوس سانتوس،سمیرامین،کاردوزو،فورتادو… بر این باورند که روابط ومناسبات ناعادلانه بین المللی باعث عقب ماندگی وتوسعه نیافتگی کشورهای پیرامونی شده است.بطور طبیعی قطع ویا تضعیف این روابط ومناسبات گام اول کشورهای توسعه نیافته در مسیر توسعه و پیشرفت خواهد بود.
مکتب دیگری که در خصوص توسعه نیافتگی نظریه پردازی نموده است،مکتب نظام جهانی والرشتاین وهمفکران اوست.این مکتب بر خلاف نظریه نوسازی که سطح تحلیل خود را بر چگونگی رشد وتوسعه کشورهای پیشرفته استوار می ساخت وبرغم نظریه وابستگی که کانون توجه خود را برتوسعه نیافتگی کشورهای پیرامون متمرکز ساخته بود،با تقسیم کشورها به مرکز،شبه پیرامون وپیرامون، واحد تحلیل خود را یک گستره تحقیقاتی بسیار وسیع در چارچوب نظام جهانی قرار می دهد.والرشتاین با تقسیم تاریخ اقتصاد سرمایه داری به دو دوره، از قرن شانزدهم تا سال 1911 میلادی وبعد ازآن فرایند تحولات اقتصاد جهانی را مورد مطالعه قرار داده وبر این باور است که با پویش های تاریخی نظام جهانی احتمال ارتقاء از موقعیت پیرامونی به شبه پیرامونی واز شبه پیرامونی به مرکز و برعکس وجود دارد.کما اینکه کشورهایی چون انگلستان،ایالات متحده امریکا،آلمان که زمانی در موقعیت نیمه پیرامونی بوده اند، توانسته اند به موقعیت کشورهای مادر یا مرکز انتقال پیدا کنند.همینطورانتقال برخی از کشور های پیرامونی شرق آسیا به موقعیت های بالاتر وبرتر در دهه های اخیر نمونه هایی از این فرایند تحولات است.برعکس کشورهایی مثل اسپانیا،پرتقال وهلند که با نزول رتبه وجایگاه مواجه شدند.والرشتاین براین باور است که اغتنام از فرصت هایی که در نظام جهانی ایجاد می شود و همینطوراز طریق دعوت ویا
اعتماد به نفس امکان ارتقاء وپیشرفت از یک مرحله نازلتر به مرحله بالاتر وجود دارد.
به موازات طرح این نظریه ها در عرصه عمل نیز موضوع توسعه با فراز و فرود ها و تحولات مفهومی همراه شده است.ابتدا واژه رشد  به معنای افزایش تولید ناخالص ملی مد نظر قرار گرفت؛اما عملا معلوم گردید که رشد اقتصادی وعقلانیت ابزاری لزوما رشد فرهنگی،سیاسی واجتماعی را به ارمغان نخواهد آورد.این نقصان زمینه تحول وتکامل رشد اقتصادی به توسعه  را فراهم آوردوجنبه های مختلف زندگی انسانی از جمله حوزه های اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی وسیاسی را مد نظر قرار داد. متعاقبا معلوم شد که چه بسا یک واحد سیاسی به توسعه دست یابد؛اما به دلیل استفاده غیر بهینه از منابع موجود وعدم توجه به جنبه های زیست محیطی،تداوم توسعه محل تردید جدی باشد،لذا مفهوم توسعه پایدار جایگزین توسعه شد.بر این اساس کمیسیون جهانی توسعه ومحیط زیست در سال1999 میلادی عنوان داشت،توسعه ای پایدار است که بتوانداحتیاجات نسل کنونی را بدون تخریب توانائیهای نسلهای آینده برای براورده ساختن نیازمندیهای آنان تامین کند.بنابراین در گفتمان توسعه پایدار خوشبختی چند جانبه نسل کنونی ونسلهای آینده مورد توجه و عنایت قرار گرفت.
با این رویکرد بر اساس شاخص های اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی وسیاسی آنچه مفروض ماست توسعه نیافتگی ایران در مقایسه با پیشرفتهای تمدن جدید بشری است.موضوع بعدی دلایل این توسعه نیافتگی است .مهمتر آنکه برای جبران این توسعه نیافتگی چه باید کرد؟و یا به عبارتی راه برون رفت از این وضعیت کدام است؟ نظریه ای که مبنای این نوشتار می باشد این است که علت اولیه وموجده توسعه نیافتگی داخلی است وعلت مبقیه و تعمیق توسعه نیافتگی به چگونگی روابط و مناسبات حاکم برنظام بین اللملی ارتباط پیدا می کند.این نظریه با رویکردی اثباتی ونه سلبی توسعه یافتگی کشوری چون ایران را درگرو سه مثلث” نظام تدبیر”،مثلث “سرمایه ها” ومثلث”تمرکززدایی” می داند.
با این رویکرد هرم توسعه مرکب ازسه مثلث و نه ضلع شکل خواهد گرفت.همانگونه که در نمودار فوق پیداست فرهنگ سیاسی ،سرمایه اجتماعی ودمکراسی وجامعه مدنی اضلاع قاعده این هرم را تشکیل می دهند.ارتباط این عوامل نه تنها به صورت همبستگی مکانیکی بلکه دارای پیوستگی ارگانیکی می باشد.به عبارتی مجموعه این عناصر به مثابه اعضاء وجوارح یک موجود زنده است که بدون یکی ، دیگری نیز به صورت نهادمند نمی تواند وظیفه وکارکرد خود را به نحو مطلوبی به انجام برساند وباعث رشد وپویایی و تداوم توسعه شود. به بیان دیگر فرایند توسعه پایدار زمانی شکل گرفته وبه پیش خواهد رفت که تمامی این عناصر وعوامل درتعامل با یکدیگر کارکرد خود را به نحو مطلوب وموثری به انجام برسانند.بر مبنای این نظریه هر مثلث یکی از بخش ها وهرکدام از این اضلاع یکی از فصول این پژوهش را تشکیل می دهند.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا