بیش از هزار و چهارصد سال است که جامعه و حاکمیت ایرانی در تقابلی آشکار مابین عقاید و سنن مذهبی با فرهنگی ملی، و اندیشه ای آشفته و سیاستی متضاد در عمل نسبت به پوشش بانوان دست به گریبان است. این مسئله که حجاب در دیدگاه جامعه، حاکمیت و مذهب ایران، و در نزد اقوام متکثر و در بستر جغرافیای متنوع آن تا چه اندازه برجسته و رواج داشته، و با گذشت زمانی و به فراخور تحولات فرهنگی و سیاسی، و سپس در دوره های بعدی و با پررنگ شدن مذهب درون آوری چه تغییرات بنیادی درآن رخ داده و سلایق و منافع شخصی چه اثری در آن داشته است، دارای اهمیت می باشد. اما دراین بین برجسته ترین عامل مذهب، عقاید مذهبی، مزیت سیاسی، اندیشه ی جزیره ای؛ و مهمتر از آن برداشت و تفسیر متفاوت و متنوع فردی، و سلایق شخصی منافع محور ازآن بوده است. منافع و سلایق شخصی، سیاست ابزاری و ابداع ایدئولوژی منافع محور، از محصولات اندیشه ی محدود، منفعت سیاسی و مذهب سیاسی است. بنابراین انطباق این عوامل و عناصر بر انسان، استعمار و استثمار آن را به همراه دارد. استثمار و استعمار یگانگی جامعه را بوجود می آورد، و یکنواختی نیز دوگانگی جامعه نسبت به حکومت را در بر دارد، و سرانجام آن نیز بحران است. بنابراین اعتقاد و التزام به تنوع و تکثر، پویایی درجامعه را به دنبال دارد. پس اینکه جامعه ایرانی قبل از اسلام بر اساس سنن و اداب فرهنگی و مذهبی خود معتقد و مقید به چه نوع پوششی بوده و پس از ورود اسلام و حفظ تقریبی این فرهنگ و سنن در طول تاریخ تا به امروز چگونه بوده است، و بعد از آن بر اساس آموزه های اخلاقی و توصیه دین اسلام به اختیار؛ و سپس تحت تاثیر القائیات و اجباریات متولیان مذهب و سیاست منافع محور چه تغییراتی درآن رخ داده، و آنگاه چگونه به دوگانگی و ناسازگاری در اندیشه، فرهنگ و سیاست رهنمون شده؛ تضادی آشکار درجامعه ای ناهمگن را نشان می دهد. بحران مضاعف دراین عوامل با ورود دوره مدرن به ایران تشدید و شدت نیز یافت، و در عصر کنونی به اختلافی آشکار بین اجتماع و جامعه، جامعه و حاکمیت، و اندیشمندان مبدل گشته است. چالشی که برون رفت از آن به دلیل عدم ارائه دیدگاهی مفید از سه طیف تاثیرگزار دشوار می نماید. بنابراین متناسب با موضوع و نگارش تحلیل، سوالی که مطرح می شود این است که چرا بعد از عصر باستان و از اوایل دوره اسلامی تا بازیابی هویت و استقلال ایران یعنی دوره کلاسیک تا مدرن امروزی، مسئله حجاب در ایران به پرسمانی دشوار و مشکلی غامض تبدیل شده است.
