محمدرضا هیودی… (این تحلیل صرفا دیدگاه نویسنده بوده و انتشار آن به منزله موضع انجمن نیست)…
فرایند تاریخی توسعه جوامع، مبتنی براندیشه ای پویا، و محیط مساعدی بود که مدنیت را بر بستر جغرافیا بوجود می آورد. سنت, ادبیات، فرهنگ قومی و بومی نیز از پایه های شکل گیری این مدنیت بود.هرچه هماهنگی بین عوامل و عناصر جغرافیا و جامعه انسانی بیشتر بود، کیفیت و شتاب زمانی توسعه نیز افزایش می یافت.گذشت زمان با همراهی مدنیت که درواقع فرایند تاریخی را شکل می داد، پیچیدگی ها را بوجود می آورد. این پیچیدگی ها ناشی از افزایش تولید و به تبع آن مازاد تولید بود. مازاد تولید ثروت و قدرت را به دنبال داشت؛ و انسان مدنی را وا میداشت با سیاست، استراتژی، ژئوپلیتیک و ژئواستراتژی، و به همراه علم و فن آوری؛ استراتژی های سیاسی جغرافیا محور خود را برای دفاع، امنیت و تهاجم در برابر رقیبان به کار گیرد. این شرایط در طول تاریخ در جوامع بدوی، مدنی، توسعه یافته و مدرن کنونی؛ براساس منافع جمعی و ملی، و در اکثر مواقع خارج از خواسته ها و تمایلات خانوادگی، قومی، حزبی و ایدئولوژیک پیگیری می شد.درواقع این نوع استراتزی های سیاسی، به همراه جغرافیا، برمدار سیاست های کلی و منفعت طلبانه استوار بود؛ و بوسیله نخبگان اکثر کشورهای دمکراتیک و توسعه محور تعیین و تبیین می شد.این نوع استراتژی های سیاسی جغرافیا محورمبتنی برمنافع جمعی و عمومی؛ بازده خود را به شکل ثبات سیاسی و توسعه مدنی؛ به همراه ژئوپلیتیکی در راستای حفاظت سرزمینی و قدرت سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نطامی نشان می داد.
اکنون با توجه به عوامل و عناصر گفته شده، این سوال مطرح می شود که، موانع سیاسی داخلی و خارجی توسعه کشور کدامند، و راه های برون رفت ازآن چگونه است؟
ایران در طول تاریخ هزاران ساله خود، و به گواه تغییرات انسان ساخت در بسترمحیط جغرافیایی فلات وسیع آن؛ افکار، اندیشه ها، اقوام، دولت ها و حکومت های بسیاری را تجربه کرده است. این عوامل و عناصر انسانی و جغرافیایی کلی، به همراه متغییرهای فراوان دیگر، و با حکومت ها و دولت های متنوع، به تشکیل جامعه ای مدنی منجرشد. فراوانی حاکمیت ها و دولت های سیاسی در ایران، تنوع در آرا، افکار، اندیشه ها، ایدئولوژی ها، قرهنگ و اقتصاد را به دنبال داشت. توجه حاکمیت های سیاسی ایران به هرکدام از این عوامل و عناصر انسانی و جغرافیایی، و استراتژی های سیاسی منتج از آن، منجر به تغییرات در محیط و سرزمین سیاسی، اقتصادی و جمعیتی نیز می شد. هرچه اندیشه کثرت گراتر و استراتزی های سیاسی جغرافیا محور پویا و سیال تر بودند؛ کشور قوی و وسیع تر، اقتصاد توسعه یافته تر، فرهنگ غنی تر، جمعیت با کیفیت تر و حوزه مدنی جهانی تر بود. برعکس آن نیزصادق بود. چنانچه حاکمیتی سیاسی در ایران براساس یک اندیشه تک بعدی و تک محوری دین، مذهب، قوم و نژاد خاص شکل می گرفت؛ اقتصاد، سیاست، فرهنگ؛ و حوزه سرزمینی آن محدود؛ و جامعه مدنی ایستایی را بوجود می آورد.امنیت و دفاع نیز به همان اندازه تحت تاثیر متغییرهای ایجاد شده از این عوامل پویا و محدود کننده بود.مهمترازآن سیاست های ژئوپلیتیکی بود که بر حوزه های سرزمینی داخلی و جغرافیای مجاور اثرگذار بود. این استراتژی ها، حوزه ها و مناطق ژئوپلیتیکی خاصی راشکل می داد، که گاهی به ثبات سیاسی، امنیت، توسعه، پویایی و سیالت، و هرزگاهی نیز به انقباض، اشغال و تکه پاره شدن سرزمینن منجر می شد. این عوامل مثبت و منفی ژئوپلیتیکی به کرات در طول تاریخ ایران وحود داشته است. اما عوامل منفی ژئوپلیتیکی به مراتب بیشتربوده است. این کدهای منفی ژئوپلیتیکی، ناشی از اندیشه ای تک محور بوده، که به تفییرات منفی محیط جغرافیایی و به تبع آن جامعه ای توسعه نیافته منجرشده است.
اما دردوره های ابتدایی و میانی تاریخ ایران؛ به علت شرایط مساعد جمعیتی و قومی که متاثر از اندیشه ای پویا و جغرافیایی متنوع بود؛ ثباتی سیاسی را بوجود آورد، که این ثبات سیاسی خود منجربه قدرت شد. این قدرت، منطقه ای ژئوپلیتیکی را در فلات ایران شکل داد. سپس حاکمیت های سیاسی قدرتمند فلات ایران، برای ایجاد امنیتی پایدارتر و دفاعی موثر در ورای منطقه ژئوپلیتیک فلات مرکزی، حوزه ژئواستراتژیک را شکل دادند.بعدها حوزه ژئواستراتژیک شکل گرفته، تقریبا به مدت هزار سال از منطقه ژئوپلیتیکی مرکزی حفاظت کرد. بعد از دوره تاریخی میانه و ظهور دوران جدید و شکل گیری قدرت های نو، مناطق ژئوپلیتیکی و حوزه های ژئواستراتژیک نیز به نفع قدرت های نوظهور تغییر پیدا کرد. این شرایط به ضرر قدرت های سنتی از جمله ایران تمام شد. این عوامل کم و بیش تا دوران معاصر و مدرن پابرجا ماند.
در دوران معاصر، حاکمیت های سیاسی بی ثبات و وابسته؛ باعث تقویت ایدئولوژی، ناسیونالیسم منفی، دیکتاتوری، توسعه نیافتگی اقتصادی، ناپایداری امنیتی و دفاعی، جغرافیای سرزمینی ناپایدار، و نهایتا ژئوپلیتیکی متزلزل شد. این عوامل و عناص ناپایدار، به همراه جغرافیایی دارای منابع راهبردی و به شدت رقابتی، در دوران معاصر و مدرن، به تضعیف هرچه بیشتر کشورهایی همانند ایران کمک کرد. این شرایط متاثر از استعمار جغرافیایی است که طی سه سده اخیرشکل گرفته، و اکنون نیز ادامه دارد. در دوره حال نیز استعمار به نوعی دیگر و همچنین درتمام زمینه ها و در ابعاد فضایی و جغرافیایی و به شکلی پیچیده در جریان است. کشور ایران نیز از این قائده مستثنی نمی باشد. اما چگونه و به چه شکل کشور متاثر از این استراتژی های سیاسی جغرافیا محور می باشد.به نظر می رسد دو عامل استراتژی های داخلی و خارجی حاکمیت های سیاسی، و فدرت های استعماری چند سده اخیرازمهمترین عوامل تاثبرگذار باشند.
