به فراخور مقاطع مختلف تاریخی، و از کنش و واکنش انسان اندیشمند، و محیط مطلوب آن، که پیدایش، تکوین و سقوط تمدن ها را به دنبال داشت، جوامع مدنی در امتداد توسعه تمدنی خود، دوره های مدرن را به دفعات تا رسیدن به بالندگی و کهنگی تمدنی تجربه کرده اند. اما استواری و تداوم مدنیت در هر صورت ناشی از امکانات محیطی، دسترسی و دستیابی به دانش، تنوع و عقاید متکثر جامعه، اتکا به اندیشه، فلسفه سیاسی پویا ، و سرسختی حاکمیت های سیاسی بوده است. اکثرحاکمیت های سیاسی مجهز به افزارها، و به پشتوانه تداوم منابع محیطی و ژئوپلیتیک منافع، در اغلب اوقات بیشترین مقاومت را در تقابل با تغییرات، و تمایل به حفظ وضع موجود داشته اند. این ایستادگی در حکومت های بسته و ایدئولوژیک نمود بیشتری دارد. به گونه ای که در دولت های تمامیت خواه، دیکتاتور و ایدلوگ محور، این موارد خود را به شکل انقلاب، خشونت و سرکوب نشان می دهد. اما در جوامع توسعه یافته و مدرن، انتقاد مردم نسبت به ناهنجاری های دولت و پایداری و ایستادگی آن در مفابل هنجارهای شناخته شده آنها در قانون اساسی دمکراتیک؛ درشکل و قالب نهادهای فرهنگی و گروه های مخالف در لایه های پنهان جامعه بوده، و به صورت اعتراضات سیاسی مصالمت آمیز، و گاهی با برخورد محدود فیزیکی گروههای نافرهیخته روی می دهد. در این جوامع حتی تعارضات و جنگ ها که نیز توسط دولت ها برعلیه قلمروهای سرزمینی و واحدهای سیاسی دیگر جهان که گاها به شکل دخالت، کودتا، براندازی نرم و رویارویی مستقیم صورت می گیرد؛ غالبا در فرم شکیل دمکراسی(از نواقص دمکراسی نظری و کاربردی در غرب) رخ می دهد. تحول در هر دو جامعه حتمی، ولی مدت زمان، کیفیت و شدت در آنها متفاوت است. تمایل به نوگرایی هرچه بیشتر در جوامع مدرن از یک طرف، و کنترل مدام و فزاینده حاکمیت های دیکتاتوری و تمامیت خواه در جوامع توسعه نیافته از طرف دیگر، و عدم توانایی حاکمیت ها و نهادهای مدنی در برآورد کردن نیازهای شتابان آنها، منجر به آشفتگی در هر دو طیف می شود. بحران هایی که معمولا در جهان توسعه یافته در تنش سیستم، و در جهان توسعه نیافته در ناکارآمدی سیستم، دیده می شود. دگرگونی که هر دو سیستم را با چالش مشروعیت مواجه می کند. تنشی که در سیستم توسعه یافته به بحران نسبی مشروعیت، و در سیستم توسعه نیافته به بحران نامشروعی مبدل می گردد، مسئله ای که در اولی با به روز آوری، اصلاح ساختار، و با کارآمد کردن آن، سیستم به روال عادی بازگشته؛ و سودمندی، اثربخشی و مشروعیت دوباره سیستم به دست می آید؛ در حالیکه در دومی تغییر رادیکالی ساختار، خشونت، و در نهایت انقلاب را در پی دارد. این موضوع در مبحث ژئوپلیتیک، و مرتبط با هر دو طیف، متغییر در شکل، و متفاوت در عملکرد، انجام می گیرد. در سیستم های توسعه یافته استراتژی های سیاسی با اتکا به ژئوپلیتیکی پویا و در امتداد منابع منافع محور و متکی به کلیات و مرتبط با جزئیات بیشمار در عوامل و عناصر جغرافیایی و انسانی کارآمد دنبال شده و عملیاتی می گردد؛ در صورتیکه همین مسئله در ارتباط با جوامع توسعه نیافته و دولت های تمامیت خواه آن، مرتبط با ژئوپلیتیکی ناکارآمد و ایستا در بعد منابع، محیطی تخریب شده، انسانی با عزت نفس تضییع شده، اجتماعی ای غیر دمکراتیک، اندیشه ای ایدئولوژیک و غیرمفید، جنگ های نرم و سخت بی پایان، حاکمیت های سیاسی دیکتاتور مآب و امنیتی تحمیلی با همراهی و در امتداد استراتژی های سیاسی بی ثمر صورت می گیرد. بنابراین با توجه به شرح کلیات و ناگفته های بیشمار در جزئیات، نکته ای که به روشن شدن ابعاد مختلف آن تمایل بیشتری وجود دارد این است که، مدنیت دوران ما با توسعه و گسترش بیشتری که نسبت به تمدن های گذشته داشته، چرا در مقابل نظریه های مقطعی و جزیره ای دنیای مدرن که نماینده همه فرهنگ ها، اندیشه ها و طیف ها نیست، این گونه دچار آشفتگی های ژئوپلیتیکی می شود.
