جغرافیای انتخابات با تأکید بر انتخابات ریاست جمهوری در ایران
انتشارات دانشگاه خوارزمی
دکتر مراد کاویانی راد
سال:1392
طی دو سده اخير مشروعيت نظام هاي سياسي با آهستگي و پيوستگي، بنيادي مردم خواهانه يافته است. مکتب ها و مرام های حاکم همگي بر آن بوده اند که خاستگاه خود را در جايگاه فرمانروا، با خواست های مردمی هماهنگ و همسو کنند به گونه اي که حتي خودکامه ترين نظام ها و احزاب سياسي را از آن گريزي – ولو در ظاهر- نیست. امروزه ميزان اعتبار نظام ها و احزاب سياسي در گستره مناسبات ملي و فراملي با پايگاه مردمي و مقبوليت آنان سنجیده میشود؛ به اين مفهوم که هرچه ميزان پذيرش یا پايگاه مردمي پُرشمار و فراگیرتر باشد به همان نسبت نمايندگان در تصميم گيريها و مذاکرات توانمندی بیشتری خواهند داشت. در اين ميان، برگزاری انتخابات منصفانه و آزاد، حق رأی و در پی آن حق گزینش یا برکناری حکومت و حکومت کنندگان در همه سطوح، اساسی ترین حق شهروندی و معیار سنجش دمکراتيک بودن نظامهاي سياسي به شمار میرود. تجربه نشان داده است که هر اندازه مشارکت و نظارت مردم در قالب احزاب و سَمن ها (سازمانهای مردم نهاد) فراگیر، گسترده و آزاد باشد از دامنه فساد و ناکارآمدي حکومت کنندگان کاسته و به همان نسبت، حکومت شفاف تر و ثبات آن بیشتر خواهد شد. بی گمان،الگوی رفتار سیاسی تابعی از فرهنگ سیاسی است. مجموعه ای از باورها، ارزش ها، ایستارها، نگرشها و آگاهی هایی که نزد شهروندان درونی میشود و جهت گیری و ارزیابی آنها را از نظام سیاسی تعیین میکند، فرهنگ سیاسی گفته میشود. بین فرهنگ سیاسی و الگوی رفتار سیاسی همبستگی بالایی برقرار است. از زمان پيدايش «قدرت سياسي» و تقسيم «جامعه سياسي» به دو گروه فرمانبر و فرمانده، روايي و مشروعيّت حاکمیت گروه دوم همواره مورد بحث و چالش بوده است. پس از تجربيات گوناگون در پديده حكومتداری، به نظر میرسد انگاره تعلّق «فرمانروايي» به مردم و دموکراسی، در جايگاه تنها انگاره معقول، مورد پسندِ بيشتر جوامع سياسي جهان قرار گرفته است. در حکومت دموکراتیک یا مردمسالار، خاستگاهِ «روایی» و«مشروعیت» فرمان از نظر معرفت شناسی بر حکمیت (نه حاکمیت مردم) و از منظر انسان شناسی نیز بر حفظ حقوق بشر(به رسمیت شناختن آزادی های سیاسی و مدنی) استوار است. این معیارها میتوانند نظام دموکراتیک را از غیردموکراتیک متمایز کنند.طی چند دهه اخير جغرافیای انتخابات به عنوان زیر مجموعه دانش جغرافياي سياسي، در مقوله انتخابات و مردمسالاری پویایی ها و دستاوردهای گسترده و مهمی داشته است. ادبيات غني جغرافياي انتخابات، کندوکاو گستردهاي در قلمرو مفاهيم دموکراسی، مشارکت، فرهنگ سياسي، خاستگاه آراء، توزیع فضایی قدرت، وزن مکانی حوزه های انتخاباتی، رأي گيري، نقش مکان ها، محلی گرایی انتخاباتی، حوزه انتخابات و… داشته است. درک جغرافياي انتخابات مستلزم شناخت مناسبات جغرافيا، سیاست و دموکراسی است. مهم ترین عرصه تجلی رابطه جغرافیا با سیاست، حکومت یا نظام سیاسی مستقل است که به نیابت از دو عنصر پایدار یعنی سرزمین و ملت یا انسانهای بومی و مقیم در سرزمین موجودیت مییابد و به ایفای نقش می پردازد. چنین نیابتی عموماً از رهگذر نظام انتخاباتی که در قالب قانون اساسی تجلی مییابد و به نوعی بیان کننده نیازها و آرمان های ساکنان بخشهای مختلف کشور است عملیاتی میشود و زمینه را برای تبدیل آراء مردم به مناصب و جایگاه های سیاسی فراهم میکند. از آنجا که سیاست و امر سیاسی پدیدهای متکثر و پدیده های جغرافیایی نیز متأثر از فرایندهای مکانی- فضایی، سرشتی پویا و دگرگون پذیر دارند. الگوهای فضایی که از این فرایند تکثر و پویایی حاصل می شود مورد مطالعه جغرافیای سیاسی و به تبع آن جغرافیای انتخابات قرار میگیرند. دموکراسی و انتخابات به این دلیل که سه عنصر جدایی ناپذیر ملت، حکومت و سرزمین را به هم مربوط میکند در جستارهای جغرافیای سیاسی قرار میگیرد. جدایی ناپذیری این مثلث برایند رابطه ای است که اراده ملت را به حکومت منتقل میکند. به دیگر سخن، دموکراسی و انتخابات، بهترین ابزاری است که سبب میشود اراده ملت در اداره سرزمین عملی شود. در این میان، جغرافیای انتخابات به مطالعه همبستگی مذکور در قالب ترسیم نقشه های رفتار انتخاباتی و زمینه های مؤثر (ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی) در تنوع فضایی الگوهای انتخاباتی میپردازد. پیشنیاز تحقیق در عرصه جغرافیای انتخابات، برقراری نظام سیاسی دموکراتیک و وجود آمارهای موثقِ مختلف مربوط به مشارکت سیاسی حوزه های انتخاباتی در نواحی مختلف کشور است. از هنگام پیدایش کشور- ملتها تا به امروز، موضوع دموکراسی مورد مطالعه و بررسی بسیاری از رشته ها و گرایشهای مختلف در حوزه علوم انسانی بوده است، به گونه ای که با شکل گیری دانش جغرافیای سیاسی در اواخر سده نوزدهم، کشور– ملت، کانون مطالعه و پژوهش جغرافیدانان سیاسی قرار گرفت. پس از جنگ دوم جهانی چندین گرایش در رشته جغرافیای سیاسی پدیدار شد که ادبیات آنها طی چند دهه اخیر رشد شتابانی داشته است از آن میان میتوان به جغرافیای انتخابات اشاره کرد. با اینکه رشته مذکور هنوز در آغاز راه است، نظر بسیاری از علمای جغرافیای سیاسی را به خود جلب کرده و باعث شده است آثار بسیاری در قالب کتاب و مقاله پدید آید که هر کدام مکان یا موضوع خاصی را مبنای تحلیل قرار دادهاند. در این میان میتوان به کوینکاکس در طرح مفهوم تأثیر همسایگی در انتخابات و پیتر تایلور و رونالد جانستون در کتاب «جغرافیای انتخابات 1979» اشاره کرد. در بین آثار انتشار یافته میتوان به موضوعاتی همانند جغرافیای رأی گیری، الگوی رأی گیری، نقشه رفتار انتخاباتی، تأثیر عوامل جغرافیایی بر رأی دهی، تأثیر رقبای انتخاباتی در مبحث مجاورت های سرزمینی، جغرافیای نمایندگی و نقش حوزه های انتخاباتی در ترکیب نمایندگان قوه قانون گزاری و شکل دهی به قوانین، احزاب سیاسی، الگوهای رأی گیری، تأثیر جغرافیای قدرت بر رأی دهی و نقش ایدئولوژی در شکل دهی به انتخابات و پیامدهای گوناگون جغرافیایی آن اشاره کرد. بدین سان، جغرافیدانان سیاسی فراسوی شمارش صرف آراء و داده ها به تحلیل پرداخته اند تا جغرافیای انتخابات را به سوی تشریح الگوهای سیاسی- فضایی پیش ببرند و از آن طریق تشکیل حکومت ها و رویکرد آنها را بر اساس رابطه جغرافیا و انتخابات تحلیل کنند.
نگاهی به داده ها و آمارهای انتخابات ریاست جمهوری در ایران نشان میدهد مردم برای گزینش نماینده از مؤلفه ها و عناصر ویژه ای تبعیت نمیکنند، در نتیجه ماتریسی از ترجیحات مختلف و ناهمسان در آن نقش دارد. از آنجا که نگرش سیاسی رأیدهندگان در هر دوره برگزاری انتخابات تابع عناصر و مؤلفههای ثابتی نیست و نمیتواند باشد الگوی فضایی حاکم بر رفتار سیاسی رأی دهندگان ایرانی، نمیتواند به نقشه در آید و برای دوره های پسین تکرار و انتخابات را پیشبینی کند، به عبارتی بروز هر وضعیتی محتمل است.
بنابراین، رفتار سیاسی متأثر از کارکرد دو سطح حاکمیت و فرهنگ سیاسی جامعه، از قبل قابلیت پیش بینی ندارد و الگوی فضایی حاکم بر رفتار سیاسی رأی دهندگان ایرانی در هر دورهای شکل و نمای ویژهای دارد . جامعه ایرانی با وجود رشد و آگاهی های عمومی و افزایش فرهنگ و رفتار سیاسی هنوز مَنشی «احساسی» دارد و «اقدام»اش در چارچوب قواعد بازیهای سازماندهی شده و پیش بینی پذیر در نهادهای مدنی نظیر گروه های سیاسی قرار نمیگیرد. به سخن دیگر، پراکنش آراء در هر دوره متأثر از نقش بیشتر برخی درون مایه های ماتریسِ ترجیحات، الگوی خاص خود را دارد. به نظر میرسد در انتخابات ریاست جمهوری، جهت گیری افراد و جریان های سیاسی عمدتاً تحریک عواطف، هیجان و مطالبات فزاینده واجدان حق رأی بوده است. فرهنگ ایرانی و فرایند مردمسالاری به رغم پیشرفت هایش در امر مشارکت سیاسی پس از انقلاب اسلامی، هنوز کاستی هایی دارد. برخاسته از موقعیت جغرافیایی و رخدادهای اجتماعی و تاریخی، فرهنگ جامعه به میزان بالایی ماهیتی هیجانی- شفاهی دارد و خرد راهبردی در آن ضعیف به نظر می رسد. به نظر میرسد کنش ایرانی در سطح فردی به شدت عقلانی، حسابگرانه، آینده نگرانه و آری محور است، اما کنش جمعی آنان ماهیتی هیجانی، لحظهای و نه محور دارد. به عبارتی، ایرانیان در نه گفتنِ گروهی هماهنگی بیشتری دارند تا آری گفتن. انتخابات در جایگاه رخدادی سیاسی، پدیدهای جمعی و بر آراء گروهی مبتنی است. با توجه به چنین ویژگیهای فرهنگی است که برخی نامزدها خود را در نقش نقاد قدرت قرار میدهند تا از پیامدهای این کنش هیجانی گروهی به دور بمانند. چنین شناسه ای از فرهنگ سیاسی، مقوله مردمسالاری را با عوارضی روبرو کرده است که یکی از آنها پیش بینی ناپذیری جهتگیری رفتار سیاسی در ایران است.
کتاب حاضر در پنج فصل تنظیم شده است: فصل اول به بیان مبانی نظری و مفاهیم کلی جغرافیایی انتخابات پرداخته است. فصل دوم، بنیادهای جغرافیای کنش سیاسی را در ایران تشریح کرده است. فصل سوم، ویژگیهای جغرافیای انتخابات ایران را بیان میکند. فصل چهارم به انتخابات ریاست جمهوری ایران و فصل پنجم یعنی فصل پایانی کتاب نیز به نتیجه گیری پرداخته است.