ایران در طول دوران معاصر و اکنون، میدان رقابت قدرت های فرامنطقه برای به دست آوردن قدرت بیشتر بواسطه منابع و موقعیت جغرافیایی آن بوده است. در دوره های اول و میانی دوره معاصر، دخالت ها بصورت اقدام نظامی مستقیم و سپس نظامی و سیاسی بود. اما اکنون و در دوره مدرن مجموعه ای از متغیرهای پیچیده وجود دارد. این پیچیدگی بصورت مجموعه ای از عوامل و عناصر خود را نشان می دهد منابع موجود در خشکی و دریا، آب راه های زمینی و دریایی، زمبن های حاصلخیز، کوه ها، دره ها، سرزمین های مساعد برای توریسم، اقلیم های متنوع، سرزمین های دارای مکان های مقدس و مذهبی، محیط های سالم از لحاظ زیستی، سواحل طولانی و مناسب برای ایجاد بنادر؛ به همراه نیروی انسانی با کیفیت و فنی مدیریت محور، و همچنین موقعیت جغرافیایی، مهم هستند. این عوامل و عناصر در جغرافیای فیزیکی ژئوپلیتیک موثرهستند، در حالیکه عوامل و عناصرذهنی، روحی و روانی ملی و حاکمیت سیاسی و همچنین بین المللی به همان اندازه در ژئوپلیتیک داری اهمیت می باشند. همه این عوامل و عناصر به طورکلی و در جزئیاتی بیشمار.، درژئوپلیتیک تاثیرگذاراست. این عوامل باعث قدرت، و قدرت نیز منافع ملی را تامین می کند.ایران در بسیاری از موارد دارای این شرایط است. اما شرایط مذکور برای اینکه به قدرت ملی کمک کند، به ضعف ملی مبدل گشته، و میدان رقاب ژئوپلیتیکی قدرت ها را مهیا کرده است.
دلایل آن نیزاین است که، در طول چند سده گذشته، جغرافیای سرزمینی کشور به علت دارا بودن کدهای ژئوپلیتیکی مثبت فراوان، وابستگی و ضعف مدیریت های سیاسی داخلی، جذابیت زیادی برای قدرت های فرا منطقه ای، داشته است. این جذابیت در دوره های زمانی کوتاه به دستور کاری برای اشغال، کودتا، میدان رقابت های اطلاعاتی و امنیتی، جنگ و دخالت های سیاسی قدرت های برتر بر علیه کشور شده است. این شرایط در حال حاضر نیز فعال بوده و بحران های اقتصادی، سیاسی، انسانی، فرهنگی، امنیتی،دفاعی و مهمتر از آن ژئوپلیتیکی و در سطحی بالاتر ژئواستراتژیک را بر کشور تحمیل کرده است.
این قدرت های فرامنطقه ای که با هم در حال رقابت هستند؛ در دوران مدرن با استفاده از شیوه های پیچیده مدیریتی و سیاسی و با تحمیل هزینه های اقتصادی و انسانی به کشورهای وابسته به صورت عملی و عینی، و دیگر کشورها به طور نامحسوس؛ اهداف ژئوپلیتیکی خود را به پیش می برند.درواقع دردوران مدرن قدرت های فرا منطقه ای امور استراتژیک خود را با هزینه های مالی و انسانی کشورهای حاشیه به پیش می برند. عمده ترین بار مالی و انسانی نیز برعهده قدرت های موثر منطقه ای، و ویرانی کشورهای نیابتی می باشد. شواهد این امر را نیز میتوان در جنگ ها، استبداد داخلی، مکمل های استراتژیک تحمیلی در خارج از مرزهای سیاسی، توسعه نیافتگی فرهنگی، اقتصاد تک محصولی و علوم وارداتی و عدم پژوهش محوری را درآموزش نیروی انسانی مشاهده کرد.
این نوع استراتژی های سیاسی درطول تاریخ بشریت بی شمار بوده و باعث جنگ های خانمان سوز، گسستگی اقوام، اجتماعات، ملت ها؛ تغییرات اقلیمی و زیست محیطی، بیماری های واگیردار، خشک مذهبی، استعمار، واگرایی جامعه انسانی نسبت به هم، خودبیگانگی فرد و جامعه، طبقاتی شدن شدید جامعه ملی و فاصله گیری جامعه جهانی شده است. همین عوامل و عناصر در سیاست های ژئواستراتژیک و مناطق ژئوپلیتیکی زیرمجموعه آن مخرب تر بوده است.به گونه ای که جغراقیا به عاملی در دست حاکمان سیاسی قدرتمند جهان برای بهره کشی و آشوب به نفع خود، به جای توسعه جهانی تبدیل شده است.اثراصلی این عوامل نیز بر روی جوامع حاشیه ای و توسعه نیافته می باشد، که عمدتا بوسیله عوامل وابسته که جوامع متحجر، نا آگاه، ایدئولوژیک و مذهبی سنت گرا را براساس منافع خود و قدرت های محور مدیریت می کنند صورت می گیرد.این عوامل متکی به اندیشه ایستا و تک محور( سیاسی)؛ جغرافیایی مخرب، آلوده، بسته و متضاد با منافع کشور( ژئوپلیتیکی متزلزل و گسسته) را به همراه داشته، و نتیجه ای جز توسعه ناپایدار و جامعه ای واپسگرا نخواهد داشت.
براین اساس نخبگان سیاسی باید با اتخاذ استراتژی سیاسی معقول در سطح ملی و بین المللی، و تغییر در سیاست داخلی و خارجی، و همچنین تلطیف ایدئولوژی، از هدر رفتن بیشتر منابع و منافع ملی جلوگیری کنند. اتکا به چنین استراتژی سیاسی موجب تضعیف رقابت قدرت ها در منطقه و ایران شده، و توازن قوا را به نفع کشور ما تغییر خواهد داد. درابعاد جغرافیایی نیز این استراتژی های سیاسی، از تهدید حوزه های مجاور و همسایه جلوگیری کرده و ژئوپلیتیک امنیتی نسبتا پایداری را برای کشور به ارمغان خواهد آورد. اصولا در پیش گرفتن سیاست تعامل با تمام قدرت های فرامنطقه ای توسط ایران، راه را برای سواستفاده و بهره برداری استراتزیک قدرت هایی که در یک دسته بندی سیاسی در مقابل رقیب بین المللی خود قرار دارند، و ایران را وجه مصالحه قرار می دهندخواهتد بست.درپیش گرفتن این چنین تعامل سیاسی معقول و عملگرایی، به پیشبرد استراتژی های سیاسی و ژئوپلیتیکی کشور کمک بیشتری خواهد کرد.اتخاذ استراتژی های سیاسی تعامل محور، باعث دستیابی به عوامل و عناصر جغرافیایی و انسانی مثبت شده و ثبات سیاسی که مستلزم توسعه پایدار است را موجب خواهد شد.اصولا استراتژی سیاسی ایدئولوژیک و مقاومت محور، اندیشه ای نسبی است که کشورها برای رسیدن به منافع آنی در مقاطع زمانی کوتاه (همانند ایالات متحده که از مذهب در بعضی مقاطع استفاده میکند) بکار می گیرند. این سیاست نمی تواند دردراز مدت منافع ملی کشوری را تامین کند. لازمه تامین منافع ملی، داشتن تکثر در آرا و عقاید تساهل گونه مورد قبول جامعه بین الملل و اکثریت ملی، به همراه مجموعه ای از عوامل و عناصر مثبت ژئوپلیتیکی است. اتخاذ و راه دسترسی به این نوع استراتژی های معقول و واقع گرانه؛ کنارگذاشتن سنت های متحجر و قوم محور است. سنت های متحجر و قوم محوری که تقریبا نیمی از تاریخ ایران را در برگرفته، و ژئوپلیتیکی گسسته و مدیریتی ظالمانه را بر آن تحمیل کرده است. بنابراین راه دستیابی به یک توسعه پایدارمبتنی و متکی به دو عامل مهم و پایه ای است. اندیشه مهمترین عامل بوده و دردرجه دوم اهمیت جغرافیا قرار دارد. اندیشه ی پویا، علم محور و کلیت گرا، چه در داخل مرزهای سیاسی و سرزمینی و چه در سطح بین الملل مهم می باشد. این نوع استراتژی سیاسی تامین کننده منافع جمعی و ملی در داخل، و تعامل و همگرایی در سطح بین المللی است. جغرافیا با تمام عوامل و عناصرتشکیل دهنده آن به همراه سیاست، که ژئواستراتژی تعبیر می شود، و مناطق ژئوپلیتیکی طبیعت پایه ی بوجود آورنده آن، محرک مهم بعدی به شمار می رود. اعتقاد به چنین استراتژی سیاسی و التزام به اجرای آن، دو ستون اصلی توسعه پایدار هرجامعه ای در چارچوب مرزهای سرزمینی و سیاسی است. این نوع استراتژی سیاسی جغرافیا محور، عامل محرک توسعه پایدار جامعه در همه جوانب آن، و ایجاد کننده قدرت یک کشور و مانع دخالت بیگانه است.در مقابل استراتژی های سیاسی تک بعدی، ایدئولوژیک و مبتنی برگذاره های عامه پسند، و درراستای منافع فردی، حزبی و گروهی، و همچنین مورد پذیرش عده ای محدود از تخبگان جامعه، خروجی جز واگرایی، تحجر و ایستایی اندیشه، به همراه جغرافیایی مخرب که پایه ی ژئواستراتژی تهدید آمیز و ژئوپلیتیکی ناکارآمد خواهد بود، نتیجه ای دیگر در برنخواهد داشت. این عوامل و عناصر در شکل گیری وضعیت کنونی ایران موثر بوده، و تجدید نظر جدی در سیاست های راهبردی ملی و بین المللی و مرتبط با حوزه های اندیشه و جغرافیا را می طلبد.
به طورکلی رویکرد به سیاست های استراتژیک تک محور و خطی و مبتنی براندیشه ای تک بعدی(درسطح ژئواستراتژیک و جهانی مانند اتحاد شوروی)، همانند ایدئولوژی(در سطح ژئوپلیتیک منطقه ای مانند عراق، لیبی و…)، ملی گرایی(مانند مصر جمال عبدالناصر)…وحتی دمکراسی(مانند سیاست های تهاجمی ایالات متحده بر مبنای دمکراسی)، برای دستیابی به توسعه ای همه جانبه قابل اتکا نیست. این نوع روبکرد سیاسی درامور ژئواستراتژیک و مناطق ژئوپلیتیک زیرمجموعه نیزشکننده است. به طوریکه در چند سده گذشته و از دوره مرکانتلیسم و هژمونی پرتغال و اسپانیا؛ صنعتی بریتانبا و دوران مدرن مبتنی بر لیبرال دمکراسی، تغییرات درحوزه های ژئواستراتژیک، ژئوپلیتیک و تنوع و تعدد اندیشه ها؛ بیشتر کشورهای ملی و جامعه بین المللی را به توسعه پایدار رسانده است. بنابراین تک بعدی بودن در حوزه های سیاسی، اندیشه ای، ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک، تنها به بحران اجنماعی، گسیختگی سرزمینی و گسستگی جغرافیایی و فضایی منجر می شود.پیگیری چنین استراتژی تک بعدی و خطی تنها موجب تضعیف جایگاه و موقعیت جغرافیایی می شود، و امنیت فیزیکی و روانی را به مکانی خاص محدود می کند، و کشور را از امنیت زنجیره ای که خصوصیتی سیال دارد و پایدارتر می باشد، محروم می کند. این وضعیت به بحران اجتماعی و سیاسی در کوتاه مدت تبدیل می شود و در بلندمدت ارکان سرزمینی را با مشکل مواجه کرده، و ژئوپلیتیکی با کدهای منفی فراوان را شکل خواهد داد
توجه به رفتارها درروابط بین الملل، ژئوپلیتیک همسایگان، هماهنگی و تضاد محیط فیزیکی و انسانی منطقه، شناسایی مکان های ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک امنیتی، از موضوع های راهبردی برطرف کننده مشکلات آینده به شمار می روند. اتخاذ مدیریت های کارآمد علمی و اجرایی و دسترسی به علوم مدرن وایجاد اندیشه ای نو متناسب با فرهنگ و جغرافیای بومی به همان اندازه دارای اهمیت می باشد.
به هر روی، حاکمیت سیاسی ایران باید با علم به این عناصر و عوامل و با استفاده از یک سیاست راهبردی معقول، کشور را از هزینه های هنگفت اقتصادی، سیاسی، نظامی، امنیتی، دفاعی و فرهنگی ناشی از رقابت قدرت های رقیب خارج کند. این راهبرد از تضعیف ژئوپلیتیکی جلوگیری کرده، و فضای سرزمینی داخلی و حوزه مجاور را به نفع کشور تقویت می کند. راه موفقیت در استراتژی های سیاسی جغرافیا محور در خارج از مرزها، و بخصوص دربعد منطقه ای، تنها در ابعاد نظامی و امنیتی امکان پذیر نیست، بلکه مستلزم داشتن رابطه و دیپلماسی محوری با تمام کشورهای قدرتمند فرا منظقه ای می باشد. استراتژی سیاسی غیر از این تنها به نفع معدود قدرت های فرامنطقه بوده، و قدرت یا قدرت های منطقه ای دیگر را به روبارویی با ما می کشاند، که اصولا نفعی درآن برا کشور وجود نخواهد داشت.استراتژی سیاسی تک بعدی، ایدئولوژی محور، نظامی_امنیتی، تخاصم گونه و با مرزهای های بسته و محدود شده، موجب توسعه ناپایدار، تضعیف ساختارها و زیرساخت ها و اقتصادی بسته و ایستا، و مهمترازآن ژئوپلیتیکی گسسته خواهد شد؛ که درکوتاه مدت و متمایل به دوره نسبتا طولانی تر، باعث تهدید هویتی، امنیتی، روانی، سرزمینی، اقتصادی، اجتماعی و بی ثباتی سیاسی شده؛ و فشار ژئواستراتژیک فرامرزی دشمنان و رقیبان را تشدید، و نهایتا به تزلزل ژئوپلیتیک سرزمینی خواهد انجامید. چنانچه حاکمیت در سیاست های راهبردی داخلی و خارجی خود که در طی چند دهه گذشته شکل گرفته بازنگری نکند، قدرت های فرامنطقه ای فشار حوزه ژئواستراتژیک اوراسیا(افغانستان و آدربایجان)، و ژئوپلیتیک منطقه ای غرب آسیا(کشورهای حوزه خلیج فارس) را بوسیله کشورهای نیابتی تشدید خواهند کرد. این فشارها در بعد سیاسی و اقتصادی نیز کشور را ضعیف و محدود نگه خواهند داشت.
پس در پیش گرفتن استراتژی(نه تاکتیکی برای کاستن از فشارها) تعامل و گفتگو بر پایه یک دیپلماسی قوی، و مبتنی بر عقل گرایی که به رابطه ای مستقیم بینجامد، راه حل برون رفت از بحران سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک که با هم در ارتباط و در هم تنیده هستند است. در غیر این صورت کشور هر روز در این بحران ها که مرتب بر پیچیدگی آنها نیز اقزوده می شود بیشتر فرو رفته، و راه برون رفت از آنها در آینده مشکل، و مبتنی بر یک دوره طولانی خواهد بود. اگر شرایط سیاسی و اقتصادی به این شکل پایدار باشد، در آینده نه چندان دور فشار ژئواستراتزیک از مناطق جنوب، شمال، و امنیتی از شرق و غرب تشدید شده،و هزینه مضاعف مالی و سیاسی را به دنبال خواهند داشت. درحالیکه استراتژی سیاسی تعامل و گفتگو مبتنی بردیپلماسی قوی که به یک رابطه پایدار بینجامد، فشارهای سیاسی برکشور را در سطح بین الملل، امنیتی در شرق و غرب کشور، ژئواستراتژی در شمال و جنوب و تهدید نظامی را از بین می برد، و از هدر رفتن هرچه بیشتر منابع مالی، اقتصادی، انسانی، حاکمیتی و روانی جلوگیری می کند این عوامل درحوزه ژئواستراتژیک فرامنطقه ای و ژئوپلیتیک منطقه ای نیز به تثبیت امنیت ملی و بین المللی منجرمی شود، و حوزه تجارت و فعالیت های اقتصادی را در بعد جغرافیایی و مبتنی برابعاد مدنیت سرزمینی، فرامرزی، منطقه ای و فرامنطقه ای توسعه و گسترش خواهد داد. بنابراین حاکمیت سیاسی در یک مقطع زمانی حساس از هویت سیاسی خود در راستای تعهد به جایگاه ملی، منزلت اجتماعی، حفظ سرزمین و شان ژئوپلیتیکی است.