دکتر محمدرضا هیودی – دانش آموخته جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی
(این تحلیل صرفا دیدگاه نویسنده بوده و انتشار آن به منزله موضع رسمی انجمن نیست)
براساس تاریخ مکتوب و شفاهی، منطقه خاورمیانه به لحاظ موقعیت جغرافیایی و منابع موجود درآن، جاذبه ای برای انسان در جستجوی مدنیت بود. مدنیت درمنطقه خاورمیانه نیز مستلزم مدیریت بود، که آن نیز حاکمیت سیاسی را بوجود آورد. جغرافیا به همراه منابع و حاکمیت سیاسی به پشتیبانی نیروی انسانی، قدرتی را ایجاد کرد، که به کنترل انسان خاورمیانه ای بر محیط انجامید. تمام این عوامل و عناصر ابتدا در خاورمیانه بواسطه توسعه مدنیت که سیاست و قدرت آن را نیز پشتیبانی می کرد، به مکان های جغرافیایی دیگر هم تسری پیدا کرد، و به یک جغرافیایی وسیع و یکپارچه و براساس یک استراتژی سیاسی مدیریت شده، به حوزه ژئواستراتژیک مهمی منتهی شد. منطقه مذکورکه چنده قرن یکی از دو حوزه ژئواستراتژیک مهم باستان را مدیریت می کرد، در طول سه سده به منطقه ای سیاسی ژئوپلیتیکی شکننده ای تبدیل شد.
اکنون این سوال مطرح می شود که منطقه خاورمیانه پس از چندقرن ثبات، چرا درزمان معاصر با بحران های سیاسی ژئوپلیتیکی درگیراست؟
ظهور قدرت های استعمارگر پرتغال و اسپانیا، سرآغازی برتغییر حوزه های ژئواستراتژیک سنتی جهان بود. این تغییر با تحولات در اندیشه که ریشه در رنسانس داشت همراه بود. دراین دوره توجه به ژئوپلیتیک منطقه ای بیشتر شد. علت آن نیز این بود که قبل از آن امپراتوری ها و پادشان بیشتر به سرزمین های وسیع و سرحدات آن توجه می کردند، و ژئوپلیتیک و مناطق زئوپلیتیکی کمتر اهمیت داشت. اما در دوران جدید توجه به مناطق، بواسطه منابع و جغرافیای مدنی باستانی به دلیل علم، فرهنگ و منابع مدنی تاثیرگذار بیشتر بود. مهمترین عوامل و عناصرجغرافیای طبیعی و محیطی موثر در منابع و مدنیت، ابتدا درخاورمیانه وجود داشت. این شرایط به همراه ظهور مدنیت جدید، و قدرت های نو، بویژه در غرب، که شکل گیری آن مرتبط با ترکیب انرژی و فلز بود، موجب توجه بیشتر به این منطقه شد.این درحالی بود که صورتپذیری و توجه به ژئوپلیتیک منطقه ای نیز به عنوان عاملی از زیر مجموعه حوزه های ژئواستراتژیکی شروع شده بود. در این دوران مناطق ژئوپلیتیکی مهم درحال تثبیت بود، و امنیت تحمیلی از بیرون بواسطه ضعف داخلی، بربعضی ازاین مناطق مستولی گشت. منطقه ژئوپلیتیکی خاورمیانه ازآن جمله بود. عقب افتادگی علمی از جهان نو، تاکید و اصرار بر سنن قومی منسوخ شده متحجرمحور، تضاد های مذهبی و اختلاف نژادی عواملی بودند که همراه با دخالت مستقیم قدرت ها، بر این منطقه مهم تاریخی و جغرافیایی سایه افکند، که تا به امروز نیز ادامه دارد. به طوری که امروزه قدرت های بزرگ بواسطه این ضعف ها در تمام ارکان سیاسی، امنیتی، اقتصادی، حاکمیتی، ملی و هویتی این منطقه رسوخ کرده و مهمتراز همه استقلال آن را خدشه دار کرده اند. ایجاد بحران های ژئوپلیتیکی مقطعی، بی ثباتی حاکمیت های سیاسی، جنگ و تجاوز، دامن زدن به ایدئولوژی های تشدید کننده سکون فکری، تقابل های قومی و مذهبی لاینحل، ایجاد مکمل های استراتژیک بحران زا در سرزمین های سیاسی همسایه در چند دهه گذشته که به مرزهای ناآرام منتهی شده، تقابل بین کشوری، حکومت های استبدادی و دیکتاتوری و تبدیل کردن منطقه به میدانی برای زورآزمایی نظامی، گروکشی سیاسی، توازن قدرت و تسلط و مدیریت راهبردی بر منابع آن، هدیه ای است که بازیگران بین المللی و قدرت های فرامنطقه ای، چند دهه است برای منطقه خاورمیانه به ارمغان آورده اند. به نحوی که قدرت های مذکور به دلایل موقعیت جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و اهمیت منابع تاثیرگذار در صنایع و ثروت جهانی، ازحوزه های سیاسی و حاکمیت های سرزمینی مستبد و وابسته موافق و مخالف خود، که فاقد مشروعیت داخلی و ملی نیز می باشند، حمایت سیاسی، امنیتی، نظامی، اطلاعاتی، نرم و فیزیکی در مقابل افکار داخلی و رقیبان منطقه ای می نمایند. این استراتژی های سیاسی قدرت ها، متناسب با دوره های زمانی و مکانی و رقابت و توازن قوا و دسترسی به منابع و تجارت جهانی، از شدت و ضعف برخوردار است. اما حوزه های سیاسی و سرزمین ملی، چگونه می توانند از این وضعیت بحران ژئوپلیتیکی و سیاسی خواسته و یا ناخواسته درچند سده اخیر، که توسط مستبدین وابسته داخلی و خارجی بر آنها تحمیل شده، خارج شوند. به نظر می رسد عوامل و عناصر تشدید کننده این کنش ها و ابر چالش های بغرنج در دوران مدرن در داخل سرزمین های ملی قرار دارد، و خروج از آنها، راهکار ملی داخلی این جوامع را می طلبد.
اکثرجوامع خاورمیانه درچند دهه گذشته بواسطه اقتصاد نفتی شکوفا شدند. این اقتصادی بود که بر خلاف جوامع صنعتی مدرن به یکباره و بدون تلاش ناشی از تولید و عدم علم و فن محوری پدید آمد، و یک فرایند تاریخی مشخص را طی نکرد. فرهنگ جامعه خاورمیانه ای نیز این فرایند را سپری نکرد. اقتصاد( شکلی) مدرن، فرهنگ سنتی، تحجر قومی و مذهبی، جامعه دهقانی اکثریت محور،انقطاع اندیشه ای و فلسفی، ورود اندیشه و فلسفه خارجی متضاد و نامتناسب با فرهنگ و جغرافیای بومی، به شکل گیری حکومت های مستبد مستقل از جامعه و غیرپاسخگو به مردم کمک کرد. حکومت ها نیز کم و بیش به این شرایط کمک و آن را تشدید می کردند. نفت نیز عاملی بود که به این استقلال عمل حکومت های مستبد کمک فراوان کرد. همین عامل نفت در بعد خارجی به رقابت قدرت ها در این منطقه متهی شد؛ و در ابعاد داخلی به تحول اجتماعی و تحرک دمکراسی ضربه فراوان زد. تک بعد بودن سیاست، ایدئولوژی، حاکمیت های قبیله ای خانوادگی، قبیله ای همفکر، قبیله ای نژادی، نظامی، تک حزبی، دمکراسی فرمایشی، دیکتاتوری، اماراتی مستبد و جمهوری نشانه ای(عربی…) از موضوعاتی است که ژئوپلیتیک نرم و سخت خاورمیانه را بغرنج کرده است. دخالت خارجی به همراه عوامل داخلی مرتبط، به تشدید این شرایط کمک می کند. این عوامل همچنان جامعه خاورمیانه ای را در یک بلاتکلیفی سیاسی ژئوپلیتیکی، و به عبارتی دقیق تر تک بعد و بی ثباتی سیاسی، و ژئوپلیتیکی ناامن نگه داشته است.دراین منطقه همچنین، تضاد بین سنت و مدرنیته، جوامع خاورمیانه ای را معلق کرده است.بطوریکه نه در تعریف جامعه سنتی قرار دارد، و نه مدرن شده(درفضایی خلع گونه و مه آلود مابین سنت و مدرنیته) است، معظلی که آن را رنج آور کرده است. اما رهایی از این وضعیت برای جوامع مذکور چگونه می تواند باشد.
تا زمانی که ملل خاورمیانه کوشش نکنند از دیدگاه ملی به یک آگاهی اجتماعی در ابعاد اندیشه ای، فکری، فرهنگی، فرا قومی، فرا مذهبی و مبتنی بر مدرنیته بومی جغرافیایی دست یابند؛ به یک جامعه سیاسی دمکراتیک و ملی توسعه یافته و پویا دست نخواهند یافت.تدوام این وضعیت جامعه ای رخوت زده، ژئوپلیتیکی بیمار و بحرانی ادامه دار، همانند گذشته و اکنون را در پی خواهد داشت. ازآنجایی که سیستم بین المللی به همراه توجه به جزئیات و تفاوت های فرهنگی جامعه جهانی به طور نسبی هم همسو، و توسعه محور هستند؛ خود را تک شمردن و جدا دانستن از آن، اصرار بر جهل و نادانی بوده، و نتیجه ای جز جنگ، اقتصادی ناپایدار، جامعه ای رخوت زده، اجتماعی بحرانی، و هدر رفتن منابع انسانی و سرزمینی، چیزی دیگر در بر نخواهد داشت. این موضوع درابعاد ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک به ناامنی و تضاد بین کشوری، سرزمینی و بحران های پی در پی و ادامه دار، استمرار پیدا خواهد کرد. مگر اینکه ملت های این منطقه با آگاهی جمعی به این شرایط که بعد از رنسانس و دوران جدید، یک جهش مدنی در غرب را بوجود آورد، خود را هماهنگ کرده، و بخش های فرهنگی اخلاق محور و مبتنی بر کار و تلاش آن را با فرهنگ بومی پویای خویش(جدا شده از تحجر) ترکیب کنند، تا از این طریق بتوانند از حاکمیت های سیاسی مستبد و تمامیت خواه و دخالت های خارجی رهایی یابند. بنابراین مردمان خاورمیانه ای در یک دوره تاریخی ناپایدار و جغرافیایی شکننده، می توانند با جهد درآگاهی فراگیر و اندیشه جامع و مورد قبول عام، به هویت، استفلال، ثبات سیاسی و ژئوپلیتیکی جامعه خویش کمک کرده و به توسعه و رفاه خود و آیندگان تعهد نمایند.