پیدایش قدرت ها در جهان همیشه از یک مقطع تاریخی تحول فکری_ نظریه ای در نخبگان، و نیروهای موثر در مدنیت ناشی می شود. حوزه تمدنی پیشرفته و فعال درگذشته، همگام با محیط سازگار در منابع طبیعی، افلیم، سرزمین ثمربخش همجوار، و دانش کنشگرانه، از عوامل محرک توسعه تمدنی است. همین عوامل به همراه سرخوردگی و ناکامی ملی ناشی از شکست در یک یا چند مقطع از فرایند تاریخی هویت سازی و قدرت؛ به بازیابی پیشرفت مدنی کمک می کند. جغرافیا نیز با همه عوامل و عناصر تاثیرگذار آن در توسعه، و همزمان با انسان اندیشمند فلسفه گرا، بستر این تغییر و تحول است. مسئله ای که به بازیابی قدرت گذشته درحال، و هم افزایی آن در آینده کمک فراوان می کند. چین مدنی تکثرگرا درگذشته، و ایدئولوگ گرای مدرن کنونی نیز، مورد آشکار این جستار است. نقصان در اندیشه سیاسی ایدئولوگ محور و ناکاآمدی سرزمینی_ تاریخی ژئوپلیتیک ناحیه ای، که ناسازگار با کدهای ژئوپلیتیکی حمایت کننده قدرت ژئواستراتژیکی و فرامنطقه ای جهان نوین می باشد؛ از نیروهای کنشگر ناهمگون چین محدود شده در ابعاد فرهنگی، نژادی، مدنی و تحدید شده قاره ای است، که در واقع مورد اقبال رقیبان جهانی نیز می باشد. بنابراین متناسب با موضوع مورد بحث و مطالب تاویلی پرسشی که مطرح می شود این است که تقابل غرب با چین در نهایت به ثبات سیاستی پویا، و قدرتی با برد جهانی برای این کشور منجر می شود، یا همانند شوروی(البته متفاوت در شکل و محتوی) دچار زوال شده، و در بهترین حالت ممکن است به یک ناحیه ژئوپلیتیکی با برد قدرت منطقه ای مبدل شود.
تمدن باستانی چین در جغرافیایی شکل گرفت و توسعه یافت که، هماورد و قدرت موثر بازدارنده ای نداشت. جغرافیا و محیط آن دور افتاده، و محصور در خشکی، صحاری و اقیانوسی وسیع بود. همین عوامل و عناصر جغرافیایی، تقریبا به علت غیر قابل دسترس بودن و کنترل شونده در مرزهای شمالی و غربی، از زمینه های تداوم (بجز موارد مقطعی) توسعه تمدنی و ثبات سیاسی آن بود. در واقع ژئوپلیتیکی با ثبات، قدرتمند و البته ایستا در محیط جغرافیایی بسته، از عوامل استمرار تاریخی، آثار تمدنی پدیدار در جغرافیا، و حافظ هویت آن بود. این شرایط بدون احتساب مقطع تاریخ استعماری دوران مدرن؛ به بازیابی، هویت سازی و تمدن سازی هم افزای آن در عصر نوین کمک زیادی کرده است. ورود به دوران مدرن با همراه پشتوانه تمدنی و فرهنگی بدیع، و موقعیت جغرافیایی کم اهمیت و تقریبا فاقد منابع راهبردی، و البته بازار مصرف وتجارت بالقوه؛ به تعادل سیاسی ژئوپلیتیکی آن در سطح روابط بین الملل، و خروج آن از بازیگری استراتژیک قدرت های جهانی، کمک فراوان کرد. درحقیقت سودبخش نبودن در رقابت های ناشی از منابع، موقعیت و جغرافیا؛ و تنها موثر در یک ایدئولوژی کنترل شده و محدود سیاسی، ارمغان و محرک توسعه آن بود. ژئوپلیتیک نامتعادل داخلی و خارجی درگذشته، کارآمد منطقه ای در حال حاضر، و تحدید شده در برد ژئواستراتژیک یا حداقل دارای نفوذ ژئواستراتژیک کنونی، محرک توسعه تمدنی ناحیه ای است، که در هماوردی ژئوپلیتیکی بر سر حوزه یا حوزه های ژئواستراتژیک گلوبالی با قدرت های جهانی قرار گرفته است. این شرایط مقطع حساس زمانی را در سیاست خارجی چین ایجاد کرده است. بطوریکه واحد سیاسی ارتقا دهنده قدرت(درجنگ سرد) محور شرقی در قرن بیستم، و سپس(مابین آمریکا و شوروی) توازن دهنده، و در نهایت هماورد(حداقل در یک دهه اخیر) با غرب در قرن بیست و یکم بر سر ژئوپلیتیک، با نگاه به حوزه یا حوزه های ژئواستراتژیک، و با اتکا به توسعه در اقتصاد و فناوری محدود؛ ارمغان استراتژی سیاسی دوگانه نسبتا تحمیلی و خودانگیخته برای چین است. استراتژی دوگانه ای که با منافع این واحد سیاسی همخوانی ندارد. از این رو چین با پیگیری سیاست توسعه اقتصادی و استراتژی رقابت بر سر مناطق موثر ژئوپلیتیکی در تجارت، صادرات، واردات، و همزمان نگرش به توسعه قدرت سیاسی_ نظامی پشتیبان در دسترسی به مکان های جغرافیایی با اهمیت در منابع و موقعیت خشکی _ دریایی ؛ فاقد قدرت موثر جهانی بوده، و با توان شناخته شده آن در رقابت با رقیبان قدرتمند کنونی همخوانی ندارد. هم آوردان ژئوپلیتیکی که عمدتا غربی شناخته می شوند، مسلط به حوزه های ژئواستراتژیکی می باشند که در مبحث مناطق ژئوپلیتیکی دارای بیشترین منابع راهبردی، سرزمینی وسیع و کشورهای مشترک المنافع، فرهنگ مشترک کاربردی، کنترل تجارت دریایی، قدرت نظامی با برد جهانی، درآمد سرانه بالای ملی، قدرت اقتصادی و ژئواکونومیک موثر عالمگیر، و فناوری پیشرفته هستند. جمع این عوامل انگیزه دهنده، تقویت کننده، و کارآمد بر حوزه های ژئواستراتژیک جهانی می باشند؛ که قدرت های غربی در پی آن بوده، و در واقع به آن دسترسی، کنترل و مدیریت راهبردی دارند. بنابراین چین با قدرت بالای اقتصادی و ژئوپلیتیکی کارآمد و محوری، توانایی لازم برای هماوردی با غرب در عوامل و عناصر فوق را ندارد. لذا توانایی در فناوری، قدرت نسبی نظامی_سیاسی، و اتکای صرف به اقتصاد نیز راهگشا نیست. از این رو وارد شدن به مواجهه با همآوردان از نوع سخت سیاسی، نظامی، تجاری، و با اتکا به ادعایی ورای قدرت و منزلت جغرافیای سیاسی_راهبردی، برای دسترسی به مناطق ژوپلیتیکی کارآمد و حوزه های ژئواستراتژیک موثر در قدرت فرامنطقه ای؛ جز هدر دادن منابع مادی و انسانی، و درگیر شدن در ژئوپلیتیکی محدود و ژئواستراتژی انقباضی در آینده، چیز دیگری در بر نخواهند داشت. به گونه ای که درگیر شدن در جنگی اقتصادی که در سال های اخیر شروع شده، تحرکات در دریای چین جنوبی، مسئله تایوان و هنگ کنگ، متناسب با توانایی های این کشور نیست. استراتژی های تهاجمی متاخر و نوین برعلیه آن را نیز از طرف رقیبان غربی می توان در پیمان ایالات متحده، بریتانیا، استرالیا؛ حضور ناوگان پنجم ایالات متحده در دریای چین جنوبی، حمایت نظامی_سیاسی از تایوان، بحران های سیاسی در هنگ کنگ، بحران های امنیتی درآسیای مرکزی، و دامن زدن به بحران های سیاسی در داخل و مرتبط با حقوق بشر، و سرزمینی مربوط به تبت؛ که بطورکلی هماوردی در جنگ سخت و نرم با چین ژئوپلیتیکی، و تلاشگر در جستجوی حوزه یا حوزه های ژئواستراتژیک برای دسترسی به قدرت جهانی است را اینک باید دید. وضعیتی که در توان ژئوپلیتیک چین نیست. بنابراین برای رهایی از تقابلی سخت که باعث هدر رفت منابع و منافع در ابعاد اقتصادی و انسانی است، و تناسب، توازن و نهایتا پیروزی نیز در آن متصور نیست؛ باید تا حد امکان از استراتژی های تقابلی و تهاجمی دوری جست. لذا راهکار مناسب اجتناب از تقابل سخت برعهده استراتژی سیاسی مهار جنگ، و اتکا به دیپلماسی است که، افکار داخلی و خارجی را در جهت قدرت بازدارنگی همراه، و رقیب مهاجم را در راستای منابع و منافع ملی، و نه حزبی، گروهی و حاکمیتی، غیر موجه و خلع سلاح نماید. راهبردی سیاسی که چین را از ژئوپلیتیک تدافعی و ژئواستراتژی انقباضی دور خواهد کرد. این استراتژی فرصتی را برای باسازی و بازیابی مجدد قدرت و هم افزایی آن ایجاد کرده، و به قدرت ملی مرتبط با منابع و منافع، توانایی بیشتری را در مواجه با بحران های سیاسی و ژئوپلیتیکی آینده می دهد. استراتژی فوق الذکر در بلند مدت به ظرفیت ژئوپلیتیک منطقه ای و برد ژئواستراتژیک کمک فراوان می کند. دستمایه ای که ناهمسانی در آن نیز مستدل است. لذا دستیابی به منطق عقلانی در راستای خواست های متناسب با منابع، و تعادل در سیاست پشتیبانی دهنده، راه حفظ سرزمین، دسترسی ماندگار به موقعیت، و مدیریت چالش های سیاسی ژئوپلیتیکی است. رویدادی که چین کنشگر نیز از آن مستثنی نیست. درنتیجه راه دسترسی به ژئوپلیتیکی کارآمد و ژئواستراتژی تامین کننده منابع منافع محور؛ داشتن استراتژی سیاسی تعادل در سیاست، راه یابی به اصل موثر، فلسفه ای پویا و متناسب با فرهنگ بومی، ژئوپلیتیکی باکفایت، و ژئواستراتژی در دسترس است. استراتژی هایی که در واقع چین برای مقابله با غرب در ابعاد سخت و نرم باید به آنها متکی باشد. بویژه در زمانه ای که بیش از هر دوره دیگر، انسان تاریخی درآن، با آشفتگی های سیاسی فزاینده و تشدید شونده، کمبود منابع، محدودیت در محیط زیست و زمین، جغرافیایی محزون و محیطی محصور روبرو است.