جنگ غزه، مقدمه ای بر فرجام رقابت های ژئوپلیتیکی ایران و اسرائیل در خاورمیانه

اصول رقابت در ژئوپلیتیک مبتنی بر قدرت برآمده از اندیشه، سیاست، موقعیت، مکان های استراتژیک، منابع و جغرافیای تمدن پایه است. تشدد اتکا و تقویت مضاعف قدرت نیز استوار بر عوامل و عناصر دوچندان درکلیات جغرافیایی و متکثر در جزئیات بی قیاس فوق است. این کلیات مستحکم برمنطقه ژئوپلیتیکی و ناظر بر ویژگی ها در مکان های ژئواستراتژیک، محیط های مساعد، انسان متخصص و نیروهای ادیان محور است. تلفیقی از عناصر و عوامل مزبور، عامل سوم در پیدایش منطقه ژئوپلیتیکی است. قدرت پدیدار با این گستردگی در شمولیت، همراه با اندیشه های هدایتگر سیاست، خالق و صورت پذیر بازیگران منطقه ای است. محیط های ژئوپلیتیکی ممتاز با ویژگی های اینسان، ملاحتگر قدرت های جهانی است.  منطقه ژئوپلیتیکی خاورمیانه متناسب با این چنین الگویی است. الگویی که منطبق برگرایش های ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک ایران، اسرائیل و به روایتی رایج تر به نیابت از نیروهای موثر بین المللی است. از اینرو غزه و جنگ متشکل از ژئوپلیتیک مشاجره آمیز آن، که مرتبط با جایگاه و منزلت فضای سیاسی، مکان های مرتبط با جغرافیای راهبردی مجاورت سرزمینی، متشابه با استراتژی های محیطی واحد سیاسی رقیب؛ و اثرگذار در این گونه ساختار سیاسی مدیریتی است، در راستای رقابت درونی و برونی جغرافیایی ترکیبی به نام خاورمیانه می باشد که ایران و اسرائیل رامشگر در محیط ناهموار و بازیگر در میدان بیگانگان، به برانگیزش خنیاگران دورگرد آن هستند. بنابراین سوال همسان با موضوع و متن گفتاری این است که انگیزه شکل گیری جنگ غزه، و ارتباط آن با رقابت ژئوپلیتیکی ایران، اسرائیل در خاورمبانه چیست، از چه الگوی رفتاری پیروی می کند؛ و بازیگران تاثیرگذار منطقه ای، فراملی و کروی درکجای این نقش آفرینی قرار دارند.

مطالعه پدیدارها بر بستر محیط طبیعی- مدنی و برآیند از روندی زمانی، بیانگر روایت اسناد و صور ایجادی جغرافیا، تاریخ و پس از آن اثرگذاری جغرافیای سیاسی به همراه انسان، اندیشه و سیاست در پیدایش و رقابت طولانی بر پیکر منطقه ی ژئوپلیتیکی است. این ایجابی از منطقه ژئوپلیتیکی می باشد که محیط متفاوت، انسان متخصص، ایدئولوژیک و گاها آیینی، پدیدآورنده ی رقابت و تنش درآن است. اما شکل گیری تلفیقی این نوع از محیط- انسان و عموما نیز در شرق؛ برآمده از تفاوت جغرافیایی، آرمانگرایی جامعه، پارادایم های ایجادی انسان دوستانه، و ناشی از دولت الیگارشی است. جامعه آرمانگرا نیز خروجی مذهب سنتی، معناگرایی غیرواقع گرا و الیگارشی های مقدس است. ظهور الیگارشی های مقدس( و همچنین نمونه های مشابه) به نمایندگی از جوامع آرمانگرا نیز در وهله اول از ایده های انسان نخبه سنتی، سپس با عملکرد رهبران علم بردوش، ناجی توده ها و رهایی بخش خلق شروع می شود، با کاریزماتیکی بودن ادامه پیدا کرده، و سرانجام با دیکتاتوری به پایان می رسد. ژئوپلیتیک کنش پذیر و ناظر بر این روند نیز در ابتدا انقباض گرا، در ادامه مبتنی بر استراتژی سیاسی انبساطی در جغرافیا، و در نهایت با بحران و جنگ خاتمه می یابد. تنش هایی که اصولا سرانجمشان ناکامی است. لذا تکرار ناکامی ها همیشه در جوامع آرمانگرا با ژئوپلیتیکی غیر واقعگرا شکل می گیرد، و عموما بحران ها و جنگ ها نیز دستاورد آن است. منطقه ژئوپلیتیکی خاورمیانه در بخش فزاینده ای از موجودیت و هویت زمانی خود، مبتنی بر چنین الگویی در تاریخ و بر بستر جغرافیا خویش است. به گونه ای که ساختارهای عمومی این منطقه، نهاد نیروهای ناهمانند، همسان و زایشگر تعدد تنش می باشد و عوامل و عناصر این چنین موثر در تغییرات جغرافیایی و انسانی، معمولا ایجاد کننده بنیاد های پایدار در آشفتگی و جنگ است. بنابراین جغرافیای خاورمیانه غربی بخصوص فلسطین به همراه تمام عوامل و عناصر، مولد تعدد و تکثر این چنین خسرانی است. براین اساس مکان فلسطینی زاییده از فضایی سیاسی می باشد که تعادل قوای راهبردی منطقه ای-جهانی، و رقابت ژئوپلیتیکی رقیبان منطقه ای- بین المللی تحت تاثیرآن است. در اینجا باید برآورد و استعاره کرد که قوم پارسی، عرب و یهود که میراث دار خاورمیانه می باشند، متفاوت در تمایلات، رویکردها و ادیان هستند. شکل گیری جامعه پارسی برخواسته از واقعگرایی در فلاتی جغرافیایی بود که بازتاب آن در اسطوره، مذهب، فرهنگ و به طور کلی در تمدن آن نمایان شد. عرب نیز اندیشه و نژادی اختلاتی، قوم محور و حاصل محیطی نامساعد و مذهبی تعبیری بود، که سرانجام اثر این عوامل و عناصر؛ آرمانگرایی را برآن مستولی کرد. اما قوم یهود که مذهب گردآورنده آن است، به دلیل تجارت پیشگی و گشت و گذار در جغرافیایی متنوع، ناکام در دوگانگی های تاریخی- محیطی خویش شد. از اینرو تمدن تاریخی و توسعه یافته پارسی خلاصه ای از واقعگرایی قومی، اعراب تخیل گرایی و یهودیت ترکیبی از این دو نوع است. پس تسماح و تساهل پارسی، جهانگرایی مذهبی سامی، موعد گرایی و دوگانگی یهودیت ناشی از این اندیشه، جغرافیا و محیط های متکثر و موثر از آن است. اما تضاد در فواید، منابع، منافع و مدنیت مابین آنها در دوران میانه و عصر مدرنیسم؛ نشآت گرفته از مجاورت جغرافیایی، تنوعات و تلفیق تمدنی پس از پیدایش ادیان در تاریخ خاورمیانه است. بدین سبب ژئوپلیتیک کشمکش و تحت تاثیر جغرافیایی متنوع  در منابع، مذاهب ترکیبی، موقعیت و جامعه انسانی به شدت ایده آلیسم؛ ابتدا تحت اثرگذاری تنوعات محیط طبیعی و خیالی در فرایندی تاریخی، سپس پیچیدگی های فناوری و سرانجام آرمان های ژئوپلیتیکی دوران مدرن است. ژئوپلیتیکی که اکنون با تشدید پیچیدگی های دوران نوین، دنیای نامتعادل آن را رقم زده است. با این حال آسیای غربی تا مدیترانه شرقی، جغرافیایی راهبردی است که درون آن لبریز از تضادهای هویتی با مکان های چالشی است. غزه و بویژه فلسطین قیاسی از مثل و الگویی این چنینی از جغرافیایی انشقاقی و تنشی تاریخی است. نمونه ای از الگویی متضاد در سیاست، استراتژی های جغرافیایی، تنش و کشمکش که مکان های ژئواستراتژیک منطقه ای و حوزه های ژئواستراتژیک قاره ای- دریایی را درگیرکرده است. این زنجیره ای از فرایندهای مکان ژئواستراتژیک منطقه ای است که فلسطین و اکنون غزه محرک تاریخی آن است. رقابت ایران و اسرائیل در خاورمیانه مبتنی بر چنین مدل ژئوپلیتیکی- تاریخی است. این الگوی تاریخی و عملکرد ژئوپلیتیکی هرچند کوتاه، ولی تاثیرگذاری آن وسیع و منطقه ای می باشد. از این رو منطقه وسیع جغرافیایی و مشتمل بر تعدد مکان ها در استراتژی، موقعیت، منابع، رویاپردازی ملی- آیینی و جزئیات محیطی ملموس، محرک ژئوپلیتیکی تنش آلود توسط رقیبان منطقه ای پارسی، عبری به همراه نیروهای توازن دهنده سامی در مرکز خاورمیانه است. اسرائیل به دلیل عمق کم استراتژیک و عدم برد منطقه ای ناچار از توسل به مکمل استراتژیک فرامنطقه ای و کدهای ژئوپلیتیکی فرا ملی بوده، و ایران نیز بواسطه فقدان توسعه در فناوری، تضاد فرهنگی منطقه ای، ایدئولوژیک بودن و پیچیدگی ها در جغرافیای سیاسی، دچار کدهای ایزوله شده ی ژئوپلیتیکی است. بدینسان ایران و اسرائیل مبتلا به رقابت ژئوپلیتیکی فرسایشی هستند که برون رفت از آن ناممکن می نماید. این نوع رقابت ژئوپلیتیکی مبتنی بر جغرافیای غامضی از تنوع محیطی- انسانی دربرگیرنده از نژاد، قوم، مذهب و فرهنگ در منطقه ای با بازیگران فراملی است که، تدوام آن فرود به گروه بحران و دست بندی های تصنعی است. پیگیری اینگونه استراتژی های ژئوپلیتیکی استوار برارزش های ایدئولوژیکی، مذهبی، نژادی، انگارگرایانه، معناگرا و مهیا بر سیاست های تهاجمی؛ به سقوط ژئوپلیتیکی منطقه و گسیختگی جامعه و قلمرو سرزمینی بازیگران منجر، و پدیداری منطقه ژئوپلیتیکی تهدیدی سنت گرای مذهبی و مدنیت ساختگی در دل آن را سبب خواهد شد. شواهد محیطی این چنین در مناطقی همانند شورای همکاری خلیج فارس و مکان های مکمل آن قابل روئیت است. در واقع جایگزینی در خلع ژئوپلیتیکی ناشی از قدرت که دلایل جغرافیایی و زمانی آن در تاریخ نمایان است. بطور مثال این چنین فرایند تاریخی- جغرافیایی را می توان در چارچوب آشکار رقابت امپراتوری ایران و رم که به آسایش و برآمدن ژئوپلیتیک شبه جزیره عربستان؛ امپراتور رم و مصر به پیدایش ژئوپلیتیک اروپای غربی و بربرها اروپای شمالی، چین و ایران به برپایی چادرنشینان آسیای مرکزی، اروپا و روسیه به تظاهر اروپای شرقی و سرانجام آلمان و بریتانیا که به شکل گیری منطقه ژئوپلیتیکی آمریکای شمالی کمک کرد، مصداقی بر روند ایجابی این مسئله دانست. پدیداری مناطق ژئوپلیتیکی که ناامنی های متکثر مکانی، جنگ ها و ژئوپلیتیک ناآرام، حداقل ارمغان تاریخی آنها است. این فرایندی بوده که نتیجه آن به همراه پیچیدگی های دوران مدرن کنونی، نااطمینانی در توسعه و امنیت را بوجود آورده است. اما در بعد دیگر پیگیری اندیشه و استراتژی سیاسی جغرافیا پایه (حتی اگر استوار بر جغرافیایی مجازی باشد) و دوگانه انگیزانه تاریخی-جغرافیایی از مدیترانه شرقی تا بین النهرین توسط اسرائیل؛ موجب واکنش نیروها در غرب آسیا شده است. تفاوت های فرهنگی، ایدئولوژیک و عملکردهای سیاسی متفاوت نیز محرک آن است. بدین سبب رویکرد تهاجمی توسط نیروهای داخلی در دو سوی خاورمیانه و تحت تاثیر عملکرد قدرت های خارجی، تنش و اصطکاک مابین دو سطح حوزه خلیج فارس و مدیترانه شرقی را موجب گردیده است. نمونه های بارز عملکرد مکان های ژئواستراتژیک در دو سوی خاورمیانه؛ لبنان- غزه، و عراق- سوریه می باشند. شورای همکاری خلیج فارس و حوزه های مکمل نیز نقش میانه مابین خاورمیانه و به طور مشخص بین بین النهرین و فلات ایران با مدیترانه شرقی؛ و عملکرد در تعادل راهبردی رقیبان ژئوپلیتیکی را بر عهده دارند. این وضعیت ناظر برانقباض و انبساط شدید کوتاه مدت و مرتبط با مکان های ژئواستراتژیک محرک بحران و جنگ است. از این جهت تنش مابین ایران و اسرائیل در کوتاه مدت به دلیل فشارهای غیر قابل کنترل بر زیر ساخت های ژئوپلیتیک در ابعاد امنیتی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و متصل به مکان های ژئواستراتژیک حیاتی، به عقب نشینی اجباری و دستیابی به تعادل قوای راهبردی رقیبان در داخل خواهد انجامید، اما همچنان در دراز مدت خاورمیانه تحت فشار و تنش ناشی از نیروهای جانبی شرقی- غربی مرتبط با ارزش های مکانی، منابع و فرهنگ خواهد بود. به عبارتی کلی تر این روندی بلند مدت در دوران کلاسیک و کوتاه مدت در تاریخ مدرن، و بر بستر جغرافیایی رقابتی است که تنش کنونی آن نهایتا محرکی بر ایجاد مقدمه و سرآغازی بر معکوس شدن رقابت های ژئوپلیتیکی فوق مابین آنها از روی ناچاری درآینده ای نچندان نزدیک، و متمایل به دوره زمانی مدید تر خواهد بود. بنابراین این صورت نگاری واقعگرایانه ای از ایران و اسرائیل درگیر در دور تسلسل بی سرانجام، و البته بدون توجه به دورنمایه ای معقول از ماهیت است که، به نیابت از نیروهای منافع محور جهانی-منطقه ای کنشگری می کنند. رقابت ژئوپلیتیکی که برآیندی از تضادهای درونی و تحت تاثیر خواسته ها و برداشتی دولت محور در داخل؛ و متاثر از حوزه های ژئواستراتژیک قدرت پایه بین المللی است. بدین سان ایران و اسرائیل به دلیل اشتراکات هم خطی همانند ایدئولوژی مذهبی- قومی، استراتژی های سیاسی جغرافیایی تهاجمی نامتعادل فرامرزی، محیط های محدود در همسانی سرزمینی و سیاست قلمرو محوری، جمعیت کم در همراهی ناسیونالیسم قومی و عدم همراهی قدرت های موثر بین المللی؛ مرتکب هزینه های جبران ناپذیر ملی- حاکمیتی درکوتاه مدت و متمایل به بلندمدت، و حتی غیر قابل بازگشت در حال و آینده شده اند. وضعیتی که نشانه های آن در طول تاریخ و بر بستر جغرافیا و بواسطه ی محرک مکان های ژئواستراتژیک مخاطره آمیز درون آن؛ ضعف، ناکامی و سرانجام ناکارآمدی و حتی در مواردی فروپاشی را بر جوامع و حاکمیت های جغرافیایی- تاریخی تحمیل کرده است. بر همین اساس اینک تعهد به اندیشه ی پویا و ایجاد کننده تمدن، تلاش در جهت ایجاد فرایندی مبتنی بر خواست ملیت های نخبه پایه و خروج از تفریط و افراطی گری سیاسی، و برپایی تعادل در استراتژی ها که دیپلماسی مدرن حامی آن باشد، راه برون رفت از بحران خودانگیخته یا تحمیلی است. ژئوپلیتیک برخواسته از چنین سیاست و جغرافیایی راهبردی ایجاد کننده لایه های سه گانه ای خواهد بود که لولاهای آن به خوبی مابین حوزه های ژئواستراتژیک قاره ای و دریایی عمل خواهند کرد. محرک چنین فرایندی برای خروج از موقعیت جغرافیای تنش آلود، ژئواستراتژی متضاد در منابع منافع محور و ادیان و مذاهب ترکیبی و رمز آلود و تحت تفسیر؛ باعث روایی منطقه ژئوپلیتیکی، تجدید نظر در تفاسیر مذهبی انسان پایه، ایدئولوژی های تاریخی، سیاست برگزیدگی قومی به همراه استراتژی های سیاسی جغرافیا پایه سرزمینی و منطقه ای و دست یابی به دیپلماسی پویا، و بازنگری در ملاحظات ژئوپلیتیکی ناشی از منابع، موقعیت و حوزه نفوذ تحت تاثیر قدرت های منطقه ای و کروی است. وضعیتی که کاهش رقابت های ژئوپلیتیکی ایران و اسرائیل در گرو آن خواهد بود. لذا شکل گیری رقابت ژئوپلیتیکی مابین ایران و اسرائیل تحت تاثیر پیدایش عناصری می باشد که خودانگیختگی دولتی، ناآگاهی، دوگانگی جوامع ملی-سیاسی و منافع خارجی محرک آن است. امری که تعادل قوای راهبردی، دمکراسی، حکومت قانون متناسب با منافع جامعه متکثر؛ و به حاشیه راندن ایدئولوژی ها و اندیشه های راستگرایانه دولت محور، راه خروج از الگواره های تکراری در بحران، جنگ و رقابت ژئوپلیتیکی آن است. کنشی که سرانجام به ثمر نشستن آن پدید آمده از اراده هایی خواهد بود که اصلاح و صلح را سرلوحه استراتژی های سیاسی جغرافیا پایه خود قرار داده؛ و عناصری مبتنی بر خواست نهاد های نخبه مدار که انتظاری بر نفی آرمانگرایی، تخیلات، قوم گرایی، سنن ناثواب، تحجرگرایی، انحصار گروهی نخبگان بر سیاست، ایدئولوژی های منافع پایه و ناآگاهی دارند؛ و رغبت آنها مقارن بر واقعیات جغرافیایی، محیطی، اجتماعی، روابط بین الملل، جامعه مدنی و تمدنی شفاف باشد را طلب می کند.

ارجاع به این تحلیل

هیودی،محمدرضا (1403) جنگ غزه، مقدمه ای بر فرجام رقابت های ژئوپلیتیکی ایران و اسرائیل در خاورمیانه، ژئوپلیتیک و دیپلماسی، انجمن ژئوپلیتیک ایران

درباره نویسنده

این مطلب را به اشتراک بگذارید

اسکرول به بالا