ظهور قدرت های اسپانیا و پرتقال، پایانی بر حاکمیت های کلاسیک، و آغازی بر پیدایش دولت های مدرن بود. همزمان تغییرات نسبی در حوزه های ژئواستراتژیک و مناطق ژئوپلیتیک سنتی، و تکوین حوزه ژئواستراتژیک آتلانتیک و منطقه ژئوپلیتیکی آمریکای شمالی، و بروز دوباره اوراسیای قاره ای؛ نمایانگر عصری جدید در عرصه رقابت های سیاسی-استراتژیک جغرافیا محور قدرت ها بود. تکمیل این روند سقوط قدرت های دوره مرکانتلیسمی، و وقوع قدرت های دوره میانی بود. بریتانیا و روسیه قدرت های دوره میانی بودند که بیش از سه سده دراین فرایند جای گرفتند. تجلی بریتانیا و استیلای آن درجهان، ماحصل شکست و رقابت قدرت های اروپایی دوره مرکانتلیسم بود. در واقع این کشور شکل جدیدی از صنعت، سیاست و حاکمیت را که با استعمار همراه شد را بوجود آورد. روس ها نیز مردمی تنها بودند که بیش از چند قرن درجغرافیایی وسیع و خشن به سر می بردند، و ملت بودن آنها در تقابل با اقوام مهاجم بیابانگرد، و رنسانس اروپایی شکل گرفته، و هویت یافت. مجموع این عوامل و عناصر انسانی-سیاسی به همراه جغرافیایی ناملایم و فاقد منابع در بریتانیا و روسیه، استراتژی تهاجمی را در حوزه ژئواستراتژیک اوراسیا و اقیانوس هند، و در مناطق ژئوپلیتیکی شکننده مابین آنها بوجود آورد که، بیش سه سده ، به بازی بزرگ مشهور شد. این فرایندی است که با شدت و ضعف به همراه وارد شدن عنصر سومی یعنی ایالات متحده تا به امروز ادامه دارد. اکنون این سوال مطرح می گردد که از آغاز پیدایش دولت مدرن در روسیه، سیاست های راهبردی مبتنی بر جغرافیا این کشور در حوزه ژئواستراتژیک اوراسیا و اقیانوس هند، و در مناطق ژئوپلیتیکی زیرمجموعه آن تاکنون مبتنی بر چه عوامل و عناصری بوده، و در آینده به کدام سمت و سو می رود.
پیدایش سیاست های ژئواستراتژیک و استراتژی های ژئوپلیتیکی توسط روسیه زمان زیادی را شامل نمی شود.وقوع این عوامل در روسیه، ناشی از ظهور رنسانس در اروپای غربی، دوره مدرن در این قاره و پیدایش نظریه مارکسیسم در اروپا بود. اسلاو روسی به خاطر جغرافیای خشن و مهاجمین به مدت چند قرن در استپ های وسیع و جنگل ها به سر می بردند. پیدایش رنسانس، قوم روسی را بیدار، و به ملیت شدن آنها برای رسیدن به اهداف بالاتر کمک کرد. حاکمیت مقتدر تزاری مبتنی بر استراتژی های سیاسی پطر بزرگ، به مدرن شدن روسیه کمک فراوان کرد. به موازات آن دولت های غربی برای رهایی از نگرانی ها ناشی از توده های فقیر مردم که در انقلاب صنعتی استثمار شده بودند، و ترس از انقلاب های کارگری مبتنی بر نظریه مارکس؛ این اندیشه را به کمک یک استراتژی سیاسی حساب شده، با دولت های رفاه و سوسیال دمکرات دراروپا جایگزین کردند؛ و اصل اندیشه مارکس را به همراه عامل عملی آن، برای رهایی از انقلاب دراروپا، و تضعیف حاکمیت مقتدر تزاری، به روسیه صادرکردند. مارکسیسم حاکمیت مقتدر تزاری، و رقیب قدرت های غربی در اوراسیا را ساقط کرد. این پیروزی ژئواستراتژیک برای قدرت های غربی بود. تلاشی که مناطق ژئوپلیتیکی اروپای شرقی، آسیای مرکزی و تا اندازه ای شرق آسیا را از تسلط روسیه آزاد کرد. اما استراتژی ژئوپلیتیکی مذکور کوتاه مدت بود. به عبارتی