محمدرضا هیودی… (این تحلیل صرفا دیدگاه نویسنده بوده و انتشار آن به منزله موضع انجمن نیست)…
درمناطق جغرافیایی که مستعد شکل گیری مدنیت بوده اند؛ گروه ها و جوامع انسانی بدوی تا توسعه یافته، فرایند زمانی مقطعه ای را تجربه کرده اند. مجموعه ای از این عوامل، فرایند تاریخی تکامل مدنیت درجغرافیایی وسیع تر را ثابت می کند. تمام سرزمین هایی که در طول تاریخ توسط انسان کشف می شد، این فرایند تاریخی و محیط جغرافیایی طبیعی و انسان ساخت را شامل می شد. تاریخ نظاره گر و راوی این عوامل و رویداد ها، و به نحوی متکی به شواهد، فرهنگ ها، سنت ها و رفتار انسان ها بود؛ و بسترجغرافیا پایه تحولات و محیط عینی رخدادها را نشان می داد. ایالات متحده نیز محیطی طبیعی بود که با تسخیر انسان مدرن، به فرایند تاریخی و بسترجغرافیایی مدنی، متغییر و انسان ساخت پیوست. جغرافیای طبیعی و انسانی قاره آمریکا و بویژه کشوری که بعدها ایالات متحده نامیده شد، خیلی زود تحت استعمار قرار گرفت، و نهایتا خود به استعمارگرتبدیل شد؛ درست همانند جغرافیا و جوامع انسانی که در طول تاریخ ابتدا خود تحت استعمار یک قدرت و در نهایت پس از رهایی به یک استعمارگر تبدیل می شدند.درطول تاریخ این فرایندی بود که حوزه های ژئواستراتژیک و مناطق ژئوپلیتیکی زبرمجموعه آن را یا تحت تاثیرقرار داده، یا به وجود می آورد، و یا به طورکلی از بین می برد. ایالات متحده نیز در همین فرایند تاریخی و دگرگونی جغرافیایی ناشی ازآن قرارداشت.
اکنون این سوال مطرح می شود که، استیلای ژئواستراتژیک جهانی ایالات متحده، و ضعف ژئوپلیتیک منطقه ای آن، چگونه بوده، و جایگاه کشور ما در کجای آن قراردارد؟
درتاریخ شواهد زیادی از ظهور، بالندگی و سقوط حوزه های ژتواستراتژیک، سیاسی و مناطق ژتوپلیتیکی ناشی از رقابت قدرت های دیگر وجود دارد. پیدایش ایالات متحده و قدرت هژمونیک آن نیز به همین طریق صورت گرفت.پایان دوره مرکانتلیسم و افول قدرت های اسپانیا و پرتغال؛ مصادف با هژمونی بریتانیا بود. این وضعیت حوزه های ژتواستراتژیک و مناطق ژتوپلیتیک کلاسیک را تغییر داد. دراین دوره رقابت ژتواستراتژیک بریتانیا و فرانسه در اروپا و حوزه های اطراف وضعیت جدیدی را بوجود آورد. رقابت استراتژیک فرانسه با بریتانیا در منطقه ژتوپلیتیک آمریکا، و حمایت این کشوراز استقلال طلبان آمریکایی در مقابل استعمار انگلیس، بار سیاسی و مالی فراوانی را برفرانسه تحمیل کرد. درواقع همین عامل به طور نسبی انقلاب را در فرانسه رقم زد و به تضعیف فرانسه و بریتانیا انجامید.اما همین عامل نیز زمینه و مقدمه قدرت و استیلای ایالات متحده در مناطق ژتوپلیتیکی قاره امریکا و حوزه ژتواستراتژیک جهانی را فراهم کرد. ظهور کشور آلمان در رقابت های ژتوپلیتیکی با بریتانیا و فرانسه که به وقوع جنگ های جهانی اول و دوم منجرشد، شتاب زمانی آن را افزایش داد. با تضعیف دو قدرت ژتواستراتژیک دوره میانی (بریتانیا، فرانسه)، ایالات متحده ظهور کرد.ایالات متحده که خود زمانی قربانی استعمار بود، بعدها خیلی زود به یک قدرت استعماری تبدیل شد.
ایالات متحده دریک دوره تاریخی بواسطه کدهای زئوپلیتیکی مثبتی که اقیانوس ها، همسایگان ضعیف و محیط مناسب جغرافیایی دراختیارآن قرار داده بودند، به توسعه اقتصادی و صنعتی پرداخت. جنگ جهانی دوم نیز به تضعیف قدرت های اروپایی و ظهور قدرت ژئواستراتژیکی و ژئوپلیتیکی آن کمک فراوان کرد. این عامل به پیدایش حوزه ژئواستراتژیک اقیانوس اطلس و منطقه ژئوپلیتیکی زبرمجموغه آن یعنی اروپای غربی منتهی؛ و به استیلا و تثبیت قدرت آمریکا منجر شد. ایالات متحده سپس براساس یک استراتژی سیاسی تهاجمی جغرافیا محور، و دررقابت با اتحاد جماهیر شوروی، درحوزه ژئواستراتزیک اقیانوس آرام و مناطق زئوپلیتیکی، جنوب شرق آسیا، جنوب آسیا و جنوب غرب آسیا حضور پیدا کرد. این استراتزی های سیاسی جغرافیا محورآمریکا به استیلای ژئواستراتژیک آن انجامید؛ اما درحوزه ها و مناطق ژئوپلیتیکی شرایط به گونه ای دیگر بود. انقلاب ایران درمنطقه ژئوپلیتیکی غرب آسیا، جنگ ویتنام در جنوب شرق آسیا، نبرد افغانستان در جنوب آسیا وحضور کمونیست درقاره آمریکا، از عوامل منفی ژئوپلیتیکی برای ایالات متحده بود. این وضعیت کم و بیش تا سقوط اتحاد شوروی ادامه داشت.
اما در دهه 90 میلادی ایالات متحده براساس بک استراتزی سیاسی منتج از جغرافیا، به دنبال جهان تک قطبی بر مبنای استیلای ژئواستراتژیک کروی بود. اندیشمندان حوزه های مختلف در این کشور تئوری های متنوعی را برای به ثمر رساندن این استیلا و هزمونی بیان کردند، که از مهمترین آنها می توان به نطریه پایان تاریخ فکویاما و جنگ تمدن های هانتینگتون اشاره کرد.سیاست ایالات متحده ابتدا براساس استراتژی نرم و بر پایه نظریه پایان تاریخ فوکویاما بود. اما این ایده به دلیل تک بعدی و ایدئولوژیک مانند، خیلی زود توسط اندیشمندان کنارگذاشته شد. اما نظریه هانتینگتون که به برخورد تمدن ها اشاره می کرد، جنبه سیاسی و بویژه جغرافیایی آن بسیار پررنگ بود.درواقع بعد از جنگ سرد این مهمترین استراتژی سیاسی جغرافیا محور بود که در دستور کار سیاست خارجی ایالات متحده قرارگرفت.اما آیا استراتژی های سیاسی نسبتا موفق ایالات متحده در چند دهه اخیرکه ابتدا بر مبنای حوزه های ژتواستراتژیک و مناطق ژئوپلیتیک استوار بود و بعد ازدهه 90 میلادی به استراتژی کروی تغییرپیدا کرده، همچنان پیگیری، و بر مدار موفقیت نسبی استوار خواهد بود، یا به دلایل ملاحظات سیاسی، ژئوپلیتیکی و داخلی بازنگری خواهد شد؟ به نظرمی رسد که استراتژی های سیاسی ایالات متحده به دلایل محکم سیاسی، اقتصادی، بحران های اجتماعی داخلی و مسائل لاینحل و پیچیده بین المللی، نیازبه بازنگری خواهد داشت.
ایالات متحده پس از جنگ سرد بواسطه دخالت درمناطق مختلف، که دارای ثبات نسبی ژئوپلیتیکی بودند و ایجاد بحران های ژئواستراتژیکی ناشی از جنگ های مستقیم و نیابتی، یک بی نظمی سیاسی را در بیشتر نقاط جهان بوجود آورد. این بحران ها هزینه های فراوان مالی و انسانی ناخواسته را برسیستم نظامی و امنیتی جهان تحمیل کرد، که هنوز آثارآن ادامه دار می باشد. این آثار در حوزه های ژئواستراتژیک و مناطق ژئوپلیتیکی پایدارتراست. درحوزه قاره امریکا تضاد در منافع و عدم تعادل در بخش های مختلف کشورهای قاره آمریکای مرکزی و جنوبی با ایالات متحده، ژئوپلیتیک شکننده و ناپایدارتری را ایجاد کرده است. این موضوع در جنوب شرق اسیا و در تقابل با چین شدت بیشتری دارد. در جنوب آسیا وضعیت بغرنج تر است؛ و مهمتر از آن جنوب غرب آسیا که در وضعیت پیچیده سیاسی و شکننده ژئوپلیتیکی قرار دارد. این وضعیت در شرق اروپا و آسیای مرکزی درتقابل و تضاد ژئوپلیتیکی با روسیه است. به همراه عوامل و عناصر نامبرده می توان بحران های سیاسی و اجتماعی داخلی ایالات متحده را نیزبرشمرد. مهمتر ازآن مسائل و موضوعاتی است که اجتماع آمریکایی را به سمت یک جامعه تک بعدی، متمرکز و ایدئولوگ مانند که دلایل نژادی و امنیتی دارد سوق می دهد.این عوامل و عناصردرآینده دمکراسی ایالات متحده را دچار تزلزل خواهد کرد، و حاکمیت ایالات متحده را به یک شبه دیکتاتوری تبدیل می کند. دلایل محکم آن را نیز می توان در جامعه چند نژادی متضاد بدون پایه هویتی و اشتراکات فرهنگی، مهاجرت و هویت های جدید فاقد اساس تاریخی و جغرافیایی بومی در داخل و تکثر قدرت های مخالف درخارج دید،که به آزادی های مدنی کمتر،جامعه بسته تر، رفتن به سمت تمرکز بیشتر، به دلایل امنیتی است. درحقیقت امریکا را جامعه ای متنوع و درتضاد با یکدیگر شکل داده، که تنها عامل اقتصادی پرقدرت و اشتراک منافع آنها را در کنار یکدیگر قرار داده، و وابستگی های فرهنگی،اجتماعی و هویتی درآن ضعیف است. تنوع نژادی اروپایی، آسیایی و افریقایی از نمادهای این ضعف می باشد، که اشتراکات اقتصادی، فرهنگی و سنتی بسیار کمی در بین آن را نمایان می کند؛ و تنها با اقدامات امنیتی و اقتصادی دولت ها، پیوند گسستنی آن پابرجا می باشد. این عوامل و عناصر در بلندمدت به دلیل تضادهای نژادی، اجتماعی، گروهی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی، جامعه آمریکا را به سمت چند پارگی و نافرمانی مدنی سوق می دهد.ازجنبه ای دیگر، درگیری ایالات متحده درنقاط مختلف جهان فشار زیادی را درابعاد نظامی، اقتصادی و نارضایتی داخلی متوجه آن می کند. این وضعیت در سطح افکار عمومی جهانی نیز فشار بر این کشور را به دلیل سیاست های تهاجمی سخت و نرم آن تشدید خواهد کرد.
اما ایالات متحده در بعد دیگر و درسطح حوزه های ژئواستراتژیک جهانی و درابعاد سخت نظامی، اقتصادی و نرم سیاسی، امنیتی، اطلاعاتی حضور دارد. حالآانکه در مقابل ژئوپلیتیک نیز ضعف های را بر این کشور تحمیل می کند. این ضعف ناشی از ژئوپلیتیک منطقه ای است. مناطق ژئوپلیتیکی متعدد و رقیبان بی شمار هستند. این رقیبان از کشورهای قدرتمند جهانی، منطقه ای گرفته تا حوزه های سیاسی ملی و سازمان ها را در بر می گیرد. مقابله با هرکدام از این ها مستلزم داشتن یک استراتژی سیاسی است، که از توان یک کشور، هرچند دارای قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی بالایی هم باشد، در سطح کروی امکان پذیر نیست. کدهای ژئوپلیتیکی مثبت در حوزه های سیاسی هم پیمان نیز به شکل نسبی برای این کشور مفید هستند. این در حالی است که مناطق ژئوپلیتیکی دارای بار منفی برای این کشور زیاد می باشد. مناطق ژئوپلیتیکی منفی دارای هزینه های نظامی، انسانی و اقتصادی بالایی هستند. مناطق مذکور تنها با اقدامات سیاسی امنیتی و نظامی مقطعی، مشوق های اقتصادی، توان سایبری و فن آوری دارای ثبات نسبی می شوند. این استراتژی های سیاسی در گذشته بر پایه اقداماتنظامی و سیاسی، و براساس هزیته های اقتصادی، برای ثبات ژئوپلتیک منطقه ای کلاسیک معقول بود؛ درحالیکه در دوران کنونی این استراتژی های سیاسی و جغرافیایی، به دلیل پیچیدگی در بخش های سایبری، گروهها و سازمان های تروریستی، تنوعات فرهنگی به هم پیوسته، و آگاهی های عمومی؛ از لحاظ اقتصادی و اقدامات امنیتی و نطامی توسط یک کشور توجیه کننده و امکان پذیر نیست. پیگیری و اصرار بر چنین استراتژی هایی سیاسی و جغرافیایی توسط هر کشوری در بلندمدت، تزلزل ژئوپلیتیکی، تغییرات منفی ژئواستراتژیک حوزه ای که اساس ناامنی می باشد را به دنبال خواهد داشت. درمقابل ثبات در این حوزه ها، تجارت، رونق اقتصادی، تبادلات فرهنگی منتهی به غنای فرهنگی، توسعه مدنی و آسایش جوامع انسانی را در پی خواهد داشت.
بنابراین استراتژی های سیاسی سخت و نرم ایالات متحده در چند دهه گذشته برای تغییر درمناطق ژئوپلیتیکی و درراستای استیلای ژئواستراتژیک کروی به نفع خود، ناامنی و شکنندگی ژئوپلیتیک منطقه ای را در نقاط مختلف جهان بویژه مناطق حساس ایجاد کرده است. این استراتژی ها کدهای منفی ژئوپلتیکی را فعال کرده و آن را به اطراف و حتی داخل ایالات متحده نیز کشانده است. هم پیمانان سنتی نیز از این استراتژی های ناامن کننده در امان نمانده اند، و به کدهای منفی ژئوپلیتیکی این کشور تبدیل شده اند؛ به طوری که در حال تجدیدنظر سیاسی در همراهی با آن هستند. مجموعه ای از این عوامل و عناصر به تضعیف ژئوپلیتیکی ایالات متحده درحوزه های مجاور، میانه و خارج شده؛ و با تاثیر برحوزه داخلی، حالت بغرنج سیاسی، اجتماعی را ایجاد کرده؛ و سردرگمی سیاست خارجی را باعث شده است. تمام این عوامل و عناصر در آینده، ایالات متحده را مجبور به تجدید نظر در استراتژی های سیاسی داخلی و خارجی تحت تاثیر فشار ناشی از استراتژی های غلط ژئوپلتیک منطقه ای خواهد کرد. نتیجه این تجدیدنظر به تعدیل و تعادل استراتژی های سیاسی و جغرافیایی ابالات متحده، در راستای جهان چند قطبی منجر خواهد شد، و یک تعادل نسبی را در جهان بوجود خواهد آورد.
اما ایران نیز باید درراستای تامین مناقع ملی، منطقه ای، بین المللی و امنیتی خود، و براساس حکم ژئوپلتیک، و خارج از ایدئولوژی؛ استراتژی های سیاسی را منطبق با جامعه بین الملل در پیش بگیرد. ایالات متحده هنوز یکی از مهمترین قدرت های تاثیرگذارژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک سطح کروی است. این کشور در بسیاری از مناطق ژئوپلیتیکی ناپایدار جهان حضور دارد. خاورمیانه یکی از این مناظق است. ایران نیز یکی از بازیگران موثر ژئوپلیتیکی آن می باشد. این منطقه اکنون دچار تغییرات ژئوپلیتیکی است. بازیگران ژئوپلیتیکی بومی آن زمانی در جغرافیای آن موثر خواهند بود که ارتباط نسبی با قدرت های ژئواستراتژیک سطح کروی داشته باشند. درحالیکه تقابل منجر به بالا رفتن زیاد هزینه های اقتصادی، سیاسی، انسانی ونظامی می شود. بنابراین با آگاهی از ژئوپلیتیک، حاکمیت سیاس ایران باید در راستای منافع ملی و امنیتی، با یک دیپلماسی معقول، وارد گفتگوهای استراتژیک با ایالات متحده با توجه به ضعف های ژئوپلیتیکی آن بشود. این استراتژی، هزینه های اقتصادی، سیاسی،اجتماعی و حسی را به طور قابل توجه ای کاهش، و به کشور این امکان را خواهد داد که سیاست های جغرافیایی، منطقه ای و اقتصادی خود را با موانع کمتری پیگیری کند. این موضوع جایگاه کشور را در سطح ملی، منطقه ای و بین الملل نیز ارتقاع می دهد. این در حالی است که گفتگوها از جنس تاکتیکی، بلاتکلیفی ژئوپلیتیکی و خلع سیاسی را تشدید و خسران نسبی را به دنبال خواهد داشت؛ و بازیگران رقیب منطقه ای را موفق و تواناتر خواهد کرد. از طرفی دیگر پیگیری استراتژی ارتباط مستقیم دیپلماتیک و بازگشایی سفارت، فشارها را در سطح منطقه ای و جهانی مهار خواهد کرد.بنابراین حاکمیت سیاسی با یک استراتژی مشخص سیاسی و مبتنی بر دیپلماسی قوی، باید مانع از به هدر رفتن منابع بیشتر درکشور شود. این موضوع قضاوت تاریخی و گواهی عینی بستر جغرافیایی را نسبت به آن درآینده ، منصفانه، ملایم تر و مهم تر از همه مستندتر خواهد کرد.