اساس سیاست امنیت سازی هماره بر واحد های سیاسی و قلمروهای سرزمینی با استراتژی یا تاکتیک های تهاجمی دولت مبالغه گر از مفهوم توهم توطئه بیگانه، خودانگیختگی دولتی و حاکمیت هایی با قائده ی منفی مضاعف در جغرافیا و تاریخ طولانی در تضعیف ملی استوار بوده است. استراتژی های جغرافیایی، تداوم تاریخی بی ثباتی سیاسی، دولت های دیکتاتور و تهاجم پایدار بهمراه جغرافیا در موقعیت؛ اثرگذار در سیاست امنیت سازی تاریخی دولت، حاکمیت، دولت ملت و واحدهای سیاسی مدرن است. ژئوپلیتیک تکوینی و ثمربخش در منابع، محیط های معناگر و انسان مدنیت محور، تشدد آفرین در این نوع استراتژی سیاسی است. فشار نیروی خارجی یا ناراضی داخلی بر قلمرو، واحد سیاسی و حاکمیت سرزمینی به نیابت از جامعه ملی، ایدئولوژی باورها، ملی گرایی های فاشیستی و آیینی، منجر به رفتارهای تاکتیکی در حاکمیت ها و جوامع بسته، برای خروج از فشار مضاعف نیز است. بعلاوه سیاست امنیت سازی، پایه و اساسی برای حمایت قدرت مستقر و پشتیبانی کننده حاکمیت سیاسی و نیرویی در دست قوای متخاصم منطقه ای برای پیشبرد راهبردهای جغرافیایی؛ و کمک کننده ای تاکتیکی برای خروج از فشار و بحران داخلی و بین المللی است. امنیت سازی و سیاست پیرو آن که تحمیلی از جانب نیروهای نخبه حاکمیتی و قوای بازیگر منطقه ای و فرامنطقه ای تحت تاثیر جبرمحیطی و جغرافیایی ارزشمند است، اثرگذار مضاعف گلوبالی و قلمروهای سرزمینی می باشد که خودانگیختگی ملی و گوناگونی بین المللی محرک آن است. سیاست امنیت سازی ایرانی که نیز موثر در ژئوپلیتیک و حاصل ضرورت جغرافیا، منابع، هراس از ناامنی، بینش و احساسات آیینی آن است، در دوره هایی با فشار فزاینده به تشدید امنیت سازی تاکتیکی منتهی و در چرخه های زمانی با آرامش نسبی، به استراتژی سیاسی امنیت سازی منجر می شود؛ در راستای عملکرد عوامل و عناصری بوده که معمولا حاصل آن در مبحث تاکتیکی انزوا و متاعقب آن توسعه نیافتگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و در بخش راهبرد پویایی مدنی است. بنابراین متناسب با متن نگارشی این سوال مطرح می گردد که چرا ایران بجای راهبردهای سیاسی امنیت سازی پویا؛ برتاکتیک های طولانی مدت در امنیت سازی که دشوار در ژئوپلیتیک داخلی، منطقه ای و بین المللی است اصرار دارد.
پیدایش سیاست امنیت سازی و انگیزه های های آن، ابتدا برخواسته از حفظ واحد سیاسی از خطر، امنیت تحمیلی، احساس محاط بودن، جنگ های فرسایشی و برآمده از وقوع انقلاب، و ناشی از تحولی تهاجمی و اثرگذاری پیچیدگی های مدرنیسم است. محیط جغرافیایی غنی در منابع و موثر در استراتژی های سیاسی بازیگران منطقه ای و بین المللی نیز برانگیزاننده است. ترکیبی از اندیشه های منفعت محور گروهی به همراه ژئوپلیتیک در مجزا بودن و حس یگانگی مکمل در امنیت سازی است. تلاش در حفظ وضع موجود نابسامان به دلیل ناتوانی در حل بحران ها، عدم امکان در تغییر ایدئولوژی و فقدان توازنی معنادار با همسایگان، از دیگر عوامل تشدید کننده سیاست امنیت سازی است. نظاره گری در رویکرد های معنادار این نوع سیاست زمانی بیشتر ملموس است که امنیت اغوا کننده مقطعی، به یکباره و ناگهانی تنش زا می شود. شواهد این امر معمولا در حرکات ایزایی، اطلاعاتی و پلیسی خشن قلمروهای سرزمینی ملی با حاکمیتی سیاسی ناتوان در برون رفت از بحران های خودانگیخته مشهود است. رخوت درکنارگذاشتن و خروج از پرستیژ فرمانروایی سیاسی فرهمند پنداری و ناکارآمدی اهرم های کاریزماتیک، و سکون در نهادهای عقیدتی، نهایتا منجر به تسلط غیر قابل بازگشت امنیت سازی و مهمتر ازآن نظامی شدن امنیت، حتی درجامعه مدنی است. در این باره جامعه ی آرمانگرا در ایستایی اخلاقی _ تاریخی با فرهنگ متعصب قومی_ مذهبی؛ ناکارآمدی اجتماع و سیاست را مضاعف می کند. اندیشه های اختلاطی و فارغ از فلسفه ای پیوسته در بعد تاریخی و در وسعت جغرافیایی راهبردی؛ پشتیبان درماندگی و تداوم ناترازی این موقعیت است. در واحدهای سیاسی کهن، گسستگی منطقه ژئوپلیتیکی و انشقاق آن از حوزه ژئواستراتژیک تاریخی نیز مزید بر علت است. گسستگی جغرافیایی، انشقاق قومی، تضاد مذهبی، گرایش های زبانی، رسوم فرهنگی و دوگانگی منافع در محیط های نامتعادل سرزمینی نیز مروج عناصر امنیت سازی توسط دولت ها است. فشار بر محیط های پدیدآورنده منابع و منافع کارآمد در قلمروهای سرزمینی آبی، خاکی راهبردی، موثر درایجاد ذهنیت امنیت سازی تاکتیکی و ناتوانی مضاعف در خروج از آن است. تضاد در عناصر چندگانه ژئوپلیتیکی و متشکل محیطی که زاییده جغرافیایی ناهمگون می باشد، پوششی برای منطق نابجای امنیت سازی تاکتیکی و گمراه کننده ملی است. در اینجا قلمرو سرزمینی ملی ایران در ابعاد قومی، فرهنگی و زبانی که، محیط های متشکل جغرافیایی ناهمگونی معناداری به آن داده است؛ و ژئوپلیتیکی ایستا با پوشش سیستم سیاسی تک بعدی آن را حمایت می کند؛ امنیت سازی سیاسی را ایجاب کرده که یکسره بر تاکتیک ها استوار است. این نوع استراتژی در ابعاد سیاسی، ژئوپلیتیکی و به طورکلی جغرافیایی؛ بر دینامیکی در ابعاد امنیت منطقه ای و بین المللی استوار نبوده؛ و تنها پشتیبان کننده پایداری سیستم مستقر می باشد. این نوع سیستم، کشورهای مجاور را تنها حفره های امنیتی تهدیدی یا دوست شبکه ای نموده، و برای هرکدام تاکتیکی سیاسی_ نطامی تعریف، و اعمال می کند. ابعاد اجتماعی و متناظر بر جامعه ملی سرزمینی این موضوع نیز معمولا ناهمسان است؛ و نخبگان متخصصش در ابعاد سیاسی و مدیریتی رویاپرداز، و پیروان رویابین هستند. این قشر خاص بیرون از دایره امنیت عمومی بوده، و تنها در لایه های امنیت ویژه قرار دارند. در این سنخ امنیت سازی، جامعه عام خارج از امنیت و منفعل عمل می کند. ایجاد اجتماعات با عملکرد خاص در جامعه عام با نهادهایی با کارکرد کنترل بخشی؛ از ظواهر جامعه امنیت سازی شده، با محصولی مقطعی است. جامعه بخشی امنیتی شده در دوگانگی هویت محبوس شده، منحصر گردیده و به منافع خود ناآشنا و نسبت به خویش و دیگران بیگانه می گردد. ژئوپلیتیک متناظر بر این وضعیت در حمایت از ملت، قلمرو سرزمینی و تامین منافع منطقه ای و بین المللی؛ تولید آن ابتدا دفاعی، سپس توزیعی تهاجمی و نهایتا محصولی بحرانی است. بنابراین در دولت ها و حاکمیت هایی با پیشینه سیاسی_ نظامی؛ برای پیشبرد این نوع استراتژی های سیاسی؛ جامعه، قلمرو سرزمینی در سویه های سیاسی مدنی و همسایگان، با تاکتیک های تولیدی از جانب مولفه های نظامی، سیاسی و اطلاعاتی مرتب امنیت سازی فرایندی شده، که پیامدهای آن در دوگانگی جامعه نسبت به خود و سیستم، ژئوپلیتیک شکننده، خطر تمامیت سرزمینی، تهدید هویتی، فرهنگ خشونت و نهایتا بروزآن در انقلاب توده ها تبلور پیدا می کند. توسل دولت امنیت ساز به اصلاحات مقطعی و غیر واقعی در داخل، مذاکرات تاکتیکی با رقیبان، مناسبات نامتعادل منطقه ای و رویکرد دوگانه بین المللی برای تامین منافع گروهی و تداوم سیستمی ناکارآمد؛ تنها به تعویق انداختن بحران های تکرار شونده و متورم است. با این حال فرونشست بحران در سیستم مستلزم خروج از استراتژی سیاسی امنیت سازی تاکتیکی و رویکرد بلندمدتی به امنیت براساس مولفه های راهبردی، وارستگی از ژئوپلیتیک انسدادی با کدهایی ایزوله شده، رهایی از تک قطبی گرایی در ایدئولوژی و سیاست گرایش به قطب های منطقه ای و بین المللی در روابط بین الملل است. اتکا به امنیت سازی فرمایشی و خارج از ضابطه برای خروج از آشفتگی ها؛ تنها زمینه از ثباتی موقت می باشد که چالش برآمده از درون آن غیر قابل کنترل خواهد بود. امنیت سازی براساس عناصر محدود و تعریف شده، به همان اندازه که به سرعت امنیت می آورد، به همان مقیاس هم مسامحه تحمیلی را به دنبال دارد. تاثیر این نوع استراتژی سیاسی در ابعاد محیطی و جغرافیایی به مراتب بغرنج تر بوده، و هویت ملی و سرزمینی را تهدید می کند. این وضعیت زمانی معنادارتر است که تناقض، ناترازی و پراکندگی در محیط های کارآمد سرزمینی و حامی مدنیت نیز در راس آن باشد. پس سیاست امنیت سازی براساس ساختارهای امنیت پویانگر که حمایت کننده استراتژی ایمنی پایدار در داخل و سیال در حوزه ی منطقه ای و فرامرزی باشد، راه برون رفت از ناترازی های ملی در ابعاد راهبردی و روابط بین الملل است. امری که به رهایی از انسداد ژئوپلیتیکی، مستقل از امنیت سازی فرامرزی شکننده، رستن از کدهای ایزوله شده ژئوپلیتیکی، و کمکی فراوان در خروج از تنگناهای سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی خود رای یا تحمیلی بیگانه است. فرایندی که شهامت در سیاست تغییر، پویایی دراندیشه، دوری از انحصار الیگارشی های نامتعادل، فاسق و مقدس مآب، و آسودگی از مخمصه استراتژی قطبی گری داخلی و خارجی در روابط بین الملل؛ راه وارستگی آن است.