بیش از چند قرن است که ایران گرفتار رقابت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی قدرت های جهانی می باشد. چالش در ژئوپلیتیک منطقه ای معاصر، و عقب نشینی از حوزه ژئواستراتژیک عملیاتی در هزاره دوم تاریخ کشور بواسطه تهاجم بیگانگان در گذشته و اکنون، و انقباض قلمرویی که به برد ژئواستراتژی نیز تعبیر می شود، کشور را در یک بلاتکلیفی دشوار ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک؛ علارغم دارا بودن جایگاه ممتاز در موقعیت و قدرت موثر در منابع، قرار داده است. تشدد آرا داخلی در مبحث اداره کشور براساس هویت و اندیشه مذهبی، سیاست لائیتیسه، فلسفه و مکاتب وارداتی و خواسته های ناسیونالیستی، بر نگرانی های ناشی از دیگر عوامل از جمله زیست محیطی و ناپایداری منابع فیزیکی و اقلیمی در پاسخگویی به نیازهای انسان ایرانی که می بایستی مبتنی و فرا برخردمندی سیاسی سیال و فعال و متناسب با منافع ملی و ژئوپلیتیکی پویا باشد؛ به فریز شدن اندیشه سیاسی، و ضعف سیاست تک بعدی و ایدئولوگ محورمنجر گشته؛ و ایستایی ژئوپلیتیکی منابع (منابع در بعد فراگیر نه تنها فیزیکی) منافع محور را موجب گردیده است. باتوجه به عوامل و عناصر یاد شده؛ ایران برای برخورداری از منابع و منافع ژئوپلیتیکی زیر گروه حوزه های ژئواستراتژیک، باید چه نوع استراتژی سیاسی-جغرافیایی را در راستای منافع ملی اتخاذ کند، و آیا نگاه سیاسی راهبردی به مناطق ژئوپلیتیکی شرقی تامین کننده و راهگشای منافع و اراده ملی است.
در طول تاریخ نگاه جامعه انسانی به زمین و هر آنچه در آن است، محدود به یک یا چند عامل و عنصر کارکردی نبوده است. همیشه چشم انداز فراگیر به منابع تامین کننده منافع،گسترده و مبتنی برگسترش قلمرو بود. اهدافی که در چارچوب جنگ و ستیز، صلح، مراودات تجاری، دیپلماسی و استوار بر اقتدار یا ناتوانی ملی، قابل دسترسی بود. مسئله ای که بعدها بعد شناختی پیدا کرد، و به کشف ژئوپلیتیک منتهی گردید. پیچیدگی درآگاهی و شتاخت منابع و عناصر موثر در منافع نیز در این برهه آشکار شد. بنابراین واحدهای سیاسی سرزمینی متناسب با این عوامل و عناصر، استراتژی های سیاسی و جغرافیا پایه خود را پایه گذاری کردند. دولت شهر، امپراتوری، پادشاهی و سرانجام واحد سیاسی سرزمینی ایران نیز در فرایندی تاریخی و بر بستر جغرافیایی متنوع و در بیشتر اوقات ناسازگار، خود واضح و بازیگر این شرایط بود. قلمروی سرزمینی که فعال و بازیگر در دوره اول، اثرپذیر در دوره میانی، و سرانجام بی ثبات در عصر معاصرتاریخ آسیا بوده و هست. از این رو درگیرشدن در ژئوپلیتیکی تدافعی و تضعیف شده، و حوزه ژئواستراتژیک انقباضی، ارمغان چند سده درماندگی و ناکارامدی داخلی و دخالت خارجی است. بنابراین تبدیل شدن به حوزه رقابت چالشی قدرت های خارجی در چند سده اخیر؛ و اکنون میدان ژئوپلیتیکی رقابت، ارمغانی نامیمون برای کشور در ابعاد ناتوان کردن جامعه مدنی، مسامحه سیاسی، انسداد ژئوپلیتیکی و انقباضی ژئواستراتژیک در مباحث اقتصادی، اجتماعی و روانی است. مهمتر از آن چرخش به سمت سیاست و استراتژی سیاسی جغرافیا محور شرق است. راهبردی که نگاه به منطقه ژئوپلیتیکی محدود تلقی می شود. در واقع، واحد سیاسی که استراتژی سیاسی ژئوپلیتیک منطقه ای را در پیش می گیرد؛ بدرستی راهبرد سیاسی جزیره ای را دنبال می کند، که خارج از عقلانیت سیاسی و جغرافیایی منافع محور است. عقل سیاسی وارسته، واقع گرا، منافع محور، و فارغ از آرمانگرایی، حکم می کند که، جستجوی استقلال، آزادی، منافع ملی و حفظ سرزمین، در ابعاد بین المللی متناسب با عقیده به ارتباط گسترده با واحدهای سیاسی در سطح جهان، و دسترسی به حوزه های ژئواستراتژیک متنوع و متکثر در مناطق ژئوپلیتیکی است. لذا نگاه به مناطق ژئوپلیتیکی بسته و یا (روسیه،چین) هرچندکارامد، سوق دادن واحد سیاسی به محدودیت دراستراتژی سیاسی_ جغرافیایی جزیره ای است. این جستار به دلیل تنگنای خودانگیخته ژئوپلیتیکی، باعث وابستگی درکلیات، بن بست در مانور سیاسی_ ژئوپلیتیکی، و عدم دسترسی به حوزه های ژئواستراتژیک مکمل مناطق ژئوپلیتیکی سیال، و پویای جهانی است. بدین سبب بازیگری چین اقتصادی و تحت فشار نظامی_ امنیتی غرب، و روسیه محدود شده در چتر اقتصادی، سیاسی و نظامی ناتو و غرب؛ و مترصد فرار و خروج از فشار تهاجم ژئوپلیتیکی منابع و امنیت تحمیلی غرب، و دستیابی به ژئواستراتژی سیال؛ در تلاش برای بکارگیری برگ ایران دارای موقعیت جغرافیایی منحصربفرد، و استفاده از هزینه اقتصادی- انسانی مضاعف آن، که در راستای منافع و اهداف مقابله جویانه و گریز از غرب آنان است؛ آنها را تنها به دنبال کردن سیاست هزینه اقتصادی_ نظامی اندک، و حمایت سیاسی ضعیف خود از ایران ترغیب می کند. بنابراین حمایت ضعیف، ناکارامد و شامل زمان از برنامه هسته ای و فاقد قدرت بازدارندگی، که آن هم برای فشار و امتیاز گیری آنها از غرب می باشد، نمی تواند ضامن امنیت ملی سرزمینی، ثبات سیاسی، ایجاد ثروت، پرستیژ، نیروی انسانی متعادل و تامین کنند منافع ملی باشد. پس محدود کردن کشور به ارتباط با مکان های ژئوپلیتیکی منطقه ای بسته براساس یک اندیشه تخیلی و غیر حرفه ای از قدرت آینده( همانند اندیشه طرفداری و کمک خواستن از اروپایان در دروه شاه عباس یکم صفوی، قاجار از ناپلئون فرانسه، پهلوی از هیتلر نازی آلمان و اکنون پوتین روسیه) آنها؛ سیاست ژئوپلیتیکی کشور را تنها محدود به مناطق ژئوپلیتیکی خواهد کرد که اصولا در آینده در بهترین حالت فقط یک منطقه ژئوپلیتیکی خواهند بود. بنابراین راهبرد کارا و گرهگشا برای کشور ارتباطات فراگیر بین المللی و توجه به حوزه های ژئواستراتژیک چهارگانه و جهان شمول و در برگیرنده مناطق ژئوپلیتیکی متنوع، متکثر و پویای تشکیل دهنده حوزه های ژئواستراتژیک سیال جهانی است. این عوامل تنها با صلح، ارتباطات جهانی، سیاست بی طرفی فعال، آگاهی به توانمندی ها و حمایت کننده ژئوپلیتیکی فعال، و خروج از سیاست ژئوپلیتیکی بخشی، و ژئواستراتژی انقباضی، قابل تکوین و دست یافتنی است. بنابراین کشمکش و هزینه مضاعف برسر اندیشه ای ایدئولوژیک، ژئوپلیتیکی بسته، و ژئواستراتژی ناقص به حال منافع ملی، که در بهترین حالت تصور و منفعتی فردی و گروهی است؛ به جای نگرش به مناطق ژئوپلیتیکی متنوع و متکثر در اعتبار، شآن، پرستیز و منابع تامین کننده منافع در حوزه های ژئواستراتژیک موثر در دسترس، و نقش آفرین در استراتژی های سیاسی، تلاشی بیهوده و آب به هاونگ کوفتن است. درحقیقت شرطبندی، بازیگری و کارزار در میدانی وسیع، و براساس اندیشه ای آرمانی، با استفاده از کالبدی نحیف شده در هماورد با نیرویی منافع محور و قدرتی گلوبالی، که نتیجه بازی آن نیز در بهترین حالت انکساری آبرومندانه به نفع هماورد و دیگران خواهد بود، خارج از عقل، قانون، عرف و منطق ژئوپلیتیکی است. دستمایه ای که خروج از آن به بازنگری سیاسی_ استراتژک، و تصمیمی عملی وابسته است که در نهایت بازده خروجی آن، ژئوپلیتیکی سودمند، دسترسی ژئواستراتژیکی آن نمایان و مشهود به نفع ملی و حاکمیت سیاسی است. موضوعی که در آینده آثار واضح آن، قضاوت آشکار تاریخ، و پدیدار بر پیکر جغرافیا خواهد بود. بنابراین براساس عوامل و عناصر سیاسی_ جغرافیایی برشمرده و تاثیرگذار در ژئوپلیتیک، حاکمیت سیاسی در یک انتخاب و اراده ی سرنوشت ساز بر بستر جغرافیای تاریخی تعیین کننده ژئواستراتژی جهانی قرار داشته؛ و تصمیم آن در امتداد مقطع زمانی حساس کنونی پشتیبانی از هویت سیاسی خود، و در راستای تعهد به جایگاه ملی، منزلت اجتماعی، حفظ سرزمین و شان ژئوپلیتیکی است.