تکوین ملیت های قوم پایه و مبتنی بر مکان های جغرافیایی، کمابیش تحت تاثیر اتحاد، روایی در فرهنگ، اندیشه و فلسفه ای ایجابی است. چنین جغرافیایی میسر و اقوامی با فرهنگ پیشتاز که تسهیل کننده در ارتباطات اندیشه ای هستند، گامی در جهت توسعه مدنیت است. همراهی عناصر مربوطه به اجماع اقوام، و سرانجام به شکل گیری اجتماعات متکثر و اهمیت پیدا کردن بعضی از مکان های موثر در پیشروی مدنی است. پس جمع گرایی اقوام تقریبا همگن و نزدیک فرهنگی همراه با جغرافیایی انعطاف پذیر، شکلی از پویایی و باروری مدنی است. اما دست یابی به الگویی در راستای پارادایمی از تکثر فرهنگی همگام، و به روز ساختن و همپوش با شکل گیری حوزه ای ژئواستراتژیک، مطابق با تداوم مدنی است. ایجاد جامعه ای پویا و کارآمد بوسیله اندیشه ی فلسقه ای کاربردی، و به همراه مکان های جغرافیایی با اهمیت در موقعیت، منابع و تخصص انسانی، محرک پیگیری استراتژی معقول است. در اینجا استراتژی دانش پایه جان و روان جغرافیا، اندیشه، سیاست و قدرت است. پس این فرایندی از روایی و دستیابی به مکانی به روز و بازتولید کننده ای است که می تواند همراه با جامعه ای متکثر در اجتماعات فرهنگی، کارآمدی خود را نشان دهد. جامعه و اجتماع متکثر در فرهنگ به نسبت دارای محیطی وسیع و مرتبط با ژئواستراتژی می باشد که معمولا قدرت آفرین است. این معقوله اثرگذار در امنیت توسعه پایه، و مشتمل برکارآیی بالاتر از منطقه ژئوپلیتیکی می باشد، و لزوما هم استوار بر جغرافیا و متکی به دستیابی به فرهنگی دینامیک است، و در دوران کنونی عامل آموزش و پرورش در آن کارآمدتر می باشد. لذا در دوره ای که مکان، تعلقات محیطی و فضای سیاسی_جغرافیایی دارای پیچیدگی و اهمیت بیشتر می باشد، دستیابی به آن هم مشکلتر است. از این رو بیشترین هزینه نظامی، سیاسی، اقتصادی و انسانی در این دوران نیز به سبب جایگاه چندگانه منابع، موقعیت، معنویت، زیستگاه و هویت که در پایداری وجودی انسان و مجزا بودن از دیگران دارای اهمیت می باشد؛ برجسته در دسترسی به ارزش یا ارزش های مکانی مرتبط با ملل یا اقوام تاثیرگذار است. مکان هایی که تقابل چند وجهی، کارکرد متفاوت، تضاد، روایی و پتانسیل های نهفته در جغرافیایی مشتمل بر فرایند زمانی از ارزش های بارز آن بوده، و تشکل تاریخ ژئوپلیتیک منطقه ای و ژئواستراتژی شکل عالی آن است. روندی که از دوران کلاسیک تا مدرن اجتماعات، جوامع انسانی و ملل جهانی را در برگرفته، و در تقابلی تاریخی جغرافیایی همچنان ادامه دار خواهد بود. اجتماعات و جوامع تاریخی جغرافیایی ایرانی نیز دورنمایه ای براین فائده است. ترازی که فرایند تاریخی و بخش اعظمی از دوره زمانی آن متضمن بر ناترازی قدرت، جفرافیایی تکه پاره و فرهنگی مخدوش است. شکلی از پیچیدگی فرهنگ که علیرغم انشقاقی بودن بواسطه ایدئولوژی، مذهب، دنیا پنداری و شمه ای از روحانی محوری؛ ولی استوار و محکم در اشتراکات پایه ای مدنی در فلاتی فرهنگی جغرافیایی است. اما سوال اساسی این است که ایرانیان برای خروج از شکست تاریخی ناشی از انقباض حوزه ژئواستراتژیک که باعث بحران سیاسی ژئوپلیتیکی چند قرن اخیر، و همچنین نحت تاثیر القائات فرهنگی قوم بیگانه، یا ناآگاهی ناشی از تضاد و انقطاعی تاریخی بوده اند، چگونه استراتژی سیاسی جغرافیایی متناسب با منابع، منافع و فرهنگ سازی آنها می باشد.