در دوره ای کوتاه امپراتوری روسیه که واحدی سیاسی در چارچوب سرزمینی و ژئوپلیتیکی منطقه ای بود، به یکباره به سرزمینی گسترده، نفوذ وسیع جهانی، و خود تنها حوزه ای ژئواستراتژیک(اتحاد شوروی) را در مرزهای این کشور جای داد. اتفاقی که شکستی راهبردی برای غرب بود. اگرچه نتیجه استراتژی ژئوپلیتیکی کوتاه مدت غرب در قبال روسیه، تقابل ژئواستراتژیکی وسیع جنگ سرد در قرن 21 بود. ولی غرب برگ های برنده بیشتری در مقابل روسیه داشت. تسلط بر حوزه های ژئواستراتژیک وسیع با مناطق ژئوپلیتیکی پویاتر، اقتصاد پویا و وسیع، نیروی نظامی باکیفیت، فنی، مجهز به تجهیزات بیشتر و تهاجمی تر، از جمله برتری های غرب بود. اینها عوامل و عناصری بود که به پیروزی استراتژی های غرب در تقابل با روسیه کمک کرد. منتها روسیه دنیای دیگری بود که، همیشه بیشترین هزینه های استراتژیک را در رویارویی با غرب داشت. اصرار بر این استراتژی های سیاسی ژئوپلیتیکی در سه قرن اخیر در حوزه ژئواستراتژیک اوراسیا روسیه را در اقتصاد و سیاست جهانی جزیره ای کرده و آن را در همین حالت نگه داشته است. پافشاری در سلطه بر مناطق ژئوپلیتیکی آسیای مرکزی، شرقی، قفقاز و اروپای شرقی برای حفط امنیت حمایت کننده قدرت آن در سه سده اخیر، به تضعیف این کشور و واحدهای سیاسی اطراف آن انجامیده است. به موازات این استراتژی ها، تلاش در جهت تاثیر گذاری و نفوذ در جنوب و غرب آسیا، شمال افریقا و آمریکای جنوبی برای رقابت با غرب به تضعیف ژئوپلیتیکی این مناطق کمک کرده است.
بنابراین اصرار و پافشاری بر استراتژی های ژئوپلیتیکی در سه سده اخیر در مناطق نامبرده بخصوص درآسیای مرکزی، شرق آسیا، قفقاز و اروپای شرقی و ایجاد تنش در مناطق دیگر، تکراری بر مکررات و تازه کردن استراتژی های ژئوپلیتیکی کهنه، ناکارآامد و ایستایی است که نه باعث توسعه و پیشرفت روسیه، و نه مناطق اطراف شده است. پس روسیه بواسطه این راهبردهای نسبتا طولانی نآکارامد، کهنه و تکراری در حوزه های ژئواستراتژیک اوراسیا و اقیانوس هند، و با هزینه های مضاعف اقتصادی، سیاسی ناشی از آن، و موثر بر جوامع داخلی خود، و حوزه های اطراف در سه سده اخیر، که نتیجه جز جنگ و خونریزی، رنج انسان ها، دیکتاتوری و توسعه نیافتگی نداشته، همچنان دست به گریبان بوده و هست.
بنابراین این کشور باید چه سیاست های استراتژیکی را به عنوان یک قدرت توازن دهنده و ضد هژمونی جهانی غرب، برای توسعه سیاسی، اقتصادی، امنیتی و دمکراسی خود و مناطق اطراف که هم می تواند توسعه، آرامش و امنیت را برای آنها به ارمغان بیاورد، و هم استراتژی های چالش انگیز غرب را در ارتباط با خود و مناطق اطراف که موجب تضعیف و عدم توسعه می شود را خنثی کرده، و در در پیش بگیرد.
برای چیرگی بر چالش ها ابتد باید به اندیشه فراگیر جامعه در داخل، خارج و سطح جهان، و افکار نخبگان توجه جدی داشت. سپس باید محاسبه هزینه و فایده ژئوپلیتیکی را کرد. امری که غرب در طول پنج قرن متوالی به آن پایبند، و به پویایی و سیالیت آن متعهد بوده است.اما این در حالی است که در شرق، و به نحوی در روسیه به عنوان کشوری بینابین؛ پایبندی به سنت ها و ایدئولوژی ها، سطح اتکای غالب بوده است.
اما راه غلبه روسیه بر این وضعیت ، در داخل کشور آن قرار دارد.تغییردر نوع نگرش به ژئوپلیتیک و منابع داخلی و قابلیت های آن، و آگاهی به تفاوت جغرافیای قاره ای آن نسبت به جغرافیای دریایی، و نوع دیدگاه حاکمان آن به مناطق ژئوپلیتیکی اطراف که در چند سده اخیر شکل گرفته، راه برون رفت از چالش های کنونی و آینده است. به نحوی که تغییر در ساختار ژئوپلیتیکی اروپای شرقی، آسیای مرکزی، قفقاز، و دیدگاه نسبت به جنوب و غرب آسیا؛ موجب بازیابی امنیت و دستیابی به قدرت جدید که مبنایی پویا وسیال دارد می شود. این استراتژی سیاسی جدید، لازمه آن کنار گذاشتن افکار ژئوپلیتیکی است که مدتها ها است شکل گرفته، وبیش از یک سده است که کهنگی و ناکارآمدگی خود را نشان داده اند. بنابراین روسیه می تواند با یک چرخش اساسی در سیاست های منطقه ای خود، راه برون رفت از بحران های تحمیلی داخلی و خارجی را تسهیل کند. داشتن استراتژی پویا به همراه فهم تاریخی، و توجه به محیط حامی سیاست، و شناخت درست آن،( امری که جهان غرب بیش از 5 قرن توجه جدی به آن داشته است) برای رسیدن به قدرت منطقه ای و جهانی دارای اهمیت است. بنابراین روسیه می تواند با دادن آزادی عمل به مناطق آسیای مرکزی، قفقاز، اروپای شرقی و شرق آسیا، و عدم دخالت منفی در جنوب و غرب آسیا، و حمایت از دمکراسی و مرزهای باز در این مناطق؛ ابتدا از سکون، رکود و ژئوپلتیک شکننده آنها، و موثر بر واحد سیاسی خود جلوگیری کرده، و از دست آویز شدن آنها به دست رقیبان برای به چالش کشیدن روسیه پیشگیری نماید. استراتژی هایی که امنیت و اقتصادی پویا را به دنبال داشته، و توسعه پایدار را تضمین خواهد کرد. سیاست های مشارالیه در حوزه ژئواستراتژیک نیز رفتارهای راهبردی رقیبان را بر علیه روسیه و واحدهای سیاسی منطقه، در ابعاد نظامی، پیمان های نظامی، اجماع سیاسی، هدر دادن منابع، رقابت تسلیحاتی، استفاده از بنیادگرایی مذهبی و حمایت از حاکمیت های فاسد و دیکتاتور در اوراسیا و اقیانوس هند که به نفع هژمونی طرفدار جهان تک قطبی است را بدون هزینه انسانی- اقتصادی و خدشه به استقلال و موجودیت سرزمینی خنثی خواهد کرد. بنابراین استراتژی ژئوپلیتیکی روسیه در مناطق مزبور و اصرار بر آن که مبتنی بر دوره پیش از جهان مدرن می باشد، سیاستی ناکارآمد و حامی هزینه های مضاعف سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی بر این کشور و حوزه های اطراف بوده، که نتیجه ای جز هدر رفت منابع به نفع رقیب یا رقیبان نخواهد داشت. پس پافشاری بر اندیشه ای کهنه که موثر بر بخش های جامعه، و حوزه جغرافیایی تامین کننده منافع جمعی است، کاری بیهوده خواهد بود امری که دولت های توسعه یافته و چالشگر غربی به مدت چند قرن به اشکال مختلف و با استفاده از ناآگاهی اغلب جوامع توسعه نیافته و مصر بر سنت و ایدئولوژی، و تحریک آنها به ماندن در افتخارت و تعصبات گذشته، به خوبی در جهت منافع خویش استفاده می کنند. بنابراین روسیه با تجدید نظر دراندیشه ژئوپلیتیکی کهنه و ناکآرمد درحوزه ژئواستراتژیک اوراسیا، اقیانوس هند، و توجه به نوگرایی ژئوپلیتیکی و عوامل و عناصر جدید در ژئواستراتژی، میتواند بانی خدمت به جامعه خویش، و رهایی ملت های منطقه در دوره ی تاریخی متغییر و حساس معاصر؛ و مفید بر منافع واقعی آنها شده، و اثرگذار در شکل دادن به نظم نوین جهانی باشد.