به گواهی تاریخ و بروز پدیداری آن بر بستر جغرافیا، که به صورت مستندات مکتوب و آثار کالبدی بر عرصه محیط زیست ثبت گردیده و به دست انسان امروزی رسیده است؛ این مسئله را برای ما روشن می کند که مجموعه ای از امکانات محیط طبیعی، قراردادهای انسانی و اکتسابات؛ دستاورد و عملکرد انسان، اندیشه و محیط زیست سازگار و گاهی نامطلوب او است که به شکل مدنیت و آثار تمدنی در پهنه گیتی خودنمایی می کند. اندیشه و محیط مطلوب به همراه انسان تلاشگر به توسعه مدنی و نهایتا به قدرت تمدنی منجر می شود. بنابراین تا زمانی که ظهور، بالندگی و تداوم تمدنی بر اساس یک اندیشه مطلوب و فلسفه سیاسی کارساز استوار باشد، استمرار آن به نفع جامعه مدنی مرجع، و دیگر جوامع خواهد بود. پیدایش هویتی پایدار و فرهنگ برآمده از جامعه مبداء مدنی نیرومند، از مولفه های دیگر قدرت جهانشمولی آن برای دیگران است. مادامی که این تمدن بر مدار سازه تعریف شده و مثبت استمرار داشته باشد، بالندگی داخلی و پذیرش خارجی را به دنبال دارد. اما تمدن ها همیشه بر طیف والایی استوار نیستند. در واقع جوامع مدنی در یک دوره تعالی و در واپسین دوران برای رسیدن به شکوفایی، در اکثر مواقع به ناگاه به دلیل زیادخواهی مدنی و پشت کردن به اخلاقیات مفید سیر نزولی را در پیش می گیرند. دقیقا این زمانی است که جامعه مدنی توسعه یافته مدرن شده، و مولفه های تمدنی و اخلاقی خود را برتر از دیگران دانسته، و در صدد القا خود انگیخته آن به سایرین است. لذا نتیجه آن مجموعه ای از استراتژی های سیاسی تهاجمی است. انحراف تمدنی در جامعه مدرنیته شده این گونه شکل می گیرد. در حقیقت آنچه که به سقوط تمدن ها تاویل می گردد، از اینجا شروع می شود. این در تمام تمدن های شکل گرفته انسانی از آغاز تاریخ تا کنون که بر اساس یک اندیشه و فلسفه کاربردی بوجود آمده اند درست می باشد. تمدن های بین النرین، چین، شمال آفریقا و اروپای مدیترانه ای در گذشته، و اوراسیا (به شکل ویژه ای اروپای غربی و روسیه در گذشته و تا حدودی امروزه، و ظهور چین نوین) و آمریکای شمالی کنونی از این دسته هستند.
در اروپای باختری یک دروه تمدنی ابتدا در اسپانیا و پرتغال شروع شد، و سپس در بریتانیا، به همراه فرانسه و آلمان با یک جهش مدنی صنعت پایه دنبال شد؛ و با مدرنیته و استعمارگرایی تهاجمی ادامه یافت، و سرانجام به افول نظامی_ سیاسی، و سقوط به قدرت درجه دومی پایان گرفت. این ژئوپلیتیکی منطقه ای، عمل گرا و مبتنی بر اندیشه ای پویا بود. مسئله ای که بواسطه اندیشه ی مدنی توسعه پایه، و فلسفه ای مادی گرا رشد و نمو نمود، و سپس سیرنزولی پیدا کرد. اندیشه ای برتری خواهانه در دوره مدرن تاریخ نزدیک به عصر حاضر اروپا که، نتیجه زیاده خواهی مادی، فکری، و ژئوپلیتیکی آن، سقوط سیاسی_نظامی و وابستگی امنیتی این قاره؛ و ظهور قدرت های مدنی و ژئواستراتژیک ایالات متحده و روسیه بود. واحدهای سیاسی سرزمینی، بویژه ایالات متحده که به جهش مدنی، و قدرت سیاسی_ نظامی در برد جهانی دست یافتند. ایالات متحده با اتکا به اندیشه لیبرال دمکراسی و فناوری، به توسعه اقتصادی در راستای قدرت سیاسی_ نظامی دست پیدا کرد. آمریکا با توسل به این توانایی ها، به مدرنیسم دست یافت، و آن را در راستای منافع خود قبضه، و اشاعه داد. این نیرویی بود که ایالات متحده به پشتوانه آن خود را واضح نظم نوین، و مرکزجهانی می داند. ابزارآن نیز اندیشه نخبگان، دمکراسی، فن آوری کاربردی، تولید های دانش بنیان، توانایی در اقتصادی پویا، جامعه ای متنوع، تسامح و تساهل، و قدرت سیاسی _ نظامی است. یکی از مهمترین این ایزارها از منظر اندیشه، انگاره پایان تاریخ فوکویاما در بعد نرم، که منجر به انقلاب های رنگی، و بحران های سیاسی در سطح جهان؛ و برخورد تمدن های هانتینگتن از جنبه سخت؛ و تهاجم به عراق، افغانستان و اکنون بحران اوراسیا، شمال آفریقا، و در آینده بحران های سیاسی ژئوپلیتیکی در جنوب شرق آسیا، آسیای شرقی، دریای چین جنوبی، آسیای مرکزی و جنوب آسیا(آسیای غربی مدتهاست که درگیر بحران های سیاسی ژئوپلیتیکی است) است. اما ابزار پشتیبان و پیشران اندیشه، موارد ذکر شده و قدرت نظامی تکنولوژی است که ایالات متحده بر اساس یک سیاست منافع محور و سلطه پایه، و با اتکا به قدرت سخت افزاری، در صدد تحمیل و القای آن به مناطق ژئوپلیتیکی کارآمد است. تنش در سیستم ژئوپلیتیک مناطق توسعه یافته، و بحران در نظم و امنیت تحمیلی مناطق توسعه نیافته؛ و عامل محرک بر تهدید حوزه های ژئواستراتژیک که گاها ناخواسته به جنگ های جهانی ویرانگر منجر می شود، از پیامدهای ناخوش آیند و غیرکنترل آن است. شواهد آن نیز در تنش های سیاسی، و ژئوپلیتیک ناامن جهانی قابل مشاهده است. بنابراین این استراتژی های سیاسی که در مقاطع مختلف تاریخ تمدن ها، استوار بردیدگاه، اندیشه، و فلسفه سیاسی مدرن، و مبتنی بر سیاست و ژئوپلیتیک عملگرا می باشد، در بیشتر مواقع قدرت های زمان را به انحراف تمدن ها دچار کرده اند. اندیشه پایان تاریخ فوکویا از آن دست اندیشه هایی است که، با کم توجه ای به مدنیت، اندیشه، و فرهنگ های دیگر، لیبرال دمکراسی غربی و سرمایه داری بازار را والاترین اندیشه بشری از پیدایش تا کنون می دانست. اندیشه ی برتری جویانه و تحمیلی که حاکمیت سیاسی ایالات متحده برای استیلا، و تغییر و تحول در ژئوپلیتیک بر اساس مولفه های نرم، و به ابزاری کاربردی برای پیشبرد استراتژی ها خود(انقلاب های رنگی، تحریم های سیاسی اقتصادی) در راستای جهان تک قطبی دنبال کرد. نظریه برخورد تمدن های هانتینگتن که فرهنگ و هویت مذهبی را درگیری های جهان آینده، و در طول خطوط گسل فرهنگی (در واقع اشاره به جغرافیا و انسان) می داند، نیز ناشی از استراتژی های سیاسی و جغرافیایی دنیای مدرن کنونی، و همانند اصلاف خود، یعنی جوامع مدنی پیشین است که، درگذشته و اکنون هم باعث بحران سیاسی، آشفتگی ژئوپلیتیکی و در نهایت انحراف تمدن ها شدند. این رویکردی است که جهان غرب در چند سده اخیر با اتکا به اندیشه های فلاسفه سیاسی، جامعه مدنی را از دوره کلاسیک تا عصرمدرن، به همراه یک استراتژی سیاسی جغرافیا پایه تهاجمی دنبال کرده؛ که امروزه علارغم پیشرفت های تمدنی موثر، هر روزه بر آشفتگی ژئوپلیتیکی آن که ناشی از یک خط مشی سیاسی نامتعادل است، افزوده می شود. این اندیشه ها چون واضع آنها یک قدرت گلوبالی می باشد و از بالا سرچشمه می گیرد، و همه فرهنگ ها، سنن، عقاید و خواسته