سرزمین جفراقیایی انسانی ایران مشتمل بر تاریخی استوار و طولانی بر بستر حوزه ای ژئواستراتژیک در مدنیت ممتد، اما فرایندی در گسست کوتاه زمانی است. رویکرد انسان ایرانی همراه با اندیشه ای فلسفی، سنن بومی و فرهنگی، پایه های این مدنیت است. در اینجا رویکرد استراتژیک به نهاد محیط کوهستان و مدنیت در دشت با تکیه گاه سیاسی چند قومی، مکمل این اندیشه بوده است. اما تنوع در محیط جغرافیایی و عدم تعادل اقلیمی و ناترازی در پخش جمعیت در قلمرو سرزمینی، در انشقاق محیطی، قومیت های همگن و تکثر فرهنگی آنها موثر بوده است. این ها از عناصر مهم در مقاطع تاریخی می باشد که گاها در دوره های ضعف نظامی سیاسی به مهجوری اجتماعی، مفارقت سرزمینی و منجر به زوال ثبات سیاسی هزار ساله آن شده، و حتی گسست حوزه ژئواستراتژیک آن را باعث شده است. اتکا به حوزه دشت ها برای توسعه تمدن و موضع تدافعی کوهستان، از نقاط ضعف و قدرت استراتژی سیاسی ایرانی در دوره کلاسیک است. عدم توجه به ایجاد استحکامات دفاعی استوار در حوزه مدنی دشت ها، اطمینان از عقبه کوهستان و اتکا به استراتژی سرحدات و تهاجمات برون مرزی برای جبران آن، از عوامل ناتوانی در استراتژی واحد، و توسل به ترکیبی از راهبردها بود، که نهایتا منجر به چیرگی تاکتیک نظامی اقوام شبه جزیره و گسست حوزه ژئواستراتژیک تاریخی ایران شد. این عناصر در دوره های بعد به ساختارهای سازمندی در دست اقوام آسیای مرکزی، مغول و عثمانی تبدیل، و به گسستگی بیشتر قلمرو سرزمینی کشور کمک کرد. همین سازه ها به همراه عدم توفیق در فن آوری های دوران مدرن، به تداوم ناپایداری ژئوپلیتیکی، پایداری امنیت تحمیلی، بحران های سیاسی بیشمار، و به آرمانی برای دستیابی به حوزه ای ژئواستراتژیک تبدیل شده است. اتکا به حوزه هایی از قفقاز کوهستانی تا هندوکوش که امنیت دشت های مدنی از میان رودان تا خراسان بزرگ را حمایت می کرد، برگرقته از استراتژی کلاسیکی بود که متکی به قدرت نظامی تهاجم محور و نتیجه آن ثبات سیاسی هزاره ایران بود. عدم چینش استحکامات مناسب پدافندی و اتکا به تهاجم تاکتیکی در سرحدات، و اعتماد به پشتیبانی بیش از حد درعقبه کوهستان و عمق دفاعی سرزمین شرقی منقطع با حوزه سیاسی در غرب، به ناتوانی در جبران ضعف استراتژی تدافعی در دشت ها مدنی کمک فراوان کرد. شکست امپراتوری در حوزه ژئواستراتژیک ایرانی، و یا تنگا در مقاطعی از تاریخ، ناشی از انشقاق جغرافیایی مابین حوزه مدنی در غرب کشور با عمق ژئواستراتژیک شرقی آن بود. بطوریکه کوهستان زاگرس نیز در بسیاری از نقاط به علت عمق کم جغرافیایی _ راهبردی، ناتوان از جبران ضعف استراتژیک بود. بنابراین عواملی که در سه دوره بوسیله اقوامی از شبه جزیره، آسیای مرکزی، مغولستان و در دوران مدرن بوسیله استعمار از جنوب و شمال به گسستگی سرزمینی ایران کمک کرد؛ در موارد پنج گانه ضعف در سیاست های جغرافیا پایه و مبتنی بر چینش نامناسب تدافعی در حوزه مدنی به دلیل عدم پویایی در استراتژی ها و رویگردانی در بخش فنی متداوم؛ ناکارآمدی سیستم و واحد سیاسی را در پی داشت. در دوره میانی تاریخ ایران، حاکمیت های سیاسی سرزمینی بواسطه حفظ قدرت، به ایدئولوژی و مذهب سیاسی برای جبران ضعف قدرت ناشی از انشقاق جغرافیایی و انحطاط حوزه ژئواستراتژیک روی آوردند. این استراتژی ها ناشی از ناآگاهی و ناتوانی در کنترل فلات جغرافیایی فرهنگی ایرانی در محیطی از میان رودان تا هندوکش بود. در دوره مدرن و کنونی نیز حاکمیت سرزمینی ایران همین راهبردهای های سیاسی و جغرافیایی را در خارج از مرزها، اما در محیطی متناقض با فلسقه وجودی و ماهیت قلمرو سرزمینی و ملی ایرانی، برای جبران ضعف در حوزه ژئواستراتژیک تاریخی از دست رفته جستجو می کند. اتکا به ایدئولوژی و مذهبی محدود در جنوب غرب آسیا، و حفره های قومی مذهبی کوچک آن در خاورمیانه که با ژئوپلیتیکی بحرانی زاده شده؛ به جای فلات فرهنگی وسیعی از میان رودان تا هندوکش؛ پیگیری سیاست اختلاف و تضاد مذهبی و دسترسی به مکان هایی با بار ژئواستراتژیک اما با هزینه های گران است. دسترسی به غرب شامات و جنوب شرق مدیترانه با بازیگران منطقه ای متکثر در ژئوپلیتیک منابع و تعصب مذهبی نژادی؛ اتکا به راهبرد نامعقول برون مرزی با هزیته هایی سرسام آور خارجی و تنگنای داخلی است. بنابراین عدم توجه به مشکل تاریخی جغرافیایی کشور با ژئوپلیتیکی تشنج آلود و حوزه ژئواستراتژیکی گسسته؛ و به جای آن اتکا به ایدئولوژی با بار مذهبی تحدید شده، و پیگیری استراتژی سیاسی چند وجهی و نامتوازن،؛ منجر به انسداد ژئوپلیتیکی، سیاسی، سرزمینی و محدودیت جامعه در داخل و سطح بین الملل شده است. این شرایط نمایانگر دوگانگی در سیاست و استراتژی می باشد که قدرت و حوزه نفوذ را در دسترسی به مکان های ژئواستراتژیک پراکنده منطقه ای جستجو کرده، و تلاش برای رسیدن به حوزه ای ژئواستراتژیک با حمایت قدرت نظامی و پشتیبانی ایدئولوژیک است،؛ در حالیکه در بهترین حالت بازخورد آن حفره های امنیتی سیاسی با هزینه های مضاعف و ژئوپلیتیکی ناتراز در منطقه ای بحرانی خواهد بود. این برآیندی از تناقض در سیاست و ناتوانی در کاربردی کردن استراتژی های جغرافیا پایه است که نتیجه آن بحران ژئوپلیتیکی مضاعف و پایدار خواهد بود. بنابراین پیگیری استرتژی سیاسی دوگانه ی متکی به ایدئولوی مذهبی محدود در جغرافیایی پراکنده با تکثر ادیان، ژئوپلیتیک منابع، فرهنگ ترکیبی و اقوامی با نژادهای متعصب، تاکید بر ناآگاهی و عدم شناخت محیط منطقه، خودشیفتگی در سیاست، بحران خودانگیخته داخلی یا تحمیلی بین المللی است. در این جا باید استعاره کرد که