امپراتوری عثمانی برخلاف نظر اکثر اندیشمندان حوزه های تاریخی، سیاسی، نظامی، ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، حاکمیتی تهاجمی نبود. در حقیقت دسته هایی متشکل از اقوام مهاجم ساکن در محیط خشن آسیای مرکزی بودند که بعدها به شکل دولتی قبیله ای در پیرامون اروپای مدیترانه ای مستقر، و سپس استراتژی های سیاسی تهاجمی را برای دفاع از قلمرو مساعد تصرفی و تملیکی در پیش گرفتند. مردمان پرتلاش و سرسختی که درگذشته فلسفه زندگی و ساختار هویتی و چالش انگیز آنها در حافظه ی تاریخی ناملایم، و بر بستر جغرافیایی نامناسب شکل گرفته و تداوم یافت، و مقاومت در مقابل محیط و قلمرویی سرکش را به آنها یاد داده بود. در واقع نقش بستن مرز و بومی طغیانگر در حافظه تاریخی گذشته ی آنها که اکنون رستگاری، عافیت طلبی و قدردانی از محیطی سازگار را به آنها یاداوری می کرد. لذا استراتژی های تقابلی آنها با دولت های اروپایی، ایرانی ها و روس ها، نه از جنس چالشی، بلکه در واقع نوعی دفاع از سرزمین درآینده را برای آنها خاطرنشان می کرد. دفاعی که در حقیقت مثمر ثمر واقع نشد، و خیلی زود توسط دولت های اروپایی از غرب، روسیه از شمال و به نحوی ایرانی ها در شرق، از پای در آمد. این خوداگاهی و تجربه تلخ تاریخی و جغرافیایی است که از گذشته تاکنون، درذهنیت (سرزمین نامتعادل تاریخی و مشاجره ای مابین هیتی ها، یونانیان، ایرانیان، رومی ها و عثمانی ها) و با نگرانی مضاعف به همراه ترک ها است. پس نگرش تاریخی نامطلوب، انقباض قلمرویی و نمود پدیداری آن در جغرافیا، و آثار محیطی تاخوشایند ، به همراه تنش های سیاسی اقتصادی مقطعی، بستر و زمینه استراتژی های سیاسی_ جغرافیایی ترکیه برای اکنون و راه آینده است. چالشی که شکل گیری آن نه از سر عافیت طلبی، بلکه بر اساس ترس از امنیتی ناپایدار، ژئوپلیتیکی شکننده، ژئواستراتژی ناهمگون و فرهنگی متکثر و متناقض در منطقه ای نامتوازن در شکل، و در ابعاد محیطی ناآرام که مرتیط با تمام عوامل و عناصر جغرافیایی و انسانی است. بنابراین پرسشی که مطرح می شود این است که آیا رفتارهای تهاجمی چند دهه اخیر ترکیه اقدامی از سر استیصال ژئوپلیتیکی است، یا کوششی در راستای استیلای ژئواستراتژیک می باشد، و بحران ها یا تنش های سیاسی اقتصادی آن ناشی از چیست.
ترکیه ی برآمده از پیکر برانداخته امپراتوری عثمانی، مکان کریدوری راهبردی و دارای اهمیت از جنبه ژئوپلیتیک امنیت، و متناسب با حمل و نقل دریایی و در ابعاد نظامی، سیاسی و اقتصادی بود. این کارکرد بعد از جنگ جهانی اول تحمیلی، و پس از جنگ دوم جهانی براساس قوائد بین الملل و متناسب با استراتژی های سیاسی بلوک غرب بود. مکان استراتژیک شناسایی شده ای که در دل مناطق ژئوپلیتیکی اندک و تحدید شده جنگ سرد قرار داشت. شرایطی که تنگنا و گاه سکون در استراتژی های سیاسی و ژئوپلیتیکی را برای آن در برداشت. اما پس از جنگ سرد، پیگیری استراتژی های سیاسی قدرت چندگانه در سطح جهان بدست بازیگران برجسته نظام بین الملل، در مقابل استراتژی تمرکز بر قدرت یگانه توسط ایالات متحده؛ به تعدد و سر برآوردن مناطق ژئوپلیتیکی جدید، و ضعیف شدن جایگاه ژئوپلیتیکی مکان های با اهمیت گذشته منجر شد. ترکیه یکی از مناطق ژئوپلیتیکی با اهمیت گذشته و تضعیف شده کنونی بود. از دست دادن جایگاه ژئوپلیتیکی با اهمیت گذشته، موجب شکل گیری و ظهور گروهای سیاسی ایدئولوژیک و ملی گرای خفته شد، و کنار رفتن حاکمیت سیاسی لائیک و امنیت محور را تسهیل کرد. گروه و دولت سیاسی ایدولوژیک محور و ملی گرا معمولا خویشتن را مقدس و در مرکز عالم آرمانی تعریف نموده، و خود را نماینده جامعه و ملت متکثر در عقاید، مذهب، نژاد، قومیت و حامی(در عمل نافی) حقوق جمع می بیند. دولت میراث دار ژئوپلیتیکی ضعیف و شکننده، ایدئولوژیک مآب، و سودجوی ابزاری از مذهب در ترکیه که در اصل نماینده فرد، دسته و یا گروه سیاسی می باشد، نیز اینگونه است. واحد سیاسی که تقریبا فاقد ظرفیت ژئوپلیتیکی و برد سیاسی است. کشوری که با استراتژی های سیاسی و گاه جغرافیا محورخود در ارتباط با واحدهای سیاسی سرزمینی رقیب (ایران، اسرائیل و به نوعی عربستان) و موثر در منطقه خاورمیانه، و در اروپا و جنوب غرب سرزمین خود بویژه یونان و قبرس، و حتی در شمال(لیبی) آفریقا، که گاه و بیگاه در نبردی تقابلی، دیپلماسی مبهم و دوگانه، تسامحی ناآگاهانه، و طرفداری از (بطور خاص فلسطین) حقوق مظلوم با استفاده از سیاستی متناقض و غیر حرفه ای است. لذا کشور دارای ظرفیت نامتعادل در منابع منافع محور، فناوری ضعیف، اقتصادی وابسته، ژئوپلیتیکی شکننده، و ژئواستراتژی انقباضی، نمی تواند بازیگر موثر در میدان بازی( خاورمیانه) قدرت های منطقه ای و جهانی باشد. در پیش گرفتن استراتژی سیاسی نامعقول، متناقض و غیر حرفه ای به همراه ژئوپلیتیکی شکننده، و در ارتباط با قدرت های رقیب منظقه ژئوپلیتیک بحرانی خاورمیانه، و قدرت های ژئواستراتژیک جهانی، به طور خاص فدراسیون روسیه و ایالات متحد، و با چالش های مقطعی و مکرر سیاسی در بعد تقابل، مسامحه و دیپلماسی با واحدهای سیاسی و بازیگر موثر منطقه ای و جهانی؛ و در مقاطع زمانی به نفع یک یا چند واحد سیاسی، به دور از منطق سیاسی منافع بوده، و تضعیف سیاسی ژئوپلیتیکی مضاعف در یک دوره زمانی را برای آن به دنبال خواهد داشت. ضعف ژئوپلیتیکی این کشور در دریای (ساحل جنوبی اروپا) مدیترانه، بویژه دریای سرزمینی جنوب غرب و مرتبط با یونان و قبرس، و قلمروی سرزمینی مشترک با سوریه و عراق و عمدتا با نیروهای( اکراد، اقلیت مذهبی، فرقه های داخلی) تقابل جوی، دخالت نظامی در خارج از مرزها، و حمایت از گروههای پیکارجوی خارجی؛ با اندیشه ایدئولوژیک و ملی گرای این کشور تناسب نداشته، و با استراتژی های سیاسی و جغرافیا پایه آن هماهنگ نیست. این موضوع با اقتصاد شکننده و حمایت کننده سیاست های داخلی و استراتژی های سیاسی خارجی آن نیز همخوانی ندارد. پس استفاده از استراتژی های سیاسی جغرافیایی مقطعه ای و کوتاه مدت و گاهی تاکتیکی در ارتباط با ایران و کمک خواستن برای شکست کودتای داخلی و تنش های ژئوپلیتیکی در مرزهایش با عراق و سوریه، و سپس فعال کردن منطقه بحرانی قفقاز علیه ایران؛ حمایت از فلسطین برای فشار سیاسی ژئوپلیتیکی برآمریکا و سپس چرخش به سمت اسرائیل برای کاستن از فشار اقتصادی و تورمی؛ حمایت سیاسی ژئوپلیتیکی از قطر و حقوق بشری از قتل( افشا و سپس مسامحه قرار دادن آن) قاشقچی، و سپس چرخش به سمت عربستان( سرانجام نزدیکی قطر به ایران) برای استفاده از مزایای اقتصادی، تنش با قدرت های اروپایی در دریای مدیترانه و تفابل با یونان، و سپس چرخش به سمت اتحادیه اروپا، در چنین زمان کوتاهی؛ خارج از جایگاه، وزن، ادعا، منطق ژئوپلیتیکی و عقل سیاسی است. مسئله ای که در آینده ژئوپلیتیک آن را شکننده تر، و بحران سیاسی اقتصادی این کشور را عمیق تر خواهد کرد. از طرفی دیگر، پناه بردن به مولفه های اشتراکات نژادی، زبانی و مذهبی در قلمرویی متشکل از واحدهای سیاسی متکثر در عقاید سیاسی، اقتصادی، نظامی و در دسته بندی های منطقه ای و تحت نفوذ قدرت های جهانی در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی، و بازیگری نامتعادل در خاورمیانه بحرانی برای دستیابی به امنیت، رفع ژئوپلیتیک شکننده، فشاراقتصادی و تورم داخلی، و تنش سیاسی برون مرزی، که متکی بر استراتژی سیاسی و جغرافیایی خیالی و وهم آلود باشد، و استفاده از یک ایدئولوژی تست شده و ناکارامد، و ملی گرای احساسی چند سده اخیر، چیزی جز هل دادن واحد سیاسی سرزمینی ترکیه به بحران های سیاسی و پرتگاه ژئوپلیتیکی خودانگیخته نیست. از این رو درک و فهم منطقی و درست از سیاست منطقه و تحولات جهانی در مقاطع زمانی و گذار ژئوپلیتیکی، و ثبات ژئوپلیتیکی در حوزه های ژئواستراتژیک، شکنندگی ژئوپلیتیکی را به فرصت، و محدود شدن زمان بحران های سیاسی اجتماعی را به دنبال دارد. از طرفی دیگر استفاده ابزاری از استراتژی های سیاسی ایدئولوژیک و ملی گرای کهنه و ناکارآمد که درگذشته ناکارآمدی خود را اثبات کرده اند؛ و در دوره فراپست مدرن قرن بیست و یکم، تقریبا جایگاهی برای آن متصور نیست و محکوم به شکست می باشد، خارج از منطق ژئوپلیتیک و عقل سلیم سیاسی است. امری که حاکمان واحدهای سیاسی در قلمرو سرزمینی جهان سوم، علرغم ناکارامدی آن به نفع منافع ملی، همچنان بر آن پافشاری می ورزند. ازاین رو اصرار ترکیه بر استراتژی های سیاسی جغرافیایی سه دهه اخیر، و پیگیری سیاست مهار ناامنی ژئوپلیتیکی در مرزهای چالش محورخود، با استفاده از نیروی نظامی تهاجمی و سیاست های مداخله جویانه، چیزی جز تضعیف اقتصادی، مدنی، سیاسی و فرهنگی در بر نخواهد داشت؛ و تنها دستاورد آن شکلی از تجربه کشورهای مشابه که تعداد آنها کم هم نیست، است. دستمایه ای که چند دهه دستاورد توسعه مدنی جامعه ترکیه را از بین خواهد برد. لذا پافشاری براستراتژی های سیاسی ناکارامد در مکان های ژئوپلیتیکی آسیب پذیر شمال، شرق، جنوب غرب و جنوب شرق کشور، و توسل به تنش های سیاسی در هماورد با منطقه خاورمیانه، دریای مدیترانه و شمال آفریقا؛ برای مهار ژئوپلیتیک شکننده خود، و خروج از بحران اقتصادی، و مشروعیت حاکمیت سیاسی تحت فشار داخلی، با اتکا به اندیشه ای مذهبی و نگاه ابزارگونه به آن، و ملی گرایی کهنه و تقریبا منسوخ شده، ترکیه را به امنیت، ثبات و توسعه سیاسی، و خروج از ژئوپلیتیکی بحرانی رهنمود نخواهد کرد. بنابراین راه برون رفت ترکیه از این مسائل، مجموعه ای از دیپلماسی فعال صلح، و سیاست بی طرفی است، که با اتکا به آن می تواند به دنبال حفظ سرزمین، امنیت، تغییر ژئوپلیتیک شکننده مخاطره ای در ابعاد سرزمینی و مرزی، و ثبات ژئوپلیتیکی، با یک سیاست معقول و استراتژی حساب شده باشد. موضوعی که این کشور می تواند با استفاده از مزیت ژئوپلیتیکی همسایگان، و کمک از یک دیپلماسی عملیاتی، و دوری از تقابل سیاسی، و برخورد نظامی، ضعف ژئوپلیتیکی و آشفتگی سیاسی اقتصادی خود را جبران کند. پس اعتماد به پشتیبانی از هویتی قبیله ای و فلسفه ای شکل گرفته در فرایند تاریخی پر فراز و نشیب، نامتعادل، نامتوازن و بر بستر جغرافیایی تسخیری، و نقش بسته بر ذهن و در دسترس قومی که در واقع زبان گویای آن شمشیر بوده و هست، نمی تواند تامین کننده منافع ملی ترکیه باشد. اما تحولات واحد سیاسی و نسبتا مردم سالار آن، به همراه توسعه همه جانبه در نیمه دوم قرن بیستم، که توانایی و ظرفیت این را داشت که ترکیه را درگروه کشورهای مدرن قرار دهد، با استراتژی ها و اقدامات سیاسی دولت تک حزبی، خودکامه و دیکتاتور مآب آن در قرن بیست و یکم بی اثر شد. همچنانکه قلمرو و محیط مساعدی از جهان اسلام که می توانست به واسطه هجواری جغرافیایی با اروپا، و الهام از سیاست و دمکراسی سودمند آن، پایه و الگویی از توسعه سیاسی، مدنی و مردم سالاری برای جوامع اسلامی معتدل، و مهاری برای اسلام سیاسی افراطی باشد؛ به یکباره تفکری ایدئولوژیک، مسموم و ناکارامد برآن مستولی گشت، و این ویژگی کارامد را از آن گرفت. در واقع اندیشه و موقعیتی مناسب در جهان اسلام که می رفت ابتدا در جامعه این کشور مثمرثمر باشد، و به چشم اندازی برای تغییر و تحول در ملل منطقه مبدل شود، ناگهان با شکل گیری حاکمیت سیاسی مذهب محور، و با اقدامات حزب و احزاب تندروی اسلامی آن بی نتیجه، و مایه یاس و ناامیدی بانیان اصلاحات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی در جهان اسلام ، و به تلاشی ناکام برای ثابت سازی مردم سالاری و آزادی بدل شد.