را در ابعاد متکثر پشتیبانی نمی کند، نتیجه آن نیز بحران های سیاسی داخلی، جنگ ها در سطح بین الملل، دیکتاتوری های منطقه ای، ملی گرایی منفی برآمده از عقاید نژادی، قومی و گروهی، و تحرکات افراطی مذهبی به همراهی ژئوپلیتیکی آشفته و ناامن در ابعاد سیاسی، نظامی، اقتصادی و منابع است. بنابراین اتکا به غرور تمدنی که در حقیقت پیدایش و تداوم آن بر پایه کمک و استفاده از تمام اندیشه ها و تمدن بشری از گذشته تا کنون بوده؛ و بهره گیری از آن برای ایجاد بحران های سیاسی و چالش های ژئوپلیتیکی در قلمروهای سرزمینی مستقل و حمایت از دیکتاتورها، با استفاده از اندیشه های سیاسی ابداعی، و کوشش در جهت گسترش گلوبالی و قبولاندن آنها به ملل دبگر به عنوان بالاترین و کاربردی ترین فلسفه سیاسی انسانی در راستای نیات سیاسی ژئوپلیتیکی منافع محور خود؛ جز بحران های سیاسی، ناامنی و چالش ژئوپلیتیکی، ایحاد مشکل و تضاد در منافع ملل، تروریسم، افراطی گری مذهبی، فرهنگی، ناسیونالیسم ناسازگار، و نهایتا موثر برانحراف تمدن ها، چیز دیگری در بر نخواهد داشت. پیگیری چنین استراتژی های سیاسی و جعرافیا پایه با توسل به قدرت نرم و نیروی نظامی، آن هم در دوره ای کوتاه در سطح جهان توسط ایالات متحده؛ نشانگر عدم توجه حاکمیت سیاسی این کشور به ارزش های انسانی، حقوق بشر، و دمکراسی پذیرفته شده ملی در چارجوب قانون اساسی است که تنوع نژادی_ فرهنگی، و تکثر عقاید بانی آن بوده است. موضوعی که تنها به دلیل دسترسی و دستیابی به عامل منفعت و قدرت تک قطبی، ایالات متحده به ارزش های مدنی مهم آن پشت کرده است. استراتژی های سیاسی و جغرافیایی که دیگر قدرت ها و نیروهای جدید، از آن الگوبرداری و پیروی می نمایند. مسئله ای که مشکلات و بحران های سیاسی عدیده، و چالش های ژئوپلیتیکی سرزمینی لاینحل ارمغان آن است. سیاست های نامعقول، آن هم در قرن بیست و یکمی که آگاهی های انسان بواسطه فن آوری های مجازی، اینترنت و رسانه ها در دوره فرا پست مدرن، اجازه عملیاتی شدن و همراهی را با حاکمیت ها مگر با توسل به زور، هزینه های زیاد، و سرکوب نمی دهد. بنابراین این مسئله اشاره به این می کند که، تمدن هایی را که شکل گیری آنها همیشه بر اساس اندیشه های متکثر انسانی بوده است را نباید منحصر به دیدگاههای تک بعدی، جزیره ای و مبتنی بر منافع خویش، که جز استعمار، خودکامگی، جنگ ها، آشفتگی ژئوپلیتیکی و سرانجام انحراف و سقوط تمدنی چیزی دیگری در بر نخواهد داشت، استوار کرد. موضوعی که تمدن های پیشرو در طول تاریخ به کرات آن را تجربه کرده اند. در واقع آینه ای تمام نما از حقیقت در پیش روی حاکمیت های سیاسی و جوامع مدنی آنها است. مسئله ای که حاکمیت سیاسی ایالات متحده و دیگر قدرت ها در عصر آگاهی های جمعی بواسطه فناوری های مجازی، دیجیتالی، نوشتاری، صوتی، تصویری و اینترنتی، قادر به جلوگیری از آن در بلند مدت، مگر با توسل به انحراف افکار و اذهان نخواهند بود. این امری است که حاکمیت های سیاسی غرب، و بطور خاص ایالات متحده را در یک مسئولیت تاریخی که آگاهی و توسعه تمدنی برای آنها به ارمغان آورده قرارداده، و آنها می توانند آن را در جهت پیشرفت بشریت، و بر اساس آرمان دمکراسی و تعهد به مردم سالاری مبتنی بر فرهنگ و جغرافیای بومی و اعتقاد به محیط جغرافیایی با تمام فراوانی ها و تنگنا ها؛ و آمایش و گسترش آن بر اساس نیاز به منابع منافع محور در سطح جهانی، هدایت و توزیع کنند.