متن کامل سخنرانی جغرافیا نخست در خدمت صلح

جغرافیا و عرفان بس به هم نزدیکند؛ به عالم و آدم از فراسو می‌نگرند. یکی از دیدگاه انتزاعی و تجریدی  یا  سوبژکتیو پی می برد که جنگ هفتاد و دو ملت نتیجه ندیدن حقیقت و چیستی آن است؛ که نتیجه اش دل و گوش سپردن به فسانه و اوهام و تعصب است. دیگری در مسیر عینی، کمیت بردار و ابژکتیو به همین دستاورد می­ رسد. جغرافیدان دین­ شناس که به خوبی پراکنش پیروان بیش از دو هزار و دوازده دین، مذهب، فرقه و کیش را به خوبی می­ شناسد و می­ تواند آن را بر نقشه مذهبی جهان نشان دهد، چنین موضعی را با چشم پوزیتیویستی تأیید می نماید. پس هر دو به یک مسیر می رسند. هر دو می­ گویند جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه؛ یکی از راه سیر انفسی به این نتیجه رسیده، دیگری  از راه آفاتی. داستان فیل مولوی را شنیده­اید. مولوی در آخر می­ گوید:

در کف هر کس اگر شمع بدی    اختلاف از گفتشان بیرون شدی

اگر هر کدام از این‌ها یک شمع در دست داشتند و می­ رفتند در غار که فیل را ببینند اختلافی میانشان نبود. عارف و جغرافیدان همه­ ی عالم، جان و جهان را در کلیتی به هم پیوسته دیده و با وجود مشاهده موزائیک­ها و ترکیب ­های فرهنگی، قومی و زبانی آدمیان و با وجود درک تمایزات میان آن­ها­؛ خود را تنها در جایگاه واکاوی یعنی تجزیه و تحلیل و نه ارزش گذاری آن می­ گذارد. تریاک عرفان و جغرافیا، فرو رفتن در گرداب مونوگرافی و فرار از نگرش سیستمی به جان و جهان است. عارف و جغرافیدان اسیر و بنده جهان بینی های کوچک مقیاس، محلی نگری و محلی­ گرایی نمی­ شوند. اگر در محلی­ گرایی و محلی­ نگری بمانی به تعصب می­ انجامد. زبان حال مقایسه جزء نگری و کل نگری قصه دو مرد روستایی و شهری و کوته بینی مرد روستایی است. مولوی ها  و جغرافیدان از همین دریچه به جهان می نگرند. مراد از ده، قریه است که در قرآن کریم نیز آمده است. چون قریه روستای محل سکونت ظالمین است.  مولوی ده را به این جهت آورده است؛ در اینجا مراد از ده هر جایی است که کوته بینی را دیکته می­ نماید:

ده مرو ده مرد را احمق کند                  عقل را بی نور و بی رونق کند

قول پیغامبر شنو ای مجتبی                   کور مرد آمد وطن در روستا

هر که روزی باشد اندر روستا                   تا به ماهی عقل او ناید به جا                                                                                     

وانک ماهی باشد اندر روستا                     روزگاری باشدش  جهل و عمی

پیش شهر عقل کلی این حواس               چون خران چشم بسته در خراس

اینکه شما عالم و آدم را از هلسینکی و لاهه و فرانکفورت و توکیو بنگری یا از قندهار و فلوجه و پیونگ یانگ، نتیجه­ اش یکسان نخواهد بود. حتی در این دنیایی که به هم پیوسته است باز اینکه از هلسینکی و لاهه نگاه کنی یا از سعده و فلوجه خیلی فرق می کند. هم چنان که نگاه شمای فرهیخته از تهران و تبریز و شیراز و مشهد به جان و جهان از نگاه فرهیخته دیگری از نگور، بورالان، سرخس و اروند کنار بس فاصله خواهد داشت. حتی در جهان رو به یکپارچگی. تریاک فهم جغرافیا، محلی­ گرایی است. از دیدگاه ژئوگراف، شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است ولی تنها برای فارسی زبان یا فارسی فهم دل چسب و دلکش و رؤیایی است. برای هندی، بریتانیایی، فرانسوی، ژاپنی، روسی، آذری و من بهبهانی، البته شعر تاگور، شکسپیر، لامارتین و آندره ژید، گوته، شهریار و محمدرضا مرتب (شاعر ملی بهبهان) دل نشین­ تر است.