در دوران کلاسیک، ایران، چین و رم سه منطقه ژئوپلیتیکی امنیت با حلقه های به هم پیوسته ای از شرق تا غرب عالم آن زمان را با حوزه های ژئواستراتژیک محدود شکل داده بودند که درآغاز تاریخ باستان قرن ها به خوبی کار می کرد. اما با گسست این حلقه های ژئوپلیتیکی امنیت توسط اقوام مهاجم مغول در شکست امپراتوری چین، اقوام شبه جزیره حجاز در تقابل با امپراتوری ایران و بربرهای اروپای شمالی در مواجه با امپراتوری رم؛ به همراه برداشتی ابزاری از مذاهب روحانی؛ بحران ژئوپلیتیکی هزار ساله ای از ناامنی و سرانجام مکمل آن استعمار مدرن را بوجود آوردند. به دنبال آن حلقه های ژئوپلیتیک امنیتی از اوراسیا تا آمریکای شمالی با دسترسی و دستیابی به حوزه های ژئواستراتژیک وسیع، و همراه با مناطق ژئوپلیتیکی پرتنش، ناامن و خونین در حاشیه بوجود آمد. فرایندی که همچنان جنگ، تضاد و محیط تنش آلود ثمره آن است. این تضادها و بحران های ژئوپلیتیکی دامنه دار و سیاست های تاکتیکی بی شمار، همچنان بر بخش های وسیعی از حاشیه استعمار زده و استثمار شده فعال است. در این باره ژئوپلیتیک خاص در منابع و موقعیت جغرافیایی منحصربفرد اما بغرنج در ثبات سیاسی و امنیت، ارمغان چند سده گسست ژئواستراتژیکی موثر در قدرت، و ناتوانی استراتژی ایرانی است. شرایطی که از پایان دوران کلاسیک تا مدرن کنونی، گریبانگیر ایران است. بنابراین ایرانیان بایستی با یک استراتژی رایشگر و با عفب نشینی از مکان های ژئواستراتژیک پرتنش جنوب شرق مدیترانه، و تنها اکتفا به حفره های امنیتی و سیاسی این مکانهای استراتژیک، به ژئوپلیتیک بحرانی آن که حتی در دوران باستان بصورت تاکنیکی و اکنون در دورهان مدرن به صورت راهبردی و با اصطکاک زیاد در قسمت هایی از شامات و فلسطین با هزینه های گران نطامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی همراه و گریبان گیرآن بوده اند پایان دهند. این برآیندی از یک استراتژی سیاسی و جغرافیا محور معقول در آینده خواهد بود. لذا توجه به سیاست، جغرافیا، منافع، الگوی جمعیتی و شرایط اقلیمی که جغرافیای سیاسی آن را حمایت کرده، و به ژئوپلیتیک عملگرایانه مجهز باشد؛ و استراتژی که متناسب با توانایی کشور باشد و آن را پوشش بدهد، و مسیر را برای دسترسی به یک منطقه ژئوپلیتیکی هموار، و دستیابی به حوزه ژئواستراتژیک تاریخی را تسهیل کند مسئله ای عملی بوده، و ثبات سیاسی که پایه توسعه تمدن است را تثبیت خواهد کرد. از این رو در پیش گرفتن و موفقیت در همچنین استراتژی ابتدا مستلزم بازنگری در اندیشه های اختلاتی، جدایی از ایدئولوژی های انکساری و رجوع به جامعه متکثر در عقاید و خواسته ها و عقب نشینی از منطقه ژئوپلیتیکی تاریخی بحرانی است. پس با بازگشت به حوزه ژئواستراتژیک فلات جغرافیایی و فرهتگی ایران باستان از میان رودان تا هندوکش و با ترکیبی از استراتژی های متنوع و کارآمد، و توجه به دیپلماسی مدرن در جهت دستیابی به امنیت و تجارت جهانی، و دسترسی تاکتیکی به حفره های امنیتی در جنوب شرق مدیترانه، می توان ضعف در حوزه امنیت و ؤئواستراتژی تاریخی حمایت کننده تجارت را برطرف کرد. بنابراین از این ره یافت و پراهمیت تر از آن، دسترسی و دست بابی به حلقه های ژئوپلیتیک امنیتی از چین تا اروپا و اتصال آن به آمریکای شمالی، به همراه ژئوپلیتیک امنیتی از فدراسیون روسیه، اروپا تا ایالات متحده بر پایه تجارت و امنیت؛ دسترسی ژئواستراتژیک ایرانی را تثبیت کرده، و امنیت پایدار جهانی را مستحکم خواهد کرد. دیپلماسی مذهبی_فرهنگی تسامح در جنوب و قومیتی در شمال عراق؛ قومیتی، فرهنگی، تاریخی در ترکیه، فرهنگی، تاریخی، قومیتی در قفقاز و آسیای مرکزی، قومیتی، فرهنگی، تاریخی در شرق تا مرزهای چین و پاکستان و دریایی تجارت محور در جنوب که مبتنی بر تمدن تاریخی و جغرافیایی انتزاعی باشد، استراتژی کاربردی و حمایت کننده سیاست منطقه ای و منطقی ایرانی است. بنابراین برای موفقیت در این راهبرد سیاسی جغرافیایی، هدایت انبوه مهاجرین از افغانستان به بین النهرین در ارتباط با تجارت اماکن مذهبی، انتقال جمعیت متمرکز مرکزی کشور با مصرف انبوه زیستی ناپایدار به مناطق شمال غربی و ایجاد زیر ساخت های تجاری در مسیر جاده ابریشم، ایجاد زیر ساخت ها برای انتقال جمعیت کلان شهرها به مناطق ساحلی، ایجاد زیر ساخت ها برای ارتباطات تجاری و فرهنگی تاجیکستان با مرکز و دریای جنوبی ایران و ایجاد کریدور و بندر دریایی در جنوب به افغانستان، به همراه توسعه کمی جمعیت در داخل؛ تکمیل کننده حوزه ژئواستراتژیک ایرانی با یک راهبرد معقول فرهنگی و جغرافیایی مجازی است. از این رو تشکل حوزه ژئواستراتژیک ایرانی با توجه به فرهنگ تاریخی از میانرودان تا هندوکش که مشتمل بر عراق، ایران، افغانستان تا تاجیکستان؛ اتصال حلقه های ژئوپلیتیکی است که اسلام سیاسی واپسگرا را تعدیل، حوزه ای تمدنی را در توسعه هماهنگ، تنش در نواحی اطراف را کم، قدرت بازدارندگی و توازن قوا را پایدار، توسعه تمدنی را متداوم و بنیادگرایی مذهبی را ناکارآمد خواهد کرد. پس این خروج از فرایندی مبتنی بر اندیشه های تک بعدی و رکودی و تعصب نامتعادل مذهبی قومی بازدارنده توسعه مدنی و مهار کننده جنگ، دیکتاتوری، امنیت تحمیلی و تحجر گروهی حزبی است؛ و یقیقا در جغرافیایی با محیط های مساعد و حتی نامناسب به خوبی کار خواهد کرد. این فرمی از برون رفت تاریخی طولانی در ژئواستراتژی گسسته، ژئوپلیتیک منطقه ای تنش آلود و گرفتاری مدنی که به واقع زمان عملگرایی درآن فرا رسیده می باشد، و قادر است به یاری گونه ای از اندیشه ای فراگیر، اسطوره هایی واقعی و ادیانی پیشرو در جغرافیایی مدیریت شده؛ آریه هایی از خروج از اذهان مشوش، جنگ های بی پایان، ژئوپلیتیک ناتراز، سیاست های متناقض، تضادهای اجتماعی، خودشیفتگی قومی_ مذهبی، مهجوری جغرافیایی، امنیت تحمیلی و تمامیت خواهی نامعقول تاریخی ملی سرزمینی را از بند ناهمایون دنیای خلع گونه سنت، ژئوپلیتیک و مدرنیسم تصنعی ایرانی رها کند.