چین در دوره باستان و علیرغم توسعه تمدنی چند هزار ساله، هیچوقت نتوانست به حوزه ای ژئواستراتژیک دست پیدا کند. عدم دسترسی به عوامل و عناصر جغرافیایی ترکیبی و اثرگذار در ژئوپلیتیک عام و مکمل یک حوزه ژئواستراتژیک، کنشگر مطرح در این زمینه بود. حتی تصوری رویا گونه از حوزه ای ژئواستراتژیک، بدلیل وجود اقیانوسی وسیع، صحاری بزرگ و خشک و نیرویی موثر(ایران) در سرزمین های غربی، کم و بیش در مخیله و افکار آنها وجود نداشت. تلاش مضاعف سیاسی برای اتحاد امپراطوری، در نهایت برآیند آن دستیابی به منطقه ای ژئوپلیتیکی بود. منطقه ای انحصاری، منزوی و ایستا که تقریبا کسی را قدرت و یارای نفوذ درآن نبود. معقوله ای که با وجود داشتن ضعف در حوزه جغرافیا و استراتژی های ماخذه ازآن، موثر در حفظ توسعه و تداوم تمدنی بود. استحکام و استوار بودن این چنین منطقه ای ژئوپلیتیکی و عدم انعطاف درآن، گاها شکنندگی را نیز موجب می گشت. ولی برخلاف حوزه های ژئواستراتژیک فراگیر که معمولا در صورت پذیری مجدد با مشکل مواجه می شوند، اما مناطق ژئوپلیتیکی در بازسازی و ترمیم دگربار سریع و کارآمدتر هستند. چین ژئوپلیتیکی نمونه بارزی از این خود ترمیمی بر بستر جغرافیایی منحصربفرد است. تعادل و نزدیکی در اندیشه، مذهب، زبان، رسوم فرهنگی و ترکیب نژادی متناسب که پشتیبان تاریخی مشترک و جغرافیای محیطی بومی نیز آن را تقویت می کند، تفریبا از عوامل خود ترمیمی ژئوپلیتیک چینی است. ولی منطقه ژئوپلیتیکی ایستا همانند حکومت انعطاف ناپذیرتنها در زمان های گذشته که ارتباطات حداقلی و جامعه ناآگاه بود کارآمدی داشته و شامل زمان طولانی تر می شد. درحالیکه توسعه فن آوری اطلاعات که نزدیکی جغرافیایی را بوجود می آورد و در فرایندی تمدن را جهانی می کند، در افکار و اندیشه متضاد با تمامیت خواهی و انقباض جغرافیایی است. چین از نمونه های این چنین مناطقی است که در دوره جهانی شدن افکار و ظهور جغرافیایی وسیع، به دنبال ژئوپلیتیکی بسته در داخل و حوزه ژئواستراتژیک فراگیر(ایران هم چنین استراتژی را دنبال می کند) در خارج است. استراتژی که این کشور به دنبال تثبیت آن در مناطق ژئوپلیتیکی هم شکل و حوزه های سیاسی همانند بخصوص در غرب آسیا یا خاورمیانه نیز است. دستمایه ای که ایالات متحده در یک استراتژی حساب شده و با استفاده از حوزه های ژئواستراتزیک در دسترس، درصدد مدیریت و به چالش کشیدن چین در سمت و سوی منافع خود و هم پیمانان، و مناطق ژئوپلیتیکی همسوی آن است. جستاری که ایران نیز از اجزا قائده ی استراتژیک آن است. بنابراین متناسب با موضوع و متن مقدماتی، سوالی که مطرح می شود این است که آیا چین در جدالی نابرابر با غرب به دنبال حوزه ای ژئواستراتژیک بر پایه راهبردی رویایی و غیر قابل دسترس است، یا در یک استراتژی معنادار و تقریبا هماهنگ با ایالات متحده در قبال دستیابی و دسترسی محدود و کنترل شده به منابع و موقعیت جغرافیایی راهبردی، تنها با تاکتیک هایی انحرافی و توسل به سیاست هایی دوگانه و دوپهلو در قبال دوستان منطقه ای، تدوام منافع ژئوپلیتیکی خویش و اشتراک گذاری سلسله مراتبی قدرت و مزیت با دیگر بازیگران جهانی را دنبال می کند.
بیش از چند قرن است که غرب به رهبری قدرت های کلاسیک اسپانیا، پرتغال، بریتانیا و اکنون ایالات متحده، بربخش اعظمی ازحوزه های ژئواستراتژیک جهانی تسلط دارد. این حوزه های ژئواستراتژیک در برگیرنده و پشتیبان مناطق ژئوپلیتیکی موثر در منابع، موقعیت و نیروی انسانی متخصص هستند. چالش در مناطق ژئوپلیتیکی موثر، همیشه به تضاد منابع منافع محور و سرانجام نزاع قدرت ها و عکس آن به همکاری نیز منجر شده است. بخش بزرگی از این هماورد در داخل حوزه های ژئواستراتژیک رخ می دهد. ولی مناطق ژئوپلیتیکی و حوزه ژئواستراتژیک قاره ای خارج از حوزه غربی که عمدتا در دسترس قدرتی منطقه ای و متمایل به فرامنطقه است گاها نیز در تضادها موثر بوده اند. اما تقریبا همیشه هدف در استراتژی ژئوپلیتیکی، ولی در عمل دسترسی به تاکتیک سیاسی، از جمله رفتارهای سرزده از قدرتی ژئوپلیتیکی است. برآیند این نوع رفتار سیاسی بخصوص در قدرت های ژئوپلیتیکی؛ غالبا واگذاری امتیاز استراتژیک، و اخذ مزیتی تاکتیکی است. این چنین کنش سیاسی معمولا به کنارنهادن و دست کشیدن از حوزه نفوذ جغرافیای راهبردی به نفع پایداری سیستم، حاکمیت سیاسی و دسترسی به منابع و منافع آنی در تفابلی استراتژیک گونه ولی در اجرا تاکتیکی انکساری با قدرت ژئواستراتژیک است، که همواره هم خودخواسته یا از روی اجبار به مناطق ژئوپلیتیکی و واحدهای سیاسی پایین دست و همسو نیز تسری داده می شود. ماحصل آن نیز در فرایندی سیاسی اندیشه ای و با پشتیبانی از تصمیمی خودکامه برای تداوم دولتی تمامیت خواه، فرمایشی، توتالیته، دیکتاتور؛ و با اقتصاد دستوری، متحول وابسته، اشتراکی پویا و ضعیف تحریم شده است، که سرانجام آثارآن نیزمتناسب با قدرت واحد سیاسی، به طور نسبی از ناتوان تا موثر متغییر بوده، و پیامدهای آن در جغرافیایی با قدرت نظامی محزون، ملی ناکارآمد، و امنیتی شکننده در فضای سیاسی داخلی نمود پیدا می کند. عناصری که کم و بیش در واحدهای سیاسی ضعیف تا قدرتمند ولی تحت ناثیر منطقه ی ژئوپلیتیکی ناکارآمد و ایستای خودانگیخته یا تحمیلی با اثربخشی جغرافیایی ناملایم که معمولا نیز دراجتماعی محدود و جامعه ای بسته دیده می شود. جدال های ژئواستراتژیک ایالات متحده با چین ژئوپلیتیکی و واکنش های تاکتیکی تقابل گونه به آن از طرف پکن با هدف دسترسی به مزیتی منطقه ای و ماورا سرزمینی، و سیاست دوگانه فضایی در قبال دوستان، و دو پهلوی جهانی حاکمیت سیاسی این کشور نیز در امتداد چنین معقوله ای است. عموما هم نمود بیرونی که در تصمیم سیاسی عملی آن صورت می پذیرد نیز در دیدار سران و سپس در شکلی عملیاتی به اوج خود میرسد. دیدار اخیر بایدن و پینگ و دینامیسم تاکتیکی مبتنی بر ژئوپلیتیک در شبه جزیره کره، جزیره تایوان، جنوب شرق آسیا و خاورمیانه در تقابل یا همکاری با ایالات متحده برای دسترسی به مزیتی ژئواستراتژیک که در واقع بستر حمایت کننده ی سیاست های ژئواکنومی چینی می باشد نیز در این سمت و سو است. سیاست و استراتژی که چین برای دستیابی به منابع منافع محور، موقعیت های جغرافیایی مرتبط و دسترسی به مزیتی سیاسی حاضر به فدا کردن متحدان برای آن نیز است. سکوت یا همراهی با آزمایش های موشکی کره شمالی، تحرکات در تایوان، دریای چین جنوبی و رفتارهای سیاسی و ژئوپلیتیکی دوگانه درخاورمیانه بخصوص در ارتباط با ایران و عربستان از جمله سیاست های تاکتیکی چینی است. بنابراین انعقاد قرارداد 25 ساله(تقریبا فاقد اجرای عملیاتی یا همسو با منافع قدرت غربی) با ایران در راستای فشار تاکتیکی برآمریکا و سپس در یک زد و بند سیاسی با این کشور(ایالات متحده) درارتباط با تایید تهدید سرزمینی ایران توسط واحدهای سیاسی خلیج فارس، و حمایت از تضعیف سیاستهای منطقه ای این کشور آن هم در قبال حصول تاکتیکی به نفت عربستان؛ ناتوانی در دستیابی به ژئوپلیتیک منطقه ای درخارج از مرزها و ناکارآمدی در دسترسی به ژئواستراتژی فراگیر توسط چین در هماورد با غرب را در ذهن متبادر می کند. بنابراین سرمایه گذاری ایران بر روی قدرتی با قلمروی محدود سیاسی درسطح جهانی، منطقه ی ژئوپلیتیکی ایستا، و ناکارآمد ژئواستراتژیک در هماورد با قدرت گلوبالی غرب؛ انحراف استراتژیک خودانگیخته، تحمیلی یا از سر ضعف سیاسی، ژئوپلیتیکی و مهمتر از آن ژئواستراتژیک است. مسئله ای که استعمار و استثمار داوطلبانه را نبز بوجود می آورد. بنابراین کنشگری در موضوعات ژئوپلیتیکی، ژئواستراتژیک و راهبردهای متناسب با آن، مرتبط با پویایی در اندیشه و مهارت در سیاست کارآمد ملی، منطقه ای و بین المللی است. لذا درگیر شدن در رقابت های قطبی منطقه ای و بین المللی که ناتوانی های ژئوپلیتیکی ملی و منطقه ای نیز آن را پشتیبانی می کند، کاری عبث و سرانجام آن استیصال است. براین اساس چین حداقل در نیمه دوم قرن بیستم با آگاهی نسبت به این مسائل و اطلاع از سلسله مراتب قدرت و سیاست؛ قطبی گری(وابستگی به قدرت شوروی سابق) را رها کرده، و با اتخاذ سیاست تماس فراگیر و اتصال به ژئواکنومی بین الملل، اتکا به ژئوپلیتیک منطقه ای خود و تلاش در تعادل استراتژیک با توسل به سیاست تعامل همه جانبه، دسترسی محدود به حوزه های ژئواستراتژیک جهانی را از طرف غرب برای خود تسهیل کرده است. استراتژی سیاسی که درستی و کارآمدی آن در دسترسی به کریدورهای ارتباط دریایی و خشکی مرتبط با حمل و نقل اقتصاد پایه، ارتباطات دیپلماتیک فراگیر و موثر در منافع ملی و امنیت ژئوپلیتیکی به اثبات رسید، و مناطق ژئوپلیتیکی دیگر را به حوزه نفوذ و بازیگری آن اضافه کرد. پس چین بازیگری ژئواستراتژیک نبوده، و تنها قدرتی ژئوپلیتیکی است که با استفاده از اهرم های تعاملی بین الملل، به منافع حوزه های ژئواستراتژیک دسترسی معقول و محدود پیدا کرده است. تقابل دوگانه تاکتیکی و دسترسی چندگانه استراتژیک به عوامل و عناصر جغرافیایی و سیاسی منابع منافع محور با قدرت یا قدرت های ژئواستراتژیک، محصول واکنش بین المللی به سیاست تعاملی و استراتژی ژئوپلیتیکی چینی است. هرچند این استراتژی ژئوپلیتیکی در بعد داخلی محدود و ایستا است، ولی در ابعاد منطقه ای و بین المللی موفق بوده است. این چنین استراتژی سیاسی تکرار تاریخی ژئوپلیتیک چینی است که تقریبا همیشه براساس یک ایدئولوژی مبتنی بر فرهنگ قومی، دستوری و استوار بر خودکامگی، و یا تحت تاثیرتحولات و القائات قدرت های جهانی وارداتی بوده است. بنابراین سیاست و ژئوپلیتیک چینی تقریبا همیشه در طول تاریخ تمدنی خود در داخل قلمرو سرزمینی به شکوفایی رسیده و اتحاد نسبی امپراتوری را بوجود آورده است؛ اما خارج از این قلمرو در تمدن های منطقه ای و جهانی تقریبا موثر نبوده است. این از خاصیت عدم سیالت سیاست و پویایی ژئوپلیتیک چینی می باشد که جغرافیای طبیعی، انسانی و قومی آن را پشتیبانی کرده، و اگر در برهه های زمانی نیز متمایل به بیرون شده ناشی از مازاد محصولات تجاری بوده است. در واقع تمدن شکوفای چینی در داخل، یک مدنیت جغرافیای قومی است، که فرهنگ، سیاست و ژئوپلیتیکی چینی تحت تاثیر، و از آن پیروی کرده، و تقریبا همانند تمدن های دیگر فراگیر نبوده است. این چنین سیاست ژئوپلیتیکی که مبتنی بر حفظ تمامیت سرزمینی، قدرت حاکمیت در داخل، امنیت، و مازاد محصولات در فرایندی تاریخی ادامه دار بوده، کمتر بر معقوله استراتژی، و بیشتر بر سیاست تاکتیکی استوار بوده است. شواهد آن نیز برعدم وجود پادشاهی های مستقل و یا متمرکز، و غالبا استوار بر امپراتوری وگستره جغرافیایی بوده، که در واقع ژئوپلیتیک منطقه ای چینی را پشتیبان و حمایت می کرد. این در صورتی است که حاکمیت ها و امپراطوری های مبتنی بر تنوع محیطی، قومی و مذاهبی، عمدتا مسلط بر حوزه ای ژئواستراتژیکی بوده اند. هرکدام از این عناصر) تنوع محیطی، قومی و مذاهبی( به همراه جغرافیای منابع، موقعیت و امنیت، عناصری را در پشتیبانی از حوزه ای ژئواستراتزیک برای قدرت حامی دولت، پادشاهی، امپراطوری و در دوران مدرن دولت- ملت محیا می کرد. پس منطقه ژئوپلیتیکی متعادل پویا و حوزه ژئواستراتژیک، تحت تاثیر اندیشه قومی و ملی معتقد به تکثر، فرهنگ جهان شمول ، حقوق جمعی و به طورکلی براساس تنوع فراگیر ایجاد شده، و شکل می گیرد. بنابراین کشور چین و دیگر واحدهای سیاسی همسو و همانند مبتنی بر ایدئولوژی، سیاست تک بعدی، جزیره ای و استوار بر ژئوپلیتیک ایستای خودانگیخته یا تحمیلی، اما قدرتمند، در بهترین حالت می تواند یک منطقه ژئوپلیتیکی کارآمد در داخل و محدود شده در خارج از مرزها باشد. پس دسترسی به قدرت تاثیرگذار در سطح بین الملل و بازیگری منطقه ای و جهانی، تنها براساس دستیابی به ژئوپلیتیکی پویا و ژئواستراتژی فراگیر با اتکا به استراتژی سیاسی همه جانبه بین المللی دست یافتنی است. مدیریت متمرکز همراه با حاکمیت سیاسی انعطاف ناپذیر در داخل که ژئوپلیتیک منزوی منطقه ای، و جهانی پویا در خارج دنباله رو و نتیحه آن می باشد، در بهترین حالت تنها خروجی آن توسعه ای جزیره ای و کوتاه مدت است که نمود آن در طول تاریخ در شرق به کرات تکرار شده است. فرهنگ قومی و استبداد سیاسی شرقی تحت تاثیر محیط جغرافیایی متنوع و تقریبا ناملایم که ژئوپلیتیکی ایستا و غیر قابل انعطاف را هدایت و پشتیبانی می کرد، از جمله عدم تکثر مدنیت شرقی در حوزه جهانی است. این فرایندی تاریخی است که ارثیه آن هنوز بصورت جامعه ای بسته، حاکمیتی تمامیت خواه، ژئوپلیتیکی محزون و سیاستی نامتعادل و نامتوازن در جغرافیایی ناآرام و بغرنج خودنمایی می کند. بگونه ای که پدیداری این ناملایمات به شکل خسران بر بستر جغرافیایی با محیط زیست تنش آلود دیده می شود. مدنیت شرقی که اگر تنوع و تکثر به همراه دمکراسی درآن به رسمیت شناخته می شد، موثر در ایجاد تمدنی مادی و روحانی محور بود، و واقع گرایی را با آرمانگرایی عقلانی ترکیب می کرد. بنابراین تمدن ها در مناطق ژئوپلیتیکی ممتاز شرقی بجز در مواردی همانند ایران که در یک دوره ای استوار بر(از اوایل هخامنشیان تا اواخرساسانیان) حوزه ای ژئواستراتژیک بود، تقریبا بیشتر مبتنی برمقاطع تاریخی کوتاه با جغرافیایی محدود بودند. مناطق ژئوپلیتیکی که بلوک همگرایی همانند غرب در آنها وجود نداشت و در اکثر مواقع مداوم بر تجاوز جنگ و خونریزی بوده، و عملکرد آن هنوز نیز بر بستر جغرافیای آن جاری و ساری است. پس مناطق مستقل ژئوپلیتیک شرقی به دلیل تنوع ملی و جغرافیایی، تقریبا همسانی درآن وجود ندارد، و اگر رفتارهای نیز در این شالوده صورت می گیرد تاکتیکی سیاسی برای دسترسی به منافع آنی است. لذا چین با اتخاذ استراتژی سیاسی پنهان با غرب و اتخاذ تاکتیک سیاسی یکی به نعل و یکی به میخ در قبال متحدان در ازای توسعه ژئوپلیتیک داخلی و دسترسی محدود به حوزه های ژئواستراتژیک تحت نفوذ غرب، منافع خویش را دنبال کرده، و بازیگری قدرتمند و قابل اتکا برای دوستان نبوده و تنها منفعت آن برای همراهان منطقه ای مزیتی تاکتیکی، هزینه های بالای سیاسی و خسران ژئوپلیتیکی است. بنابراین سیاست های تهاجمی ملایم و مبتنی بر تهدید محافظه کارانه چین در برابر غرب در نهان تاکتیکی، اما در ظاهر در قالب و پوسته استراتژی حمایت برای دوستان بیان می شود، که در واقع دستاورد آن هم وهم متحدان و انحراف استراتژیکی آنها است. عملکردهای تاکتیکی با غرب و رفتارهای سیاسی دوگانه با متحدان و دوستان که مبتنی بر استراتژی ژئوپلیتیکی ایستا است، تامین کننده منافع این واحد سیاسی سرزمینی بوده، و تنها ژئوپلیتیکی ناکارآمد را برای کشورهای همسو به دنبال خواهد داشت. بنابراین باید توجه داشت که اندیشه پویا، تفکر استراتژیک مبتنی بر ژئوپلیتیکی کارآمد را القا می کند که متناسب با منافع ملی و جمعی است، نه اینکه حافظ ناکارآمدی سیستم و حاکمیت سیاسی باشد. اعتقاد به استراتژی ژئوپلیتیکی تامین کننده منافع ملی و تلاش در جهت اجرا و کارآمدی آن تضمین کننده توسعه پایدار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی واحد سیاسی سرزمینی است. استراتژی که چین با اتخاذ سیاست تعادل راهبردی درصدد برطرف کردن ضعف ژئواستراتژیک و حفظ ژئوپلیتیک خود در هماورد با رقیبان با استفاده از هزینه های سیاسی و ژئوپلیتیکی دیگران در قالب استثماری مدرن است. جدال ژئواستراتژیکی که هرچند نتیجه آن فشار بر ژئوپلیتیک چینی است و ممکن است در بدترین حالت کشمکشی مقطعی و کوتاه مدت باشد، اما دست بالا و برنده نهایی آن غرب بوده، و نهایتا اخذ امتیازی تاکتیکی، مزیتی سیاسی و ژئواکونومی پویا و سیال برای چین، و بازندگی سیاسی استراتژیک برای دوستان و هم پیمانان آن است.