برای من ایرانی قورمه سبزی و آش رشته و چلوکباب و سبزی پلو با گوشت و شاید کله پاچه، غذای خوشمزه ای است ولی در همان حال برای ویتنامی، فرانسوی، کره ای، بومی استرالیا و آمازونی، گوشت کباب شده گربه، سوپ ران قورباغه، کباب ران سگ و هورت کشیدن شته های زیر پوست پوسیده درخت، لذیذترین و گران­بهاترین غذاهاست. این تفاوت­های فرهنگی و درک متفاوت زیباشناختی و زیبا بینی را می توان هنوز در دهها، صد ها و بلکه هزاران پدیده در سراسر جهان رو به یکپارچگی دید. از شیوه های بسیار متفاوت لباس پوشیدن و عروسی و عزا گرفته تا نگاه های بس متفاوت و گاه متضاد زیبا شناختی. پس جغرافیا ناگزیر به کلان بینی، کلان اندیشی و کلی نگری است. همین تفاوت در شیوه زندگی و نگرش است که به اختلاف دیدگاه ها می انجامد یا برعکس.

از نظر  گاهست ای  مغز وجود                          اختلاف مومن و گبر و یهود

مولوی در جای دیگر اشاره می کند به این که:

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد               موسی ای با موسی ای در جنگ شد

چون  به بی رنگی رسی کان داشتی            موسی و فرعون دارند آشتی

مولانا باورمند است که چنان چه از موسی(ع) و فرعون رنگ زدایی شود، این ها با هم آشتی می کنند.  از این دیدگاه هیچ رشته ای در علوم انسانی به اندازه جغرافیا به عرفان نزدیک نیست. اینها هر دو عالم را از نگاه کلی و فراگیر نگاه می کنند. به عالم و آدم، به جان و جهان از دیدگاه کلی می نگرند. در همه سطوح و مراتب، دستاویز آنها مقیاس است. مقیاس یکی در این است که مانند حافظ بنشیند در گوشه ای و وارد خلق نشود و بفهمد که جنگ هفتادو دو ملت همه را باید عذر نهاد و دیگری هم عینا و بر روی زمین  این را  ­بیند. یکی از راه ابژه و دیگری از راه سوبژه.

حال می­ رسیم به پرسش نشست، آیا جغرافیا نخست در خدمت جنگ است؟ واقعیت این است که میلیتاریسم و ملی گرایی دو ستون اصلی مادی تشکیل دهنده روح زمانه در فاصله 1871 تا 1914بود.  ادامه این روح تا عصر نبرد ایدئولوژی­ها، دوره  1919 تا 1950 است. در این عصر همه چیز در اروپا و جهان نو رنگ و بوی میلیتاریستی دارد. از اقتصاد تا سیاست از هنر تا فرهنگ، ادبیات تا فراموش خانه ها و کلیساها، همه و همه برای میهن می جنگیدند. درست یا نادرست، معیار سنجش خدمت و خیانت کمک به دولت ملی بود و برعکس کناره گیری از دولت ملی. در چنین فضای میلیتاریستی و ملی­ گرایانه ای بود که جغرافیای علمی پاگرفت و تئوریزه شد. ساختار یافت، روش پژوهش خود را شناخت و نیز خود را با تئوری های چیره بر دانشگاه­ها، به ویژه با داروینیسم سازگار کرد. به همین دلیل است که همه تئوری های ژئوپلیتیک از 1897 تا 1950 رنگ و بوی ژئواستراتژیک دارند چون در این فضا رشد کردند. ولی نخست آنکه، در همان عصر میلیتاریستی این دیدگاه مورد انتقاد جغرافیدانان قرار گرفت. آخرین نفر گریفیت تیلور است که پایه گذار ژئوپاسیفیک می­ شود. در همان زمان که اسپایکمن ریملند را می­ نویسد به انتقاد از ژئوپلیتیک  نیز می پردازد. دوم آنکه در همین عصر بود که بنیادهای ژئوپاسیفیک پی­ ریزی شد. رسماً در 1947. سوم آنکه نتیجه همراهی ژئوپلیتیک با جنگ افروزان و ستادهای بزرگ که در واقعیت آن تردیدی نیست، روی گردانی جامعه دانشگاهی و دولت ها از ژئوپلیتیک بود. به همین جهت  به مدت 40 سال ژئوپلیتیک و تا همین اواخر تا 1975 و در ایران 2- 1981 به محاق فراموشی سپرده شده بود.

از پایان سده 19، اندیشه داروینیسم اجتماعی که برای توجیه و تفسیر امپریالیسم، مستعمره جویی و مستملکه خواهی مد روز شده بود از سوی ژئوپلیتیک به عنوان تئوری و پارادایم مسلط به کار گرفته شد. در کجای تئوری های ژئوپلیتیکی است که داروینیسم اجتماعی مستقیم یا غیرمستقیم به کار گرفته نشده باشد؟ تمام این تئوری های 22 گانه از کیلن تا مکیندر، ماهان و پاندز، داروینیسم اجتماعی ریشه دوانده است. چنانکه متون کلاسیک ژئوپلیتیک راتزل،کیلن،مکیندر، پاندز، کوربت و مانند اینها، حضور همه جانبه ی داروینیسم مشاهده می­ شود. چنان که در  متن آنتروپو ژئوگرافی راتزل که یکی از کتاب های خوب در زمینه ژئوپلیتیک است به ویژه در مقالات هاوس هوفر که اوج اعلای ژئوپلیتیک است، دستکم پنج نمود آشکار یا پنهان داروینیسم مشاهده می­ شود:

1-   سفید پوستان بر سیاه پوستان، مردم شمال اروپا بر مردم جنوب اروپا برتری دارند. چنانکه آلمان ها بر اسلاوها و غیر یهودیان بر یهودیان. این چیزی که هاوس هوفر و  پیش از  وی، کیلن سوئدی آغازگر آنند در نهایت به نازیسم می انجامد. این طور نیست که چنین تفکری به یکباره ایجاد شده باشد.

2-  ثروت طبقه سرمایه­ داری و بورژوا ناشی از  شایسته ­تر بودن آنان است و فقر فقرا ناشی از این است که در روند تکاملی نتوانسته­ اند به جلو آیند. ثروتمندان باید جلودار باشند، چون شایسته­ تر هستند. تکامل این را دیکته کرده  است.

3-   این حق طبیعی کارتل­ هاست که بنگاه­ های کوچک­تر را از گردونه خارج نمایند. بنیاد چنین رقابتی را قانون تکامل پیش بینی کرده است.

4-   پیشرفت دولت هایی مانند آلمان، بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده تضمین شده و بدون برو برگرد است. هیچ گونه سدی نمی تواند آنها را از پیشرفت باز دارد.

5-   مهم­تر ازهمه، جنگ  از دیدگاه اخلاقی نه تنها نکوهیده و ناپسند نیست که نمادی و نشانه ای از اثبات ارزش های مردانگی و قدرت و راز بقای افراد و کشورها برای انتخاب اصلح است.

پس از این دیدگاه جنگ عملی بسیار نکوهیده شمرده می­ شود. ایمان به مدرنیته و ضرورت گسترش آن به ملل آسیا و آفریقا در این عصر تبدیل به یک دین شده بود.  میان 1871 تا 1914، داروینیسم و ملی گرایی به یک دین تبدیل شده بود. من الان نگاه کوچکی به یکی از اشعار می اندازم تا ببینید که امپریالیسم چگونه به ابزار جهاد گونه برای این دین تبدیل شد. پالمر در این زمینه می­ نویسد:

در این میان انگلیسی­ها سخن از باری تاریخی می­ کردند که سنگینی آن بر دوش سفیدپوستان است. فرانسویان دم از رساندن پیام این تمدن به همه جای جهان می­ زدند. آلمان سخن از گسترش کولتر می­ راند و آمریکائیان از رفاهی یاد می­ کردند که جهانیان از سرخپوستان گرفته تا آسیائی­ها و سیاهپوستان در سایه پشتیبانی آنگلوساکسن می بایست به آن دست یابند. تا بشریت و قافله تمدن غرب از این طریق به جلو کشیده شده و عقب نماند.

در این میان راتزل ها، مکیندرها، کیلن­ها، کوربت ها، هاوس هوفرها و… چنان شیفته و دست و پا بسته این شیوه نگرش شده  بودند که تمام هوش و درایت خود را در قالب ژئوپلیتیک در اختیار آن قرار دادند. گمان ندارم که امثال مکیندر و راتزل با شنیدن این شعر رادیال کیپلینک که در 1899 پیرامون ضرورت استعمار سروده، به وجد در نمی­ آمدند.

باری را که سفیدپوست باید به دوش گیرد برگیر

گلان سرسبد خود را به بیرون فرست

فرزندان خود را جلای وطن ده

که  نیاز اسرای تو را برآورند

و زیر یوغ سنگینی خدمت به مردم وحشی کمر بسته، بایستند

همان اقوام ترش رویی را که تازه به بند آورده ای

که نیمی ابلیسند و نیمی دیگر کودک

 

اروپا با این دیدگاه وارد می­ شود و ژئوپلیتیک هم به آن می­ پیوندد. نتیجه چنین روند و جهان بینی جز  جنگ فراگیر چه می توانست باشد. 50 سال این تفکر ادامه پیدا کرد. نتیجه این تفکر ، جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم بود.

 

جغرافیای صلح:

با این همه باید به جناب آقای پروفسور ایولاکست گفت: امروزه جغرافیا بیشتر و نخست در خدمت صلح است. در ادامه این نشست، نخست این را ثابت می کنم و بعد در دوازده بند، پایه های صلح جغرافیایی را خدمت شما عرض خواهم کرد.

 

جغرافیای گسترده صلح

سازمان ملل متحد جهان را به 29 منطقه تقسیم کرده است. از این 29 منطقه، 4 منطقه در استرالیا، 5 منطقه در آفریقا، 5 منطقه در اروپا و 4 منطقه در آمریکا قرار دارند در این 29 منطقه، جنگ در کدام مناطق جاری است؟ در تمام قاره آمریکا  غیر از کلمبیا و مکزیک هیچ گونه جنگی دیده نمی­ شود. در کل اروپا فقط دو منطقه جنگی شناخته شده است. یکی  اوکراین و دیگری در چچن که  آنها هم نقاط بسیار داغ نیستند. در آفریقا ما چهار نقطه داریم. خلاصه آن که در این 29 منطقه، تنها  در چند لکه­ ی کوچک جنگ­ های پردامنه و داغ دیده می­ شود.  در بقیه جهان که بیش از 90 درصد پهنه زمین را در بر می­ گیرد، صلح و امنیت چیره است.

صلح فراگیر کشورها

ما در دنیا تا 26 آذر 1393، 265 کشور مستقل یا مناطق خودمختار وابسته به آنها داشتیم.  از این میان تنها  193 کشور عضو ملل متحدند. واتیکان، تایوان،کوزوو و چند کشوردیگر عضو ملل متحد نیستند.  از این میان 206 کشور و 59 منطقه وابسته به آنها، چند کشور درگیر جنگ هستند؟ امپریالیسم و کمپانی­ های بزرگ فروشنده سلاح مناطق جنگ را بزرگ نمایی می­ کنند. این­ها جنگ را تبلیغ می­ کنند. رئیس جمهور و استاد دانشگاه بوجود می­ آوردند، رسانه بوجود می­ آورند که برای جنگ تبلیغ کنند  و جغرافیای جنگ را گسترده جلوه دهند. در حالی که تنها شمار اندکی از کشورها در حال تجربه جنگند، بنگرید به نقشه جنگ:

آفریقا :

الف) در آفریقا  لیبی، مالی، نیجریه و سومالی، چهار کشور درگیر جنگ داخلی­ اند که درگیری هایشان با شبه نظامیان اسلام گراست.

ب) جمهوری آفریقای مرکزی، جمهوری دموکراتیک کنگو، سودان شمالی و سودان جنوبی گرفتار جنگ داخلی علیه نیروهای شورشی هستند. بیش­ترین نواحی جنگ در آفریقاست. برخی نقاط آفریقا به صورت مستمر درگیر جنگ هستند.

آسیا:

الف) افغانستان، پاکستان و فیلیپین. جنگ در هر سه نقطه، جنگ دولت علیه شبه نظامیان اسلام گراست.

ب) میانمار، درگیری علیه گروه های شورشی

اروپا:

الف) چچن و داغستان که جزو این 59 منطقه ای که گفتم نیستند. جنگ و درگیری در این دو جمهوری خود مختار علیه شبه نظامیان اسلام­گرا است.

ب) اوکراین، تجزیه طلبی جمهوری خلق لوهانسک و جمهوری دونتسک. این دو نامی است که روس­گرایان بر آن گذاشته­ اند.

 

خاورمیانه

الف) جنگ علیه و بین شبه نظامیان اسلام گرا

ب) سوریه، جنگ داخلی

پ) اسرائیل، جنگ آزادی بخش

آمریکا:

الف) کلمبیا، جنگ علیه نیروهای شورشی

ب) مکزیک، جنگ علیه گروه­ های مافیایی

تا 26 آذر 1393 خورشیدی در مجموع از میان 265 کشور مستقل و قلمروهای وابسته خودمختار، 64 کشور و ناحیه خود مختار به گونه­ ای گرفتار نوعی نا امنی بوده­ اند. ولی جنگ پردامنه و پرشدت تنها در کشورهای عراق، سوریه، یمن، سومالی، افغانستان، پاکستان و نیجریه در جریان است. یعنی تنها در 7 کشور از 206 کشور جهان.

آنچه که در در کلمبیا  و مکزیک می­ گذرد، اولاً ناحیه­ ای هستند و ثانیاً در شمار جنگ های پرشدت نیستند. همان گونه که در نقشه مشاهده می­ شود جغرافیای جنگ تنها چند نقطه را در نقشه سیاسی جهان نشان می­ دهد. لکه­ هایی که تقریباً به هم پیوسته هستند. بقیه جهان در آرامش نسبی به سر می­ برند. چنان که در چهار منطقه اقیانوسیه جنگی نیست. در اروپا جنگ تنها در پیرامون لوهانسک، دونتسک و گاهی درگیری های کوچکی در چچن دیده می­ شود و در تمام قاره­ ی طولانی آمریکا از قطب شمال تا قطب جنوب، فقط در شمال مکزیک درگیری میان دولت با مافیا و در کلمبیا نیز درگیری دولت با  فارک به چشم می­ خورد. دیگر نقاط این قاره آرام است.

نهادهای فراگیر صلح

از سوی دیگر تا 26 آذر 1393، دستکم 889 نهاد، مؤسسه، انجمن و گروه صلح خواه در قالب نهاد یا مؤسسه یا گروه فعال  در جهان وجود دارد. به نظر من با وجود این نهادها و سازمان ها از جمله مؤسسه صلح استکهلم، مؤسسه صلح ملل متحد، دیگر عصر هارتلند گرایی و ریملند محوری دست کم با جهت گیری ژئواستراتژیک به سر آمده است. همچنین استراتژی هایی مانند کانتین منت و کمربندهای شکننده، به دلیل بافت میلیتاریستی، تنها در تاریخ اندیشه های ژئوپلیتیک باید مورد مطالعه قرار گیردند.

 

جغرافیای گسترش یابندۀ سوئیسی شدن

امروز سوئیسی شدن مورد توجه 36 دولت در جهان است. هدف این دولت ها سوئیسی شدن است. سوئیسی شدن یعنی چه؟ طی این راهبرد دولت می بایست در پی رفاه ملت، در پی آسایش ملت، در پی گریز از جغرافیای جنگ، گریز از جغرافیای اعتیاد، باشد. با راهبرد سوئیسی شدن، تولید ناخالص ملی در کشور کوچک قطر تا سال2030 ، که جمعیت بومی آن امروزه کمتر از 200000 نفر است، از تولید ناخالص ملی  هر یک از کشورهای منطقه بیش تر خواهد شد. عمان و امارات نیز در همین مسیر گام بر می­ دارند. در امارات، امارت­ هایی قوی­ترند که نفتی ندارند. ابوظبی قوی­تر است یا دبی؟ ابوظبی 98 درصد وابسته به نفت است و دبی 35 درصد. دبی بزرگترین یا دومین صادر کننده کالا در ده سال اخیر به ایران بوده است و امروز از این منظر مقام نخست را دارد.

پیروزی کشورها در مسیر سوئیسی شدن در واقع به معنای چیرگی بر جغرافیای جنگ، جغرافیای جرم و جنایت، جغرافیای زندانیان، جغرافیای اعدام، جغرافیای خشونت، جغرافیای ناامنی، جغرافیای بیکاری، جغرافیای قلت دستمزدها، جغرافیای سانسور، جغرافیای اعتیاد، جغرافیای تن فروشی، جغرافیای فساد، جغرافیای گدایی، جغرافیای حاشیه نشینی، جغرافیای بیماری های روانی، جغرافیای شکاف های طبقاتی، جغرافیای قتل های سازمان یافته و در عوض رسیدن به جغرافیای حقوق بشر، جغرافیای شادی، جغرافیای مشارکت وجغرافیای مداراست. از طریق سوئیسی شدن می خواهند به این چهار جغرافیا برسند. براساس این راهبرد، پیگیری گسترانیدن رفاه(توسعه)، تعمیق آموزش و پژوهش، تمرکز زدایی، خرد کردن دولت و وظایف آن، کاهش هزینه های امنیتی، رسیدن به صلح پایدار و امثال آن و رونق دادن به کسب و کار و پاسداری و مرمت محیط زیست در کانون توجه دولت های سوئیسی شده است. دولت هایی که می گویند ما  تمرکزی بر مسائل جهانی نداریم، بلکه در وهله نخست در پی رفاه و امنیت کشور و منطقه خود می باشیم.

کاهش جنگ های قبیله ­ای

از 1970 تاکنون، جهان شاهد یک مسئله بزرگ بوده است که اغلب در مطالعات جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی نادیده انگاشته می­ شود. در 500 سال منتهی به 1970، بیشترین جنگ­ها در جهان جنگ های قبیله­ ای بودند، در حالی که این­ گونه جنگ­ ها امروزه کمرنگ و لکه­ ای شده است.

آموزش و پرورش صلح خواه

جهت­ گیری آموزش پیشرفته به سوی صلح و ژئوپاسیفیک کشیده شده است. آموزش فلسفه در برزیل از پایه اول ابتدایی آغاز می شود. در کانادا و استرالیا، حقوق کودک از دوره پیش دبستانی به نونهالان و کودکان آموزش داده می شود. به آنها می­ گویند این ورقه را ابتدا برای والدین خود بخوانید و بعد امضاء بزنند که مثلاً این 20 مورد در طول هفته از سوی آنها رعایت شده است. در مقطع اول دبیرستان نیز مفاد اعلامیه حقوق بشر و الحاقیه های آن تدریس می گردد. با چنین سامانه­ های آموزش و پرورشی، چنانچه در میان سوئدی­ ها، دانمارکی­ ها، فنلاندی­ ها و بلژیکی­ ها، بن­ لادن ها، ایمن الظواهر­ی ها و ابوبکر البغدادی­ ها ظاهر شوند جای شگفتی ها خواهد بود. هم چنانکه کمتر کسی انتظار دارد که در کره شمالی، اریتره، سومالی، ترکمنستان، بلاروس و اردن که شش کشور نمونه میلیتاریستی جهان به شمار می­ روند، فلاسفه­ ای چون کانت، اسپینوزا و کریشنا مورتی ظاهر شوند.

اجازه دهید مأموریت انجمن جغرافیایی آمریکا که بیشترین عضو را در میان انجمن­ های جغرافیایی  دارد توضیح دهم. انجمن جغرافیایی آمریکا ((AGS بنیاد مأموریت خود را چنین تعریف می کند: «ثبت و ترویج نقش جغرافیا در زمینة کسب و کار، دانش، آموزش و پرورش و دولت است. هدف انجمن نیز بالا بردن دانش جغرافیایی شهروندان در زمینه های دموکراسی، امنیت ملی و رفاه انسان شمرده شده است». بدیهی است دولتی که باد می­ کارد طوفان درو خواهد کرد. سامانه آموزش و پرورشی که بنیادهایش بر خشم، کینه و دشمنی، انتقام، غم و غم افزایی استوار است و در جغرافیایش به جای آموزش حقوق شهروندی، حقوق زن، حقوق بشر، حقوق حیوان، حقوق جنگل، حقوق محیط زیست، نهال های نفرت از جان و جهان و همسایگان، نژاد پرستی و نفرت قومی کاشته شود محصولش جز ابوبکر بغدادی ها و بن لادن­ ها چه می­ تواند باشد؟

آموزش چنین جغرافیایی در محیط ­های کمتر توسعه یافته به معنای تأثیر پذیری روبنا (آموزش) بر زیربنا ( توسعه نیافتگی) و در نهایت تداوم زنجیر وار دوزخ و دوزخی ماندن است. لیبی که از لحاظ مادی بهشت آفریقایی ها بود چون این مسائل را حل نکرد دوزخی ماند. هدف آموزش جغرافیا گسترش اندیشه های دموکراتیک، افزایش مهارت های زندگی، روش های سازگاری با محیط و طبیعت، میهن دوستی، انسان دوستی و خدا محوری، قانون محوری و دوستی با طبیعت است. این خلاصه محورهای آموزش جغرافیا در 63 کشور جهان است.

جغرافیای شما، جغرافیای ما

وقتی می­ گوئید جغرافیا نخست در خدمت جنگ، آن جغرافیایی را ارائه می­ دهید که ستادهای بزرگ دنبال می کنند. می­ گوئید جغرافیا نباید از سیاست دور باشد. این دقیقاً درست است، در بطن و متن جغرافیا سیاست یک رکن است. امکان ندارد شما جغرافیا را بدون سیاست بتوانید درک کنید ولی جغرافیا تنها جغرافیای سیاسی نیست. جغرافیا یکی از 80- 90 محور توسعه در جهان نو بوده است. یخبندان شناسی هم دارد. جغرافیای زمان و مکان هم دارد. جغرافیای بهداشت و درمان هم دارد. چرا آن ها را به گونه­ ای ژرف نمی­ شکافید. البته در اینکه جغرافیا نباید و نمی­ تواند نقش پردامنه سیاست را نادیده انگارد تردیدی نیست ولی همین گزاره ناقص، جغرافیای کشورها را از بن تهی ساخته است. در حالی که جغرافیا در طیفی گسترده و تخصصی در کشورهای شمال و براساس نیازهای گوناگون جامعه هدف گیری شده و در عین حال بستری برای شناخت منازعه و حل منازعه نیز فراهم آورده است، در برخی کشورهای جنوب تک بعدی شده است.

اجازه دهید برخی گرایش­ ها را در دانشگاه های پیشرفته آمریکای شمالی نام ببرم: زمین ریخت شناسی، آب و هوا شناسی، دیرینه شناسی، جغرافیای زیستی، جغرافیای زمین سنجی، مدیریت محیط زیستی، یخبندان شناسی، آب شناسی، آب نگاری، چشم انداز نگاری، اقیانوس شناسی، خاک شناسی و کواترنر در جغرافیای طبیعی و در جغرافیای انسانی، جغرافیای فرهنگی، جغرافیای توسعه، جغرافیای اقتصادی، بهداشت و درمان، تاریخ و زمان، جغرافیای مردمی، جغرافیای جمعیت شناسی، جغرافیای مذهبی، جغرافیای اجتماعی، جغرافیای ترابری، جغرافیای گردشگری، جغرافیای شهری و جغرافیای روستایی. هر یک از این گرایش­ها به تنهایی و در قالب پژوهش های میان رشته­ ای. کارکردهای بسیار عمیقی را برای کشور خود و منطقه­ های پیرامونی داشته­ اند. با این توضیح که نقدی بود بر اندیشه ژئوپلیتیک سنتی حاکم بر کشورهایی که در این منطقه قرار دارند،  اجازه دهید برویم سراغ بنیادهای ژئوپاسیفیک یا صلح جغرافیایی.

 

صلح جغرافیایی بر پایه 12 ستون استوار شده است:

1- زمین تنها گوی زنده کیهان:

نخستین اصل صلح جغرافیایی آن است که در این 400 میلیارد کهکشانی که در کیهان وجود دارد،  هر کدام از این کهکشان­ها اگر 100 میلیارد ستاره داشته باشند و  هر کدام از این ستاره ها تنها دو سیاره، در آن صورت با  کیهانی بی کران رو به رو هستیم. کیهانی که زمین در برابر آن به اندازه یک دانه ماسه در میان تمام ماسه های کره زمین است. ولی کره زمین تنها گوی زنده جهان است، یا اگر هم گوی­ های زنده دیگری وجود داشته باشند، بشر قادر به رسیدن به آن ها نیست.آدمی در کیهان تنها است و تا ابد نیز تنها خواهد ماند. پس نخست آنکه همه ما در یک خانه در کل این کیهان در حال حرکت هستیم و امید به اینکه همسایه ای زنده پذیر هم داشته باشیم نداریم. پس اگر زمین ویران شد آدمی در کجا می تواند مستقر شود؟ نزدیک ترین جا به زمین ماه و مریخ هستند که سرد و یخ زده اند، آنطرف هم ناهید است که گرم و سوزان است. انسان قادر به کوچ به آنها نیست. زمین تنها خانه­ی همه­ی ابناء بشر در کیهان است و نزدیک به ناممکن است که  بتوان جای دیگر زنده پذیری را پیدا کرد.

2- نیای مشترک:

امروز از قومیت ها و نژادها و فرهنگ ها صحبت می شود. همه قوم ها و نژادها دارای نیای مشترکی هستند ادیان سامی( ادیان ابراهیمی) نیز برای آدمی نیای واحدی قائلند.  دستکم در130 سال اخیر ثابت شده است که همه انسان­ها از خاور آفریقا برخاسته ­اند و به سایر جاها کوچ کرده اند. اگرچه  طی دو میلیون سال تکامل پیدا کرده­ اند ولی نیای مشترک انسان از شرق افریقا برخاسته است.  از دیدگاه مهندسی ژنیتیک چند اصل زیر درباره منشأ آدمی ثابت شده است:

–  یگانه بودن منبع واحد ژنتیکی انسان ها؛

– یگانه بودن خاستگاه انسان خردمند( برخاسته از خاور آفریقا، چون در خاور آفریقا بیشترین تنوع ژنتیکی وجود دارد)؛

–  شباهت بسیار زیاد زنجیره نژادی انسان ها نسبت به جانوران؛

–   بیشترین تنوع نژادی در انسان ها از دیدگاه ژنتیک در آفریقا به چشم می خورد.

این دستاورد گرچه به معنای یگانه بودن دیدگاه های دین و دانش نیست. ولی نتیجه یکسانی دارد و آن خاستگاه واحد آدمی است. در این صورت یکی از چهار پنج علت تکوین جنگ ها در 200 سال اخیر، که بر پایه­ی جنگ های قومی- نژادی بوده  از میان برداشته می شد.

3- طبیعت بی مرز:

کشتی شناور زمین که در قیاس با کیهان به دانه­ ای ماسه در همه ماسه های جهان می­ ماند و شاید کمتر، در قیاس با باشندگانش با 510 میلیون کیلومتر مربع  پهنه بسیار بزرگ و غول آسایی است. در این میان بیش ار 29% را خشکی و کمتر از 71% را دریا تشکیل می دهد. حس قلمرو خواهی آدمی در  قالب فردی یا گروهی از انسان های نخستین یا گروه های شکار تا دولت­ های وستفالیایی امروز، همواره گونه­ ای مرزبندی را در تاریخ بر سطح زمین ایجاد کرده است. ولی باید دانست که مفهومی بدین معنی که طبیعت ایجاد کننده مرز باشد، وجود ندارد. از سوی دیگر هیچ گاه نیز همانند امروز خطوطی به نام مرز بستر جدایی حاکمیتی حکومت ها نبوده است. امروزه پایداری مرزها و دولت ها و کارکرد آنها رکوردی در همه تاریخ بشری است. گمانی نیست که مرزها بر ساخته آدمی و دولت ها هستند و طبیعت چیزی به نام مرز نیافریده است.

 

4برنامه نجات زمین:

ستون چهارم صلح جغرافیایی بر این پایه است که  امروزه روز زمین دچار مشکلات و چالش­ های بزرگی است. حتی پروفسور لاولاک که بعد از داروین با ارایه تئوری گایا، دومین و قوی­ترین تئوری جهانی را در این زمینه ارایه داد، باورمند است که زمین دیگر، توانایی بازآفرینی خود را از دست داده  و  قادر به بازسازی خود نیست. آدمی در 150 سال اخیر، بلایی بر سر زمین آورده که توانایی بازسازی را از آن گرفته است. بنابراین برای نجات زمین از دیدگاه تغییر اقلیم، آدمی می بایست دستکم این محورها را در پیش گیرد:

الف) کاهش انتشار گازهای گلخانه ای بویژه گاز کربن؛

ب) کنترل و نظارت بر آلودگی های خشکی پایه؛

پ) پاسداری از اکوسیستم ­ها و نجات زندگی گیاهی و جانوری؛

ت) مشارکت در رفع آلودگی اکوسیستم های اقیانوسی- دریایی.

همه ­ی دولتها باید در برنامه نجات زمین مشارکت کنند. چون در دریاها که نمی­ توان دیوار زد، خندق ایجاد کرد، سیم خاردار زد. هنگامی که صدام چاه های نفت را در کویت زد، در هیمالیا باران سیاه بارید. ما که نمی توانیم جلوی این اتفاقات را بگیریم. بنابراین زمین یک پیکر است، یک واحد و یک اکوسیستم است. به همین دلیل برنامه نجات زمین نیازمند تشریک مساعی همه کشورها و دولت­ها است.

5- کنترل تسلیحات هسته­ ای و سلاح­ های کشتار جمعی:

زمین تاکنون جنگ هسته­ ای را تجربه نکرده است. نتایج جنگ هسته­ ای پیش ­بینی­ پذیر نیست. تنها روسیه و ایالات متحده به اندازه 210 بار نابودی کل حیات بر کره زمین تسلیحات اتمی در زرادخانه دارند.

6- کنترل جنگ و تروریسم

7- حل مسئله شمال و جنوب

8- بحران اقتصادی

9- مهاجرت و پناه جویان

10- مواد مخدر و قاچاق انسان

11- حقوق بشر

12- فضاهای مجازی و جرائم اینترنتی که در حال رشد هستند.

این­ها 12 تا ستون صلح جغرافیایی تا امروزند، که چیرگی بر آنها نیازمند همکاری و همگرایی دولتها است. اجازه دهید برای درک بهتر مبانی صلح جغرافیایی و ارایه عنوان هایی برای تحقیق بیشتر این مفهوم، اهمیت همسایگی را از دیدگاه صلح جغرافیایی بشمارم. چون اندیشه صلح جغرافیایی بیشتر درباره همسایگان صادق بوده است:

–  صلح جغرافیایی و همسایگی

در فرهنگ اسلامی داریم «الجار قبل الدار». اول همسایه بعد خانه. همسایه مهم­تر از خانه است. ولی در بعد جغرافیایی، پنج مسئله است که نمی­ توانیم از همسایه دوری کنیم:

1-  همسایگی در جغرافیای سیاسی جبری است.  یعنی هیچ دولتی قادر نیست خود همسایگانش را برگزیند. همچنین دولت­ها نمی­ توانند به همسایگان خود بگویند باید از اینجا کوچ کنید. همسایگان پایدارند و تکان نمی­ خورند. بنابراین باید با همسایه­ ات اگرچه ظالم باشد کنار بیایی. یا باید با او بجنگی. پس همسایگی پدیده­ای گریز ناپذیر است. در نتیجه هیچ کشوری نیست که بتواند همسایگانش را خود انتخاب کند.

2- دین و مذهب ثابت هستند. در 500 سال اخیر، کدام کشور و کدام ملت بوده که دینش را تغییر داده باشد؟ ملت­ها دین خود را نو می­کنند. پیراهن نویی بر آن نمی ­کنند ولی دین را از دست نمی دهند. ما باید بپذیریم که عربستانی ها وهابی هستند، قطری ها وهابی هستند، کویتی ها مالکی هستند، عمانی ها اباضی هستند. همان طور که آن­ها باید بپذیرند ما شیعه دوازده امامی بوده­ ایم، هستیم و خواهیم بود. هیچ دولتی نیست قادر باشد مذهب کشور دیگر و همسایه را تغییر دهد.

وقتی این دو اصل پذیرفته شود استراتژی ها و تصمیم سازی های کلان همسایگان درباره یکدیگر نیز دگرگون خواهد شد.

3- زبان همسایه نیز کمتر تغییرپذیر است. زبان بخش محوری فرهنگ است و کمتر دستخوش تغییرات بنیادین می شود. بنابراین عرب بودن عراق، کویت، قطر، عربستان، امارات، عمان، بحرین، سوریه و … را باید پذیرفت.

اصول پیوندهای صلح جغرافیایی و همسایگی پرشمارند. در فرصت­ های دیگر به آنها خواهیم پرداخت، ولی به هر روی این اصول در پی آن است که زمینه ­های چهارگانه همزیستی مسالمت­ آمیز، همگرایی، همکاری و اتحاد میان همسایگان را هموار سازد.

دوستان از این که سخنانم را تحمل کردید سپاسگذارم. تا 45 دقیقه دیگر آماده نقد و بررسی رو در روی شما استادان و دانشجویان عزیز هستم.

بر محمد و آل محمد صلوات

این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا