نشست علمی «راهبرد بحران زدایی در افغانستان»؛ (پیشنهاد راهبردی دکتر حافظ نیا برای پایان بحران در افغانستان و تحقق صلح در این کشور)

نشست علمی و تخصصی «راهبرد بحران زدایی در افغانستان» از سوی انجمن ژئوپلیتیک ایران با همکاری انجمن علمی جغرافیا دانشگاه شهید بهشتی سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۰ از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹:۳۰ به صورت مجازی برگزار شد. در این نشست، دکتر محمدرضا حافظ‌ نیا، استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس و رئیس اسبق انجمن ژئوپلیتیک ایران به بیان دیدگاه‌های علمی و تخصصی خود پرداخت.

متن سخنرانی ایشان به شرح ذیل است:

کشورهای جهان را به طور کلی می توان به دو گروه ذیل تقسیم کرد: ۱-کشورهای دارای ملت نسبتاً یکپارچه و با اکثریت قابل توجه در ترکیب ملی؛ و ۲- کشورهای دارای ملت مرکب و متشکل از سازه‌های انسانی زیر نسبت ۵۰ درصد.

نقش آفرینی سیاسی سازه‌های انسانی متنوع در ترکیب ملی کشورها منحصراً تابع نسبت جمعیت آنها نیست بلکه تابع وزن ژئوپلیتیکی آن در بین سازه های درون ملی نیز هست. تعداد جمعیت یکی از عوامل تشکیل دهنده وزن ژئوپلیتیکی است.

عوامل دیگری نظیر موقعیت جغرافیایی، ریشه تاریخی، وضعیت جغرافیایی در کشور، میزان کنترل بر منابع و ارزش‌های ملی، سطح توسعه یافتگی، تجربه و ورزیدگی نقش آفرینی سیاسی در کشور، کارکردهای موثر ملی، ایثار ملی، مشارکت در ارزش‌های هویت ملی و نظایر آن در شکل دادن به وزن ژئوپلیتیکی آن‌ها تاثیرگذار هستند. هر چه وزن ژئوپلیتیکی بالاتر باشد، شانس و فرصت نقش آفرینی سیاسی در کنترل منابع و فرایندهای سیاسی کشور بیشتر است.

سناریوهای محتمل مدیریت سیاسی فضا در کشورها

در کشورهای با ملت نسبتاً یکپارچه معمولاً سیستم تک ساخت سیاسی شکل می گیرد. در کشورهای با ترکیبات انسانی – فضایی نسبتا متوازن، سیستم مرکب سیاسی از نوع فدرال و یا خودمختار و یا شبیه به آن ایجاد می‌شود.

در هر یک از حالات مزبور معمولاً الگوی مدیریت سیاسی فضا با چالش‌های سیاسی کمتری روبرو می‌شود، ولی در کشورهایی که دارای ترکیبات نسبتاً متوازن جغرافیایی و یا انسانی – فضایی هستند، سیستم تک ساخت به ویژه از نوع متمرکز آن با چالش‌های سیاسی سختی روبرو می‌شود. در این کشورها بروز یکی از حالات زیر محتمل است:

  1. حاکمیت گروه با اکثریت نسبی، همراه با دیکتاتوری و سرکوب خشن سایرین برای کنترل قدرت در کشور؛
  2. تجزیه و فروپاشی کشور؛
  3. تداوم و بازساخت مکرر بحران و منازعه در کشور به دلیل توازن نسبی قوا و ناتوانی یک گروه برای سلطه بر دیگران؛
  4. ایجاد چتر فراگیر ملی و فراسازه‌ای انسانی درون ملی مانند اختراع ایدئولوژی و اندیشه سیاسی، شخصیت سازی کاریزماتیک، آرمان و ارزش مشترک ملی، تهدید مشترک، نامگذاری کشور و یا ترکیبی از آنها برای اطاعت پذیری؛
  5. بروز عقلانیت سیاسی و ژئوپلیتیکی و ایجاد سیستم سیاسی فضایی تفاهمی در شکل فدراتیو در کشور. به طوری که فرآیند همزیستی مسالمت آمیز سازه های انسانی درون ملی جایگزینی فرآیند رقابت و سلطه‌گری و تداوم بحران در کشور شود. از این طریق هم موجودیت و تمامیت کشور حفظ می شود و هم اجزای نسبتا متوازن ملت در وضعیت همزیستی مسالمت آمیز زندگی نموده و بحرانهای داخلی کاهش یافته یا از بین می روند.

ویژگی‌های عمومی کشور افغانستان

کشور افغانستان با عنوان رسمی جمهوری اسلامی افغانستان، با ۶۵۲۰۲۲۵ کیلومتر مربع مساحت در شرق ایران، غرب و شمال پاکستان، جنوب کشورهای ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان و نیز در غرب چین قرار گرفته است. اسلام دین رسمی و فارسی دری و پشتو زبان های رسمی این کشور است. استمرار چهار دهه جنگ داخلی، افغانستان را به یکی از کشورهای ناامن، متشنج، خطرناک و فقیر دنیا تبدیل کرده است.

افغانستان کنونی بخشی از فلات ایران و نیز قلمرو تمدن و فرهنگ ایرانی و نیز بخشی از سرزمین ایران در دوران باستان محسوب می شد. تاریخ سیاسی کشور و حکومت در افغانستان با سلسله درانی از قرن ۱۸ میلادی (۱۷۴۷م) آغاز شد. در سال ۱۷۷۶ میلادی کابل به عنوان پایتخت این کشور تعیین گردید. در اواخر قرن نوزدهم، افغانستان به یک کشور حائل بین روسیه و انگلستان تبدیل شد ولی نهایتاً به اشغال انگلستان در آمد. افغان‌ها در جنگ‌های متعدد با انگلستان توانستند در سال ۱۹۱۹ میلادی استقلال کشور خود را از انگلستان اعلام کنند.

ویژگی‌های ژئوپلیتیکی افغانستان

  1. برخورداری از موقعیت گذرگاهی و حائل بین آسیای جنوبی و آسیای مرکزی و اوراسیا؛
  2. مبدا و مسیر تهاجمات تاریخی به شبه قاره هند و تاسیس حکومت در آن؛
  3. تلاقی گاه قلمروهای فرهنگی و تمدنی ایرانی، هندی، بودایی و تورانی؛
  4. داشتن موقعیت بری و محصور در خشکی و محتاج ترانزیت از خاک ایران و پاکستان؛
  5. 5.       فضای رقابتی و سلطه بازیگران قدرت: ایران، انگلستان، روسیه، آمریکا، هند و پاکستان؛
  6. سیطره الگوهای فرهنگ سنتی به دلیل توپوگرافی پیچیده و انزوای جغرافیایی و بری بودن؛
  7. ساختار توپوگرافیک واگرا و گسیخته به عنوان چارچوب فضایی شکل گیری سازه های متنوع انسانی؛
  8. برخورداری از پتانسیل جنگ های پارتیزانی و ستیزه جویانه به دلیل ساختار توپوگرافی پیچیده؛
  9. برخورداری از سازه انسانی ملت مرکب از پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، بلوچ و غیره؛
  10. برخورداری از ساختار ترکیبی دینی و مذهبی سنتی شیعه، هندو، سیک و غیره؛
  11. داشتن میراث باستانی تمدنی به ویژه ایرانی و بودایی؛
  12. 12.  برخورداری از اقتصاد عقب مانده و در حال توسعه زمین پایه و عمدتاً کشاورزی و دامی؛
  13. 13.  برخورداری از پتانسیل اقتصاد غیر رسمی تولید و تجارت مواد مخدر در جهان؛
  14. 14.  دارا بودن شرایط گسترش فضایی برون کشوری سازه های انسانی فرو ملی به کشورهای همسایه؛
  15. 15.  ابتنای نقش آفرینی و قدرت سیاسی در افغانستان بر زیرساخت فضایی اجتماعی فرهنگی بازیگران؛
  16. 16.  سلطه پشتون ها بر مقدرات کشور به دلیل وزن ژئوپلیتیکی برتر بین سازه های انسانی؛
  17. 17.  کانون تولید و انتقال بحران به فضاها و کشورهای پیرامونی به دلیل فقر، ناامنی و ستیز؛
  18. 18.  ناپایداری سیاسی ائتلاف ها و اتحادهای سیاسی و داشتن پتانسیل شکنندگی و فروپاشی؛
  19. تاثیر پذیری شدید اندیشه و کنش سیاسی بازیگران از الگوها و ساختارهای مذهبی و سنتی؛
  20. 20.  ضعف ایدئولوژی و اندیشه سیاسی و هویت ملی فراگیر و غلبه حس محلی گرایی و فرد سالاری در کشور؛
  21. 21.  تاثیر پذیری بازیگران سیاسی افغان از الگوی رقابت ژئوپلیتیکی بازیگران منطقه ای و جهانی؛
  22. 22.  ورود افغانستان به چرخه رقابت ژئوپلیتیکی جنوب آسیا به دلیل اختلافات مرزی با پاکستان و غیر آن؛
  23. 23.  وابستگی هیدروپلیتیک ایران به افغانستان به دلیل دارا بودن سرچشمه های رودخانه های ورودی شرق ایران.

راهبرد بحران زدایی در افغانستان

با توجه به سرشت و ماهیت جغرافیای سیاسی افغانستان به عنوان کشوری با ترکیبات نسبتا متوازن فضایی، انسانی و سیاسی که از وزن ژئوپلیتیکی موثر نیز برخوردارند، راهبرد سیاسی فضایی زیر برای صلح، سعادت، آرامش و پیشرفت ملت افغانستان پیشنهاد می‌شود:

  • برقراری سیستم سیاسی – فضایی فدراتیو و تشکیل نظام سیاسی فدرال در افغانستان با تاسیس حداقل ۶ یا ۷ ایالت منطبق بر قلمروهای سازه های انسانی – فضایی مربوطه؛
  • سپردن همه امور و مقدرات اکوسیستم جغرافیایی سازه های انسانی – فضایی فروملی و منطقه ای به شهروندان مربوطه. به عبارتی سپردن امور ناحیه ای به طور گسترده و حداکثری به دولت ایالتی برخاسته از متن فضای جغرافیایی آن؛
  • سپردن امور مشترک ملی کشور به حکومت مرکزی فدرال در شکل حداقلی؛
  • تدوین قانون اساسی فدراتیو برای افغانستان با تفکیک دقیق وظایف و اختیارات دولت های ایالتی و حکومت مرکزی فدرال و با مشارکت معنی دار دولتهای ایالتی؛
  • مسئولیت پذیری حکومت مرکزی فدرال در تنظیم روابط ایالت‌ها و نیز روابط خارجی کشور بر پایه حسن نیت و توسعه همکاری‌های دو و یا چندجانبه؛
  • اعلام بی‌طرفی استراتژیک برای کاهش زمینه مداخلات منطقه‌ای و بین‌المللی در امور داخلی افغانستان.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا