برای برقراری ارتباط در زمینه های مختلف در نظام بین الملل، قدرتمندی و توانایی دولتها در نحوه بهره برداری از منابع و موقعیت سرزمینی شان لازم است. در هزاره سوم که هزاره توسعه نیز گفته میشود، گفتمان اقتصادی به عنوان گفتمان اصلی در نظام بین الملل می باشد. برای داشتن دیپلماسی فعال در عرصه بین الملل، نیاز به اقتصاد پویا است که این پویایی اقتصادی ناشی از مدیریت صحیح و بهره برداری از منابع، آنهم به شکل مناسب و در راستای توسعه پایدار است که باعث می شود گفتمان اقتصادی غالب باشد. با نگاهی تاریخی، میتوان متوجه شد که چه بسا امپراتوریهایی (مغولان) که در گذشته جهانگشایی میکردند ولی امروزه به دلیل ضعف در توان اقتصادی، نتوانسته اند مانند گذشته تأثیرگذار باشند. این تأثیرگذاری امپراتوریها در گذشته و ضعف در دوران کنونی را میتوان با نظریه ثبات هژمونیک تببین کرد. در این نظریه به دو نوع قدرت ساختاری و قدرت رابطهای تأکید میشود. برای این دو نوع رابطه، به قدرتهای مسلط اسپانیا و پرتغال و امپراتوریهای روم و مغول اشاره شده است. براساس این نظریه، «هرچند اسپانیا و پرتغال با توجه به حجم ثروتی که از آمریکای لاتین به دست آوردند و در نتیجه، پیشرفت نسبیای که در مقایسه با سایر قدرتهای اروپایی در آن زمان داشتند، قدرتهای مسلطی بودند، این وضعیت آنها، نمونهی قدرت ساختاری نیست، بلکه [قدرت] رابطهای است. اما درست برعکس، هلندیها یک نظام تجاری را بسط دادند، که به رغم دستیابی به سود بیشتر در جریان هر مبادله، رضایت شرکای تجاری را نیز در پی داشت. به نوعی، این وضعیت را چه بسا میتوان رابطهای شبه ساختاری قلمداد کرد. هرچند شرکای تجاری هلندیها کسب قدری امتیاز را تجربه کردندهاند، این هلندیها بودند که شرکای مسلطی بودند و در این راستا، مسیرهای کشتیرانی و تا حدی قیمتهای بازار را در کنترل خود داشتند. [لاجرم] نخستین قدرت هژمونیک حقیقتاً جهان گستر، تا دههی 1700 میلادی ظهور نکرد؛ در این دهه بود که بریتانیا به عنوان قدرت تجاری و دریایی مسلط ظهور کرد. چه بسا بتوان مثالهایی از قبیل امپراتوریهای روم و مغول ذکر کرد، ولی این امپراتوریها عمدتاً مبتنی بر گسترش سرزمینی مستمر جهانهای شناخته شدهی خاص خودشان بودند. بریتانیا به فراسوی جهان شناخته شدهی خود گام برداشت. چرا که، با کنترل مسیرهای دریایی تجارت و ارتباطات، شبکهی گستردهای میان بندرگاههای تجاری بزرگ در سراسر این کرهی خاکی [در آن زمان] ایجاد کرد»(اسمیت و دیگران،1394: 92).
اقتصاد از آن رشتهها و علومی است که میتوان عنوان کرد از ابتدای شکلگیری معاملات تهاتری و تولید و عرضه کالاها، وجود داشته است. آنچه باید گفت اینکه وضعیت اقتصادی و قدرت دو مؤلفهایی هستند که در شکلگیری روابط تجاری میان دولتها، مؤثر هستند؛ همان طور که در دنیای کنونی، دولتهایی که از حیث این دو مؤلفه ضعیف هستند و در روابط بینالملل حضور کمرنگی دارند، برای سایر کشورها نیز نمیتوانند شناخت کافی از خودشان ارایه دهند. «قدرت میتواند مبتنی بر توانمندیهای نظامی، منابع مالی، فناوری، مهارت دیپلماتیک و انباشت تاریخی این عوامل مرتبط با قدرت باشد. برای مثال، گسترش امپراتوری بریتانیا مبتنی بر و برخاسته از بعضی مزیتهای فناورانه در قلمروهای برتری دریایی و یک نقش راهبرانه در بهرهبرداریها از انقلاب صنعتی بود. همین طور ایالات متحده در طی سدهی بیستم، توانست از طریق تلفیقی از قدرت نظامی و محیط اقتصادی مطلوب و در نتیجهی افول نسبی قدرتهای اروپایی به جایگاه هژمونیک دست یابد. بعضی از دولتهای دیگر در جایگاهی به مراتب کم قدرتتر قرار دارند. این وضعیت چه بسا به این علت است که آنها از مقدار مطلوب منابع مادی، توانمندیهای نظامی و ثروت مالی بیبهرهاند و به قدری کوچکاند که نمیتوانند در سطح جهانی رقابت کنند. سایر دولتها چه بسا ممکن است بعضی از منابع بالا را به میزان چشمگیری در اختیار داشته باشند ولی فاقد کنترل سیاسی در جهت بیشینهسازی منافع حاصل از این منابع باشند. برای مثال، مستعمرههای سابق در آفریقا را چه بسا میتوان در این مقولهی آخر جای داد، چرا که آنها از منابعی غنی برخوردارند ولی در نظام اقتصادی جهان گستر فعلی وضعیت نامطلوبی دارند. ما میتوانیم پیوندهایی را میان فقر نسبی و بیقدرتی[1] بعضی از بخشهای جهان و ثروت نسبی و قدرتمندی قدرتهای مسلط برقرار کنیم»(اسمیت و دیگران،1394: 121).
با روند جهانی شدن، گفتمان اقتصادی، بر روابط میان کشورها، حاکم شده است. «یکی از پدیدههای بسیار قابل توجه دههی اخیر در اقتصاد جهانی، ادغام رو به افزایش اقتصادها در سطح جهان میباشد. اقتصاد جهان شاهد بینالمللی شدن روزافزون است که آثار آن را میتوان در افزایش بازرگانی بینالمللی، جهانیشدن تولید و جریان سرمایهگذاری مستقیم خارجی ملاحظه کرد»(بهکیش،1389: 23). در واقع روابط میان کشورها براساس مؤلفههای اقتصادی و قدرت، سنجیده میشود. برای نیل به همین منظور است که سازمانهای منطقهای و منطقهگرایی در قارههای مختلف، شکل گرفته و یا ایجاد خواهند شد. نقش اقتصاد تا آن حد تأثیرگذار است که کشورهای تحت عنوان اقتصاد نوظهور با ایجاد گروهبندی اقتصادی مانند بریکس، گرد هم آمدهاند تا توانایی اقتصادیشان را بیشتر نشان دهند. هرچند که کشورهای عضو این پیمان از نظر جغرافیایی پیوستگی سرزمینی ندارند که یکی از مؤلفههای سازمان منطقهای همین پیوستگی سرزمینی است، ولی به دلیل نقش غالب اقتصاد در روابط بینالملل، باعث اتحاد میان آنها شده است. بنابراین توانایی اقتصادی براساس منابع درون سرزمینی که بتواند ایجاد قدرت نماید یا قدرتی که برگرفته از منابع، بتواند در توسعه اقتصادی و توان بهرهبرداری از منابع درون سرزمینی، تأثیرگذار باشد، ژئواکونومیک شکل میگیرد. با تقویت موقعیت ژئواکونومیک، موقعیت ژئوپولیتیک کشورها هم متحول میشود و بالعکس.
مقالات متعددی در رابطه با موضوع ژئواکونومیک برای این کتاب ترجمه شده است. برای مثال در مقاله فرانسسکو آدامو (2001)، بیان میکند که دوست داشته که مقاله خودش را محدود کند به تحول اقدامات ژئوپولیتیکی آن دسته از کشورهایی که دارای اقتصادهای پیشرفته و همچنین اقدامات ژئواکونومیکی شرکتهای این کشورها از دوره استعمارگرایی[2] تا عصر حاضر به منظور شناخت اهداف احتمالی آن برای ایتالیا و صنایع آن در عرصههای دنیای جدید که از انتهای جنگ سرد تا شرایط موجود رقابت جهانی رخ داده است[3]. به هر حال، به دنبال مطالعات به روز و گوش کردن به سخنرانیها در طی روزهای گذشته، من فرض را بر این میگذارم که این تعریفها برای واژهگان ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک صحیح میباشند.
در مقاله پاتریگ کارمدی (2007)، بیان میکند که برای اولین بار از زمان تجارت برده[4]، تجارت آفریقاییها از شمال جهانی به شرق جهانی، تغییر مسیر داد. سرمایهگذاری چینیها و تجارت با آفریقا سریعاً افزایش یافت. در عین حال، آمریکا، مشارکت استراتژیکی خود را با آفریقا به طور قابل ملاحظهای از زمان حملات تروریستی سال 2001 افزایش داده است. در نتیجه آن، این قاره، گامی را در زمینه نفت جهانی و سیاستهای امنیتی برداشته است. این مقاله، ماهیت سرمایهگذاری چینیها و آمریکاییها و تجارت در آفریقا، روشهایی که این دولتها، این قاره را نگاه میکنند و اثرات اقتصادی و سیاسی رقابت ژئواکونومیک پیشرفته بین غرب و شرق را مورد بررسی قرار میدهد. در این مقاله مشاهده میشود که روندهای جاری، اعمال مجدد ساختار تجاری استعماری، تقویت حکومتهای استبدادی و تقویت تمارض میباشد. البته ابعاد پیشروندهای در این مسیر جاری وجود دارند که با هماهنگیها و اقدامات بینالمللی مستحکمتر، ساخته میشوند.
در مقاله میشل کریگان (2016)، بیان میکند که شرق و جنوبشرقی آسیا به شدت از رشد چین بهرهمند شدهاند و در مقایسه با غرب، در حال به دست آوردن قدرت سیاسی و اقتصادی بیشتری هستند. رشد وابستگی متقابل در این منطقه، منجر به تداوم یکپارچگی اقتصادی کشورهای آسهآن+3 شده است. این مقاله تحقیقاتی، عوامل ژئوپولیتیکی که بر این یکپارچگی اثر گذارند، از قبیل تنشهای تاریخی، درگیریهای امنیتی منطقهای، اجتماعی، فرهنگی و تضادهای اقتصادی و همچنین رقابتهای اقتصادی را آنالیز میکند. علاوه بر این، دستورکار استراتژیک بازیگران اصلی، از جمله ایالات متحده، مورد آنالیز قرار میگیرد تا یک استدلال جامع درباره تأثیری که این فاکتورهای ژئوپولیتیکی بر یکپارچگی اقتصادی در آینده خواهند داشت، تهیه و تدوین گردد. این مقاله نتیجهگیری میکند که قاطعیتی که کشورهای آسهآن+3 برای جداسازی مسائل اقتصادی و سیاسی نشان دادهاند، بر یکپارچگی اقتصادی در آینده اجازه رشد و توسعه میدهد، ولی توسط عوامل اجتماعی و فرهنگی از قبیل، امتناع کشورها از اعطای هر گونه حق امتیاز به سایرین محدود میشوند. بهترین گزینه پیشرو برای یکپارچگی اقتصادی، ایجاد یک توافق تجارت آزاد بین کشورهای آسهآن+3 و توسعه مؤسسات موجود میباشد.
لاجرم اقتصاد یکی از مفاهیم شکل دهنده واژه ژئواکونومیک است؛ در واقع ژئواکونومیک دارای سه ضلع است : قدرت، اقتصاد و جغرافیا. برای تبیین درست ژئواکونومیک، آنچه که باید ذکر کرد در رابطه با ترجمه واژههای Geoeconomics، Geoeconomy، Geoeconomical است. واژه Geoeconomy (ژئواکونومی) آنچه که در مباحث و موضوعات برخی اساتید و محققان در ایران به کار میرود، بعضاً کاربرد ناصحیح از واژه ژئواکونومیک است. در واقع مبنای بحث ژئواکونومیک، بر گرفته از بحث ژئوپولیتیک است و چون موضوع رقابت، مسایل اقتصادی میشود مفهوم ژئواکونومیک شکل میگیرد. همان گونه که کاربرد واژه ژئوپولیسی به جای واژه ژئوپولیتیک وجود ندارد لاجرم استعمال ژئواکونومی هم نمیتواند صحیح باشد. در متون انگلیسی و مقالات ترجمه شده در این کتاب واژه ژئواکونومیک معادل کلمه Geoeconomics آمده است. در واقع Geoeconomicsاسم است که برای معرفی یک مبحث زیر مجموعه ژئوپولیتیک آورده میشود. در مقالات ترجمه شده برای این کتاب واژه Geoeconomy دیده نشد و به کار برده نشده بود و آنچه که بود واژه Geoeconomics است، لاجرم معادل آن ژئواکونومیک آورده شده است. و اما واژه Geoeconomical یعنی ژئواکونومیکی و به معنی صرفهجویی است، آنچه که براساس مناطق و جمعیت در عرصه اقتصادی دنبال میشود. همچنین واژه Economics به معنی علم اقتصاد است و واژه Economy به معنی اقتصاد و هزینه میباشد. عنوان کتاب ژئواکونومیک انتخاب شده است که وضعیت اقتصادی- جغرافیایی در جهان را بررسی میکند.
کتاب حاضر در سه بخش تدوین و ترجمه گردیده است. بخش اول بررسی برخی مفاهیم مرتبط با موضوع آورده شده است تا در تحلیل بهتر مطالب کتاب کمک کند. در بخش دوم مقالات مرتبط با موضوع ژئواکونومیک ترجمه شده است. در بخش سوم وضعیت اقتصاد نظام بینالملل بر اساس گزارش بانک جهانی آورده شده است. در حال حاضر در رشته جغرافیای سیاسی در مقاطع ارشد و دکتری، درس اقتصاد سیاسی بینالملل به عنوان یکی از دروس در این مقاطع برای دانشجویان این رشته ارایه گردیده است. به نظر اینجانبان شاید اگر عنوان این درس برای دانشجویان رشته جغرافیای سیاسی و مباحث ژئوپولیتیک به ژئواکونومیک تغییر پیدا کند بهتر باشد. لاجرم این کتاب میتواند برای دانشجویان رشتههای جغرافیای سیاسی، علوم سیاسی و مطالعات منطقهای به عنوان کتاب کمک درسی مفید باشد. در پایان، از خوانندگان، اساتید و دانشجویان محترم، که با راهنماییها و انتقادات خودشان در بهتر شدن مباحث کتاب ما را یاری دهند، سپاسگزار خواهیم بود. به علاوه از خانوادههای عزیزمان که ما را در انجام این پژوهش یاری دادهاند کمال تشکر و قدردانی را داریم. همچنین از جناب آقای دکتر میرزایی، مدیر محترم انتشارات انتخاب برای حسن توجه و دقت نظرشان که در چاپ این کتاب، مبذول داشته اند، کمال تشکر و سپاس را داریم.
پیروز مجتهدزاده- حجت مهکویی
[1]. Disempowerment
[2]. Colonialism
[3]. این یک کار فشرده است که از اهمیت زیادی برخوردار است که نمیتواند به طور کامل مورد رسیدگی قرار گیرد. تجزیهوتحلیلهای عمیقتر در مورد توسعه سیاسی و روابط بینالملل و توسعه سرمایهداری، سیستم اقتصادی جهانی، نامیده میشود، که من میتوانم آن را تجزیهوتحلیل کنم، اما همچنین نیازمند مشارکت سایر محققان و به ویژه، گسترش عمیق بحث سیاسی جدی در سراسر کشور است.
[4]. Slave