زن در جامعه گذشته ایران و کم و بیش اینک، جدای از نگاه ابزاری به آن در تولید زیستی، دارای مالکیت معنوی و جسمی برای مردان و گردانندگان سیاسی و مذهبی نیز بود. فرهنگ برآمده از اندیشه ای محدود و تاثیر پذیری زیاد آن از تفسیری گروهی از مذهب و تعلقات سیاسی که طی اعصار گذشته تاکنون به سکونی فکری و خیال نیز آغشته گردیده بود، و ایستایی مدنی هم آن را همراهی می کرد، منجر به غیر فعال شدن نیمی از اجتماع، جامعه ای رخوت زده، و رکودی خودانگیخته شد. این سکون فرهنگی در فرایند تاریخی جامعه ایرانی تا عصر روشنگری و ورود به دوران مدرن ثابت بود. دوران مدرن عصر پویایی اندیشه، دگرگونی در رویکردها، تغییر در تصمیمات، و پدیدارهای شگفت انگیز آن در محیط و جغرافیا بود. این تبدل فکری در ارتباط با زنان نمایان تر، و آثار فیزیکی آن مشهودتر بود. تحول در پوشش، ورود به اجتماع و دستیابی به آزادی بیشتر، ارمغان روشنگری و مدرنیته برای بانوان بود. شتاب در مدرنیسم تغییر خواسته ها در این قشر را به دنبال داشت، به گونه ای که حقوق نسبی و برابر را در جامعه ای تمامیت خواه طلب می کرد. مقاومت حقوقی و اجتماعی جامعه از پایین، در مقابل اجتماعی قدرتمند و تمامیت خواه از بالا، تضاد مدنی و ناهنجاری فرهنگی را موجب گشت. تنوع دراین نوع خواسته ها و راه های رسیدن به آن؛ گوناگونی در دل مدرنیته را بوجود آورد. این شرایط باعث ایجاد دوره های مدرنیته شد. آثار فرهنگی، سیاسی، حقوقی و آزادی دوره های مدرنیته در تمدن عصر صنعتی، و عبور از دوران حاکمیت فرد، گروه، قبیله، دولت، امپراتوری، پادشاهی و درآینده ای نه چندان دور ملت_ دولت؛ علارغم کاستی ها، برای نبمی از مولدان اجتماع انسانی آن هم در دوره ای به این کوتاهی در برابر تاریخ طولانی بشر، برای مسائل مرتبط با بانوان شگفت آور بوده و همچنان خواهد بود. هرچند گسترش اندیشه و جغرافیای این نوع حقوق و آزادی در دیگر ملل به علت تفاوت ها، تضادهای فرهنگی را موجب گشته است، اما دورنمای تاثیرات آن در جهان توسعه نیافته روشن، و تغییرات بنیادی و حتی رادیکالی آن غیر قابل انکار است. بنابراین جامعه کنونی ایران نیز از این تحولات مستثنی نیست، و درآینده هم نخواهد بود. بطوریکه اجتماع ایرانی که سنت طولانی در لایه های آن ریشه دوانده بود، با ورود مدرنیته، به یک تضاد و دوگانگی در فرهنگ ملی، و یک تناقض در اندیشه ی نخبگان مذهبی و ملی دچار شده است. به گونه ای که در یک فضای خلع گونه مابین سنت و مدرنیته گیرافتاده است، و جامعه در یک رقابت رویارویی گونه از آن قرار دارد که نه توانایی رها کردن سنت را دارا می باشد و نه پذیرش مدرنیته برای آن مقدور است، و نه استطاعت تعریفی جدید از فلسفه وجودی خود را دارد. این موضوع دست کم در چند دهه اخیر به پارادوکس ذهنی جامعه، اندیشمندان و سیاسیون در ارتباط با حجاب بانوان درآمده، و به یکی از مسائل بغرنج تبدیل شده است.
با این اوصاف اگر دوره قاجار یا حداقل صدو پنجاه سال اخیر را آخرین عصر سنت با تمام مظاهر آن، یعنی سیاست و فرهنگ ایرانی در پیرامون دین اسلام و مذهب شیعه بدانیم، بنابراین عصر پهلوی آغاز مدرنیته در ایران است. این دوره با تغییرات بنیادی در ظاهر، اما متناقض در اصل و نامتوازن در درون همراه شد. تا آن زمان سنت و جامعه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و بطورکلی اجتماع ایرانی با مظاهر دینی که تحت تاثیر انتخابی مذهبی، و برداشتی متناقض از آن قرار داشت، سنجیده می شد. اما ورود مدرنیته متناسب و موثر در مظاهر تمدن نوین غربی در ابعاد توسعه، و متضاد در وسعت فرهنگی با جامعه ایرانی بود. مطلوبیت توسعه، و تناقض فرهنگی، دو پارادوکسی هستند که حداقل صد سال است که جامعه ایرانی از جنبه های مختلف در اندیشه و سیاست، و در بین نخبگان اندیشمند فرهنگی، سیاسی، مذهبی، علمی، و متناظرش یعنی جامعه با آن درگیر است. دوگانگی در اندیشه و شخصیت ناشی از سنت فرهنگی طولانی، و مذهبی سیاسی که با مدرنیته درهم آمیخته است، تناقض رفتاری و فرهنگی جامعه با خود، سیاسی دولت و برخورد آن با جامعه، و همچنین هر دو در خواسته و مطلوب آرمانی و خارج از عقلگرایی را سبب شده است. این عامل زمانی پارادوکس فرهنگی و رفتار سیاسی در عملکرد آن بیشتر است، که ایدئولوژی دیدگاه غالب مدیریت سیاسی در امور باشد. ازاینرو حجاب یکی از محصولات این بینش مسلط است.
اما پیدایش عصر روشنگری در اروپا و بروز انقلاب صنعتی درآن تحت تاثیر اندیشه ای پویا؛ توجه نسبت به آزادی و حقوق زن، و لزوم بکارگیری آن در اجتماع متنوع مدنی و نهاد پایه را نشان داد. ورود به امور مرتبط با فکر و اندیشه تا شغل، در واقع از ملزومات جامعه مدنی نوین و صنعتی بود. ظهور این شرایط در جوامع توسعه نیافته و عموما شرقی و دارای پایه های عمیق مدنی فرهنگی و متفاوت با غرب؛ تضاد در لایه های مختلف جامعه و حاکمیت سیاسی را بوجود آورد. جامعه ایرانی یکی از این جوامع بود. با ورود مدرنیته به ایران بحث توسعه و عقب ماندگی از مباحث اصلی جامعه، اندیشمندان و حاکمیت بود. عوامل اصلی و فرعی محرک در توسعه و پیشرفت مدنیت نوین متنوع بودند. یکی از این فرعیات مسئله حجاب و پوشش بخصوص در ارتباط با بانوان بود که در نزد اندیشمندان و حاکمان سیاسی در بدو ورود مدرنیته به کشور از مسائل اصلی در مدنیت و توسعه جامعه به حساب می آمد. بسیاری از تخبگان و اندیشمندان جامعه در ابتدای ورود مدرنیته عدم توسعه را در ابعاد مختلف برمی شمردند. این طیف از اندیشمندان یکی از علل عدم پیشرفت در جامعه را مسئله پوشش و حجاب، و تغییر در آن را راهگشا می دانستند. این وضعیت درست زمانی رخ داد که تغییرات در جهان شتابان بود. این تغییرات در جهان توسعه نیافته و در حال توسعه که جغرافیا و فرهنگی متفاوت با جهان توسعه یافته داشت، بدون پایه دانش و در مدت زمان بسیار کوتاه، و به همراهی دولت های عموما دیکتاتوری و ناآشنا به اساس مدرنیته صورت می گرفت. ایران قرن بیستم عموما از این دست کشورها بود. بنابراین بحث حجاب و پوشش و اثرآن در توسعه کشور، از مباحث عمده جامعه نخبه و حاکمیت سیاسی بود. ماحصل و نتیجه این مباحث و رفتار سیاسی دولت، کشف حجاب بود. این عمل در نیمه دوم ورود مدرنیته به ایران و در حاکمیت دوم پهلوی درجامعه گسترش و بطور نسبی تثبیت شد. تضاد سنت و مدرنیته در جامعه ایران نیز درست در این زمان شکل گرفت. تضادی که درواقع بین اندیشمندان مستقل و نخبگان دانشگاهی از یک طرف، و اندیشمندان و نخبگان مذهبی از طرف دیگر بوجود آمد. یکی از دلایل عمده آن نیز این بود که سنت و مذهب در جامعه ایران جایگاهی تثبیت شده داشت، و مسئله ای دشوار و لاینحل دراصلاحات، برای حاکمیت سیاسی مدرن محور بود. بنابراین در اواسط قرن، جامعه اندیشمندان مذهبی به همراه گروهی از نخبگان مستقل و دانشگاهی به این نتیجه رسیدند که عدم توسعه و پیشرفت کشور، ورود فرهنگ بیگانه، و بی توجهی به هویت و عوامل بوجود آورنده آن، و رفتارهای سیاسی ناشی از آن است. این موضوع سرانجام بعد از حدود نیم قرن و با وقوع انقلاب، دوباره پوشش حجاب را به جامعه بانوان ایران برگرداند. اما در اواسط انقلاب مجددا گروهی از نخبگان مستقل، دانشگاهی و ملی مذهبی به این جمع بندی رسیدند که حجاب و مسئله پوشش زنان یکی از مظاهر عقب ماندگی، تحجر و متضاد با مدرنیسم شدن جامعه و سیاست در کشور است. پس در صدد برداشتن حجاب، پوشش، چادر و روسری از سر بانوان هستند. بنابراین باید گفت که بیش از نیم قرن است که جامعه نخبه و عام ایرانی با بحران چادر بانوان دست به گریبان بوده، و کمتر از یک قرن است که مرتب چادر و روسری را از آنها گرفته، و یا بر سر آنها می کنند. موضوعی که به درستی باید آن را بحران چادر و روسری نامید. مسئله ای که آشفتگی یک جامعه، و تقریبا ناتوانی نخبگان و اندیشمندان آن را در حل یک موضوع واضح و قابل گشایش نشان می دهد. بنابراین شک و تردید در اندیشه، تعصب ناشی از اثر طولانی مدت سنن فرهنگی ایستا، تثبیت عقاید قومی بیگانه در حافظه تاریخی جامعه ایرانی، تفسیرهای گوناگون مذهبی و علایق سیاسی تقریبا از آفت های اجتماع و بخصوص جامعه نخبگان ایران است. امری که جایگاه مدنی ایران را به عنوان جامعه پیشروی تمدنی در منطقه و جهان نامناسب و متزلزل کرده، و نااستوار نشان خواهد داد. پس براین اساس اندیشمندان، نخبگان و جامعه مدنی و حاکمیت سیاسی ایران با آگاهی از پیشینه تاریخی و فرهنگی خود و بینشی آینده نگر از آن، باید به این موضوع واقف باشند که درگیر کردن جامعه در اموری که بیش از چندین قرن در اجتماع ایرانی تثبیت شده و همراه با تسامح و تساهل بوده و مذهب نیز آن را به عموم امت تسری و بایسته (با توجه به تغییر و تحول قرهنگی متاثر از توسعه همه جانبه بویژه در تمدن صنعتی عصر کنونی، اصرار و تاکید بر سکون خودانگیخته و یکنواختی در بعضی از امور فرهنگی خارج از واقع گرایی عقلی است) نکرده است، را نباید با علایق و منافع شخصی، گروهی، حزبی و ایدئولوژیکی، نابسامان و با سطحی نگری ویران کرد. ازاینرو دارا بودن پیشینه تاریخی درخشان و تمدنی پیشرو در بستر جغرافیایی متنوع و ملیتی مجهز به تکثر قومیتی و فرهنگی در ابعاد گوناگون، این امکان را به جامعه، نخبگان، اندیشمندان و حاکمان می دهد که ازآن الگویی برای دیگر جوامع ساخته و پرستیژ و جایگاه ملی، فرهنگی، سیاسی و ژئوپلیتیکی ایران را ارتقا دهند؛ نه آنکه با درگیر کردن آن در امور عادی، مرتبه آن را تا منزلت جوامع غیر معمول تنزل دهند. امری که جامعه نخبه و حاکمیت سیاسی را به تصمیمی رهنمون می کند که آثار آن در دل تاریخ و بر بستر جغرافیا در فردا خودنمایی کرده، و قضاوت نسل آینده، و دیگران را در بر خواهد داشت. به نحوی که هویت، جایگاه و شخصیت تاریخی حاکمان، نخبگان و سیاسیون را بر اساس تصمیم آنها در آتیه داوری خواهد کرد.